پرسش:در برخی موارد وقتی کاری صورت نمی گیرد، می گویند خواست خدا بوده است ولی چرا وقتی اتفاق بدی می افتد، خدا وساطت نمی کند تا آن کار انجام نپذیرد؟
پاسخ:
طبق حکم عقل و نقل ، فاعل مطلق خداست ؛ لذا هر چه اتّفاق بیفتد و هر امری پدیدار شود ، با اراده ی اوست و آنچه اتّفاق نیفتد و محقّق نگردد ، به این معناست که خدا آن را اراده نکرده است.
امّا درباره ی اتّفاقاتی که برای انسانها رخ می دهند ، باید توجّه داشت که این اتّفاقات یا با اختیار خود افراد می باشد یا با اختیار خود آنها نیست. اگر با اختیار خود آنهاست ، معنی ندارد که خدا جلوی آن را بگیرد ؛ چون در این صورت دادن اختیار به انسان ، امری بیهوده خواهد بود. خداوند به انسان اختیار داده تا سرنوشت خود را با آن رقم بزند ، حال اگر هر جا کسی با اختیار خود کار بدی کرد ، خدا بخواهد جلوی او را بگیرد ، دیگر اختیار معنایی نخواهد داشت. پس حکمت خدا ایجاب می کند که بگذارد هر کسی سرنوشت خود را با اختیار خویش رقم بزند. البته خداوند متعال در این باره از راهنمایی به وسیله ی انبیاء و کتب آسمانی مضایقه نکرده است ؛ لذا فرمود: « إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً ـــــــ ما راه را به او نشان دادهايم ؛ خواه سپاسگزار باشد يا ناسپاس» (الإنسان:3 )
امّا آنجا که اتّفاقات رخ داده برای انسان به اختیار خود او نیستند ، امتحان الهی می باشند ؛ و امتحان چه با اموری به ظاهر خیر باشد و چه با اموری به ظاهر شرّ ، در هر حال برای آن است که شخص با عکس العمل مناسب و دینی در مقابل آن ، استعدادهای الهی خود را شکوفا سازد. یعنی این امور به ظاهر خوب یا بد ، در حقیقت وسائل رشد حقیقی و معنوی بشر می باشند ؛ و در حقیقت همگی خوب هستند. لذا فرمود: « كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ــــــ جنگ بر شما مقرر شد، در حالى كه آن را ناخوش داريد. چه بسا چيزى را ناخوش بداريد و در آن خير شما باشد و چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد و برايتان ناپسند افتد. خدا مىداند و شما نمىدانيد.» (البقرة:216)
پس وقتی خداوند متعال اموری را پیش می آورد تا بندگانش را مورد امتحان قرار داده و آنها رشد دهد یا آنها را از غفلت خارج سازد ، معنی ندارد که جلوی آنها را بگیرد. چون آن امور از منظر خدا خوبند و این ماییم که به خاطر محدودیّت علم خویش پاره ای از آنها را شرّ و بد می انگاریم. بر همین اساس خداوند متعال جریان حضرت موسی و خضر را بیان فرمود تا نشان دهد که قضایای به ظاهر ناگوار ، آنچنان که از نگاه ما نمودار می شوند ، همواره نیز ناگوار نیستند ؛ بلکه چه بسا خیراتی هستند که ما آنها را شرّ و بد می انگاریم.
ــ جریان موسی و خضر در سوره کهف و نکات آن
« و هنگامى كه موسى به جوان [همراه] خود گفت: همچنان خواهم رفت تا به محل تلاقى دو دريا برسم، هر چند مدتى طولانى به راه خود ادامه دهم. 61 پس چون به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را [كه براى تغذيه بود] فراموش كردند، پس [ماهى] راه خود را در دريا پيش گرفت.62 و چون از آن جا گذشتند، موسى به جوان همراه خود گفت: غذايمان را بياور كه راستى ما از اين سفر خستگى بسيار ديديم. 63 گفت: آيا به ياد دارى؟ وقتى كنار آن صخره جا گرفته بوديم، من [به آب افتادن] ماهى را فراموش كردم [كه با تو بگويم] و جز شيطان فراموشم نساخت از اين كه يادآور آن شوم، و ماهى به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت. 64 گفت: اين همان [جايگاه خضر] است كه به دنبالش بوديم، آنگاه پىجويانه ردّ پاى خود را گرفتند و برگشتند. 65 تا اين كه [خضر] بندهاى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود به او دانشى آموخته بوديم. 66 موسى به او گفت: آيا از پى تو بيايم تا از حكمتى كه تعليم شدهاى به من بياموزى؟ 67 گفت: تو هرگز نمىتوانى همراه من شكيبايى كنى. 68 و چگونه مىتوانى امرى را كه به اسرارش احاطه ندارى تحمّل كنى؟ 69 گفت: اگر خدا خواهد مرا شكيبا خواهى يافت و در هيچ كارى تو را نافرمانى نخواهم كرد.70 گفت: پس اگر از پى من آمدى، از چيزى سؤال مكن تا خود از آن با تو سخن آغاز كنم. 71 پس به راه افتادند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند [خضر] آن را سوراخ كرد. موسى گفت: آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ واقعا به كار ناروايى مبادرت كردى! 72 گفت: آيا نگفتم كه تو هرگز نمىتوانى همراه من شكيبايى كنى؟ 