![]() |
پرسش:ما محکوم به وظيفه ايم نه مأمور به نتيجه اما آيا اين در مورد خداوند متعال نيز صادق است؟ خداوند مي فرمايد انس و جنّ را براي عبادت خود آفريدم در حاليکه بسياري از آنها خداوند را عبادت نکرده و نخواهند کرد و مستوجب عذاب و در موارد متعددي خلود در آتش و عذاب ابدي خواهند بود. اين وقتي سؤال برانگيزتر مي شود که به علم کامل و دقيق و شفاف خداوند نسبت به عاقبت آفرينش هر مخلوقي، يقين داشته باشيم. با اين مقدمه، سؤال ايجاد مي شود که آيا خداوند که مي داند اين تعداد از انس و جنّ عبادت او را نخواهند کرد، و او هم صرفاً براي عبادت آنها را مي آفريند، پس چرا مي آفريند؟ آيا خداوند هم نه به خاطر نتيجه و حکمت بلکه به صرف وظيفه و تجلي صفت خلاقيت، دست به آفرينش آن انسانها و جنّها مي زند؟ آيا مگر خداوند به چيزي غير از خود محدود و مقيد است که براي او وظيفه تعيين نمايد؟ بنظر مي رسد وظيفه در شأن الوهيت نباشد و حکمت خداوند ايجاب مي کند که او نتيجه را بخواهد. شايد از همين جا بتوان استنباط کرد که عذاب الهي وسيله اي براي حصول همان نتيجه اصلي آفرينش است نه هدف؛ بدين ترتييب که عبادت در معناي حقيقي يعني روح بندگي باطني (خشوع و سرسپردگي و انقيادي که عاشق نسبت به معشوق دارد و نهايت آن الگوبرداري، همانندسازي، و تحصيل صفات معشوق است؛ نه بندگي ظاهري آنچنان که برده نسبت به ارباب دارد و نهايت آن نياز ارباب و از خود بيگانه شدن برده است) و در نهايت وقتي شعور بنده اي به آن نمي رسد، عذاب وسيله اي مي شود براي پاک کردن موانع بندگي حقيقي و در نهايت بايد آن نتيجه بندگي (در اين دنيا يا در آن دنيا هر چند با گذر از هفت خوان رستم) حاصل شود تا حکمت الهي تحقق يابد. نهايت بندگي نيز که در اثر شبيه سازي به صفات خالق، کسب کمالات و بعبارتي قرب الهي حاصل مي شود و همه اين تکميل فضايل و کسب کمالات يعني کم شدن فاصله تا خداوند متعال و يعني بالاخره فناي لله (البته گفتنش راحت است). حاصل اينکه اگر آخر سلسله و زنجيره خلقت هر مخلوقي به فنا (نه عدم) و از بين رفتن به وجود و نه از بين رفتن به عدم ختم نشود، اين زنجيره دچار ضعف و حقيقتي برگشت ناپذير به خداوند (حداقل بعد وجودي آن که به علت تکامل، اين بعد وجودي وسيعتر مي شود نه بعد عدمي و ماهيتي آن) در نظر گرفته شده است که نه با حکمت الهي سازگار به نظر مي رسد، نه با اينکه مخلوقي چنين جسارتي در مقابل حق تعالي داشته باشد، نه با سير تکامل از عدم مطلق تا وجود مطلق (که قاعدتاً فيض حقيقي و حقيقت صفت خلق و خلقت الهي است) نه با نفي کثرت که در آخر هر کثرتي بايد به وحدت برگشت کند وگرنه اصالت به کثرت شايد شائبه شرک پيدا کند، و نه ... و الله اعلم.