73 موسى گفت: به سبب آنچه فراموش كردم مرا مؤاخذه مكن و در كارم بر من سخت مگير. 74 پس برفتند تا به نوجوانى برخوردند، پس [خضر] او را كشت. موسى گفت: آيا بىگناهى را بىآن كه كسى را كشته باشد كشتى؟ واقعا كار منكرى مرتكب شدى! 75 گفت: آيا به تو نگفتم كه هرگز نمىتوانى همراه من شكيبايى كنى؟ 76 موسى گفت: اگر از اين پس چيزى از تو پرسيدم، ديگر با من همراهى نكن و از جانب من البته معذور خواهى بود. 77 پس راه افتادند، تا وقتى كه به مردم قريهاى رسيدند، از اهل آن غذا خواستند، ولى آنها از مهمان كردنشان ابا كردند. پس در آن جا ديوارى يافتند كه مىخواست فرو ريزد. [خضر] آن را به پا داشت. موسى گفت: اگر مىخواستى، براى اين كار مزدى مىگرفتى. 78 گفت: اين [زمان] جدايى ميان من و توست. هم اينک تو را از باطن آنچه كه نتوانستى بر آن صبر كنى خبردار مىكنم. 79 امّا آن كشتى، مال بينوايانى بود كه [با آن] در دريا كار مىكردند، پس خواستم آن را معيوب كنم، چون پشت سرشان پادشاهى بود كه هر كشتى [سالمى] را به زور مىگرفت. 80 و امّا آن نوجوان ، پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند، پس ترسيديم مبادا آن دو را به طغيان و كفر بكشاند. 81 پس خواستيم كه پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد.82 و امّا آن ديوار از آنِ دو پسر بچه ی يتيم در آن شهر بود، و زير آن گنجى براى آن دو وجود داشت، و پدرشان مردى شايسته بود، پس پروردگار تو خواست آن دو يتيم به حدّ رشد برسند و گنج خويش را بيرون آورند، كه رحمتى بود از پروردگار تو. و اين كارها را از پيش خود نكردم. اين بود راز آنچه نتوانستى بر آن صبر كنى. »
در این ماجرا سه زاویه ی نگاه وجود دارد ؛
1ـ زاوایه ی نگاه حضرت خضر ، که زاویه ی نگاه خداست . از این زاویه هر سه کار حضرت خضر خیر و خوبی است ؛ یعنی او هم با معیوب نمودن کشتی به صاحبانش کمک نمود ، هم آن نوجوان را کشت تا از گناه بیشتر او جلوگیری نماید و والدین او را هم از گمراهی به خاطر فرزندشان و جهنّمی شدن نجات داد ؛ هم به آن دو کودک یتیم کمک کرد.
2ـ زاویه ی نگاه حضرت موسی (ع) که زاویه ی نگاه یک تماشاگر بی اطّلاع از حقیقت ماجراست. از این نگاه ، دو کار نخست ، کاملاً بد و زشت بودند ، کار سوم نیز کاری بیهوده بود.
3ـ زاویه ی نگاه کسانی که حضرت خضر به نفع آنها کار کرده بود. صاحبان کشتی وقتی کشتی خود را معیوب می دیدند ، طبیعی است که آن را به ضرر خود یافته و عامل آن را نفرین می نمودند ؛ امّا آنگاه که خواهند دید پادشاه کشتی آنها را به علّت معیوب بودن ، تصاحب نکرد ، پی می برند که خضر (ع) در حقّ آنها خوبی نموده است. والدین آن نوجوان نیز کار حضرت خضر را بد خواهند دانست و تا آخر عمرشان به او نفرین می کنند ؛ و هیچگاه هم نمی فهمند که خضر (ع) چه خدمت بزرگی در حقّ آنها و فرزندشان کرده و آنها را از جهنّم رهانیده است. امّا آن دو کودک اساساً هیچگاه نمی فهمند که خضر (ع) برای کاری کرده است ؛ چه کار خوب یا بد ؛ یعنی خیال هم نمی کنند که روزی آن دیوار در معرض ویرانی بوده و کسی آن را تعمیر نموده است تا گنج آنها فاش نشود.
این زاویه ی دید ، در حقیقت زاویه ی دید ما انسانها نسبت به اتّفاقاتی است که برای خودمان می افتند. یعنی برخی اتّفاقات خیر را که خدا برای ما سامان داده هیچگاه متوجّه نمی شویم ، برخی دیگر را ابتدا شرّ می انگاریم ولی بعداً می فهمیم که به نفع ما بوده اند ؛ امّا برخی اتّفاقات را هم تا آخر عمرمان بد و شرّ می انگاریم ، غافل از این خیر بوده اند.
پس همان بهتر که ما بندگی خود را بکنیم و در هر حال راضی به قضای الهی باشیم و یقین داشته باشیم که او در هر حال به نفع ما کار می کند ، اگر چه ما ندانیم ؛ چرا که « وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ـــ خدا می داند و شما نمی دانید». پس شایسته آن است که بگذاریم خدای حکیم خدایی خود را بکند و نخواهیم که خدایی را به خدا یاد دهیم. چه او بندگان خود را بهتر خودشان می داند و می داند که خیر و صلاح آنها در چیست ؛ لذا فرمود: « إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً ـــــــــ پروردگار تو در رزق هر كس كه بخواهد گشايش مىدهد، يا تنگ مىگيرد، زيرا او به بندگانش آگاه و بيناست.» (الإسراء:30)
نظرات شما عزیزان: