خدا شناسی
خدا شناسی


پرسش:من يک جوان 24ساله هستم. نامم مرتضي است. تحصيلکرده رشته ساختمان هستم. مشکلي دارم و آن اينکه به آخر خط رسيده ام ولي نمي توانم از اتوبوس دنيا پياده شوم. خانواده من از لحاظ مالي فقير هستند و از لحاظ مذهبي هم در حد خيلي پايين البته دلا و راست مي شوند ولي از اون فراتر نمي ره. خودم بدبختانه تفکراتم بر اساس دين است، مقيد به اصول و فروع دين هستم. تابع ولايت هستم. اندکي هم پيرو علي که آن سخت است.
اما مشکلم اين است که يک بيماري باعث شده که دچار انزوا بشوم زيرا شرايط کسب درآمد را از دست داده ام. همين امر باعث شده که از مسير زندگي سالم تا حدي منحرف شوم. نمي دانم اين چه حکمتي دارد؟
دوست ندارم که بگوييد امتحان است زيرا اگر امتحان بود بايد مدتي معلوم مي داشت و ثانيا از لحاظ شدت در حد امتحانات انبياء برگزيده خدا بلکه بالاتر است پس اسمش مصيبت است.
خواستم دليلي بيابم تا خودم را قانع کنم که اين بلا شايسته من است ولي گناهي به آن بزرگي در خود نيافتم مگر اينکه دارم يواش يواش نااميد مي شوم. فکر نکنيد که خودم را خالص و پاک مي دانم ولي اين بلاها در حدي است که به کمتري کسي روا مي شود. باور کنيد نماز صبح من به سختي قضا مي شود. محرمات را اجتناب کرده ام ولي دليل اين همه فشار را نفهميدم.
بدبختانه اين وضعيت روح من را دچار افسردگي مي کند طوري که تحت تأثير شيطان قرار مي گيرم. اين راه براي چه دليل باز شده که شيطان شده معتکف خانه قلب من؟ مي دانم ان الله يحب الصابرين ولي ظاهرا صبر 20 ساله من جواب نداده!
به قول يکي از حاج آقاها خدا امتحان را در حد اون فرد ازش مي گيره. حسين را در کربلا، ابراهيم را با اسماعيل و فرعون را با ثروت کثير اما هر چه فکر مي کنم مي بينم همان امام حسين(ع) و ابراهيم(ع) و ... در طول زندگي شان همگي عزت داشته اند. سلامتي جسم داشته اند. خدا روزي شان را در کف بيگانه نگذاشته بود. مي دانيد که چه مي گويم. به نظرم نعوذبالله اين موارد از کشتن اسماعيل(ع) براي ابراهيم(ع) سخت تر است.
ابراهيم(ع) چند لحظه مقاومت کرد و با چند سنگ زدن کار را تمام کرد. مگر در کلي زندگي ابراهيم(ع) چه مقدارش با اين امتحانها همراه بود؟ امام حسين(ع) در زندگي پربرکتش چه مدتش را در ابتلائات به اين شدت بود؟ اگر انسان شرايط عادي داشته باشد آن وقت مي تواند از هر امتحاني سرافراز بيرون بياد. پس امتحان نيست چون من نه از انبياء هستم نه از مؤمنين نهايت که خيلي خوب باشم اندکي مسلم هستم. پس من کجا و اين کجا.
حال اگر فرض کنم بلاي من است. پس اين چه بلايي است که بيماري من قبل از تولد من در من بوده پس نتيجه کدام گناه ناکرده است؟ درد من اين است که اين محدوديتهاي من کاري کرده که ديگر نماز صبح من راحتتر قضا مي شود. دعاهاي من راحتتر فراموش مي شود. حوصله زيارت عاشورا را نمي توانم داشته باشم. درد من مال دنيا نيست. درد من را که مي فهمد؟ چرا خدا به داد من نمي رسد. طوري شده که زندگي به من آن قدر فشار آورده که تلاوت قرآن و دعا را تقريبا به کلي کنار گذاشته ام البته بدانيد که زندگي عاديم را هم کنار گذاشته ام نه اينکه به تفريح برسم بلکه همه امور زندگي من مختل شده. اگر نيم ساعت نماز بخوانم دو دقيقه هم تفريح ندارم!
مي بينم روزي را که شيطان از پشت در قلبم داخل شود و زندگيم را به آتش بکشد چون صداي پايش را مي شنوم و روز به روز از معنويت من کم مي شود. آيا راه حلي هست؟ خودم تصميم گرفتم به همراه يکي از دوستان به مشهد بروم و اتمام حجت کنم و بگويم که اي رضا اگر به دادم نرسي يکي به جهنميها اضافه مي شود. تلاشم را هم مي کنم ولي شرايط به حدي رسيده که اگر خودکشي را خدا حلال کرده بود سريعا به سمت او مي رفتم تا در اين منجلاب دنيا بيشتر گرفتار نشوم. اما شما راه حلي نداريد؟

پاسخ:

1ـ طبق منطق قرآن کریم ، دنیا برای افراد بالغ فقط و فقط جای تکلیف و امتحان می باشد ؛ و جز تکلیف و امتحان در آن چیزی نیست. دنیا سراسر دار امتحان است و هر انسان بالغی که در آن وارد شود فقط و فقط برای امتحان می باشد ؛ و هر منظور دیگری نیز در میان باشد همگی در زیر چتر تکلیف و امتحان قرار می گیرد. لکن خیلی ها معنی امتحان را نمی دانند و خیال می کنند که امتحان فقط با سختیها و مصیبتهاست.در حالی که چنین نیست. خداوند متعال می فرماید: « امّا انسان هنگامى كه پروردگارش او را براى آزمايش، اِكرام مى‏كند و نعمت مى‏بخشد مى‏گويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است. و امّا هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى‏گيرد مى‏گويد:«پروردگارم مرا خوار كرده است.».  چنان نيست كه شما مى‏پنداريد؛ شما يتيمان را گرامى نمى‏داريد.  و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نمى‏كنيد. و ميراث را (از راه مشروع و نامشروع) جمع كرده مى‏خوريد. و مال و ثروت را بسيار دوست داريد. چنان نيست كه آنها مى‏پندارند. در آن هنگام كه زمين سخت در هم كوبيده شود. و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. و در آن روز جهنم را حاضر مى‏كنند؛ (آرى) در آن روز انسان متذكّر مى‏شود؛ امّا اين تذكّر چه سودى براى او دارد؟! » (الفجر:15 ـ 23)

امّا غرض اصلی در امتحان الهی این است که استعدادهای الهی او رشد کنند ؛ چرا که انسان فقط و فقط برای آخرت خلق شده نه برای دنیا. امیر مومنان (ع) فرمودند: « إِنَّكُمْ إِنَّمَا خُلِقْتُمْ لِلْآخِرَةِ لَا لِلدُّنْيَا وَ لِلْبَقَاءِ لَا لِلْفَنَاء  ـــــ همانا شما فقط برای آخرت خلق شده اید نه برای دنیا ؛ و برای بقاء آفریده شده اید نه برای فناء » ( تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ، ص140). پس مومن به اسلام ، باید در محاسبات خود ، آخرت را مدّ نظر داشته باشد و بداند که دنیا گلّی است که برای کسی میوه نمی شود ؛ « وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏  ــــــ  و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، كه به گروه‏هايى از آنان داده‏ايم، ميفكن! اينها شكوفه‏هاى زندگى دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است » (طه:131)

پس باید دانست که خداوند حکیم ، انسان را به دنیا نفرستاده تا به قول اهل دنیا ، در این دنیا به جایی برسد ؛ بلکه او را فرستاد تا در این چند دهه ی دنیا برای آخرت و ابدیّتش توشه ی وجودی ذخیره نماید ؛ و مانند گیاهی که از زیر خاک تیره بر می آید ، از این دنیا سر بر آورده در برزخ و آخرت سبز و خرّم گردد. از اینرو حضرت مریم (س) را به درختی خدایی تشبیه نموده و فرمود: « فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَنا ـــــــ خداوند، او (مريم‏) را به طرز نيكويى پذيرفت ؛ و به طرز شايسته‏اى،او را رويانيد»  (آل‏عمران:37)

با این مقدّمه باید توجّه داشت که گاه خداوند متعال با امتحانی بنده ی خود را متوجّه ضعف خود می کند تا خودش آن ضعف را جبران کند ؛ و گاه او را امتحان می کند امّا نه برای متوجّه نمودن او ، بلکه برای اینکه خود آن امتحان باعث رشد وجودی شخص می شود. خداوند متعال می داند که مؤمنین و انبیاء (ع) در برابر امتحانات او اعتراضی نخواهند نمود ولی باز آنها را امتحان می کند ؛ چرا که با این امتحانها درجه ی وجودی آنها بالا می رود. لذا امتحان خدا همواره از سر لطف است ؛ لکن موضع گیری منفی یک شخص در برابر امتحان الهی ، باعث می شود که آن امتحان ، زمینه ی سقوط او را فراهم کند. مثل کسی که اگر در امتحان مدرسه شرکت کرده و قبول شود ، به کلاس بالاتر راه پیدا می کند ؛ ولی اگر در امتحان حاضر نشود یا سر جلسه ی امتحان ، سوالات را عمداً پاسخ ندهد یا آمادگی قبلی برای امتحان را فراهم نکرده باشد ، در آن صورت همان امتحان برای او سبب سقوط خواهد بود.  

اگر کسی ضعفهای معنوی خود را دانسته و خود اقدام به برطرف نمودن آنها کرد ، روشن است که برای برطرف شدن آن ضعفها مورد امتحان قرار نخواهد گرفت ؛ چون ضعفی نیست که برطرف شود ؛ ولی برای تثبیت آن کمال حاصل شده ، ممکن است مورد امتحان قرار گیرد ؛ همچنین خود همان درجه ی حاصل شده ممکن است محملی برای یک امتحان دیگر شود تا شخص ، به درجه ای بالاتر نیز ترقّی کند. اساساً باید همواره به خود یادآوری نمود که دنیا دار امتحان است ؛ و امتحان الهی مثل امتحانهای دنیوی سر ترم نیست ؛ لحظه لحظه ی زندگی ، امتحان است ، خوردن انسان ، خوابیدن او ، سخن گفتنش ، بادی که می وزد ، بارانی که می بارد ، خشکسالی ها ، ارزانیها ، گرانیها ، سلامتی و مریضی ، خوش قیافه بودن و بدقیافه بودن ، مرد بودن و زن بودن و ... همه ابزار امتحان خدا هستند. لذا آدمی تا زمان وارد شدن به عالم برزخ ، حتّی یک ثانیه هم از امتحان خدا فارغ نیست. لکن برای اینکه انسان اوّلاً بودن خود در جلسه ی امتحان الهی را فراموش نکند و ثانیاً در مسیر تکامل مداوم ، جهشهای تکاملی نیز داشته باشد ، گاه امتحانهای بزرگی نیز از او گرفته می شود.

بنا بر این ، همان گونه که مرگ عزیزان ، فقر ، مریضی ، نقص عضو  و امثال این امور ، امتحان خدا هستند ، زنده بودن عزیزان ، ثروت ، سلامتی ، داشتن اعضای سالم و امثال آنها نیز امتحان الهی اند. و چه بسا کسانی که در امتحانات قسم دوم مردود می شوند تعدادشان بیشتر از کسانی باشد که در امتحانات قسم اوّل مردود می شوند. در امتحانات قسم اوّل بسیاری از افراد متوجّه خدا شده و از او مدد می جویند ولی در قسم دوم کمتر کسی هست که خدا را یاد کرده و شکر نعمت او کند. لذا خداوند متعال می فرماید:« وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ . ـــ و عدّه ی کمی از بندگان من شکرگزارند» (سبأ:13) ؛ و فرمود: « و او همان كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براى كسى كه بخواهد متذكّر شود يا شكرگزارى كند»(الفرقان:62) . واقعاً چند نفر در عالم وجود دارند که خدا را به خاطر آفریدن شب و روز و خورشید و ماه شکر کنند؟ یا هر بار که والدین خود را می بینند خدا را یاد کرده و شکر گزار او باشند؟ در حالی که همه ی اینها نعمت خدا هستند و وظیفه ی آدمی این است که در برابر نعمت ، شکر گزار باشد.

حاصل سخن اینکه: دنیا فقط جای امتحان و تکلیف است ؛ و امتحان و تکلیف تنها برای رشد استعدادهای الهی انسان می باشد ؛ و دین آمده است تا نحوه ی برخورد با این امتحانات را نشان دهد. دین چیزی نیست جز نقشه ی وجودی انسان کامل ؛ لذا لحظه لحظه ی زندگی را ، که همگی امتحان هستند ، باید بر آن تطبیق نمود تا حاصل زندگی دنیایی یک انسان حقیقی باشد. همچنین باید دانست که خدای حکیم و علیم و عادل هر کسی را فقط با چیزی امتحان می کند ، که متناسب با وجود اوست ؛ و جز آن امتحانات هیچ چیز دیگری نمی تواند زمینه ی رشد حقیقی و الهی او را فراهم سازد. لذا فرمود: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها ـــــ خداوند هيچ كس را تكليف نمى‏كند مگر به تناسب گستره ی وجودی او » (البقرة:286) همچنین فرمود: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرا ــــــ خداوند هيچ كس را تكليف نمى‏كند مگر به تناسب آنچه به او داده است ؛ خداوند به زودى بعد از سختی ها آسانى قرار مى‏دهد.» (طلاق:7) ؛ یعنی دنیا جای کلفت (سختی) است ؛ ولی اندکی بیش نیست و از پس آن آسانی ابدی است برای عاملین. بر همین اساس فرمود: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ كَبَد ــــ به یقین ما انسان را در رنج آفريديم »(البلد:4). پس نباید توقّع داشت که دنیا جای آسایش و راحتی باشد ؛ و نباید پنداشت که راحتی مساوی با سعادت و رنج مساوی با شقاوت است ؛ لذا فرمود: «... عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ـــــــ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است ؛ و چه بسا چيزى را دوست داشته باشيد، در حالی که شرِّ شما در آن است ؛ و خدا مى‏داند ، و شما نمى‏دانيد.» (البقرة:216). پس جایی که انسان می بیند خبری از مشکلات  دنیا نیست باید به شدّت بر خود و عاقبت خویش بترسد ؛ چرا که بعید نیست از چشم خدا افتاده باشد ؛ همانند شاگرد تنبل کلاس که معلّم کاری با او ندارد. « فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (53) فَذَرْهُمْ في‏ غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حينٍ (54) أَ يَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنينَ (55) نُسارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْراتِ بَلْ لا يَشْعُرُونَ ــــــــــ  پس آنها امور خود را در ميان خويش به پراكندگى كشاندند، و هر گروهى به راهى رفتند؛ (و عجب اينكه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! (53) آنها را در جهل و غفلتشان بگذار تا زمانى(كه مرگشان فرا رسد يا گرفتار عذاب الهى شوند). (54) آنها گمان مى‏كنند اموال و فرزندانى كه به عنوان كمك به آنان مى‏دهيم (55)  براى اين است كه درهاى خيرات را با شتاب به روى آنها بگشاييم!! (چنين نيست) بلكه آنها نمى‏فهمند.» (سوره مومنون )

باید دانست که در منطق اسلام ، که دنیا را تنها کلاس انسان سازی می داند ، مشکلاتی که انسان خود به نوعی  باعث آنهاست فی نفسه اجری برای او ندارد ؛ لکن خود همانها هم امتحان می باشند تا معلوم شود که انسان در پی اشتباهش چه خواهد نمود؟! همچنین مشکلاتی که خداوند متعال از باب مجازات دنیوی نصیب انسان می کند ، افزون بر نقش بیدارگری که دارند ، باز سوالات امتحانی می باشند ؛ لذا انسان در مقابل آنها نیز باید مطابق شریعت الهی رفتار نماید. ولی اگر مشکلی برای انسان پیش آید که خود نقشی در آن ندارد اگر برای رفع آن مشکل از راه مشروع  تلاش کند از تلاش خود اجر خواهد برد و این تلاش باعث رشد روحی او خواهد شد. بسیاری از مشکلاتی هم که برای انسان پیش می آیند و خود او نقشی در پیدایش آنها ندارد از این قبیل مشکلاتند. امّا مشکلات خارج از اختیاری نیز وجود دارند که ما در مقابل آنها چاره ای جز صبر نداریم و نمی توانیم آن مشکل را چاره کنیم ؛ در چنین مواردی اگر کسی به خاطر خدا صبر کند و آن را ابزاری برای تربیت قوای باطنی خود بداند و در زبان و قلب از خداوند حکیم و علیم و عادل شکایت  نکند،  اجر صبر برای خدا نصیب او خواهد شد که اجری است عظیم .

پس باید توجه داشت که هر مشکل و نارحتی که در دنیا عارض انسان می شود ، چه خود باعث آن باشد و چه خود نقشی در آن نداشته باشد ، در هر حال امتحان الهی است ، و عکس العمل صحیح انسان را می طلبد و عکس العمل صحیح را دین (عقل و نقل ) مشخص می کند. لذا در مواجهه با هر مشکل و درد و رنج و ناراحتی بلافاصله باید دید وظیفه ی دینی ما در مقابل آن چیست؟  اگر کسی توانست وظیفه ی خود را به درستی بداند و به  آن عمل کند یقینا از اجر الهی و رشد روحی برخوردار خواهد شد و خود را برای ابدیّت خواهد ساخت ؛ و الّا دنیای خود را خراب و آخرتش را خرابتر خواهد نمود.زمانی که اشعث ابن قیس در مرگ فرزندش عزادار بود ، علی (ع) جهت تسلیت او به وی  فرمودند : «  يَا أَشْعَثُ إِنْ تَحْزَنْ عَلَى ابْنِكَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ مِنْكَ ذَلِكَ الرَّحِمُ وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِي اللَّهِ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ خَلَفٌ يَا أَشْعَثُ إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ يَا أَشْعَثُ ابْنُكَ سَرَّكَ وَ هُوَ بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ وَ حَزَنَكَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ  ــــــ  اى اشعث! اگر براى پسرت اندوهناكى، به خاطر پيوند خويشاوندى سزاوارى ، امّا اگر شكيبا باشى هر مصيبتى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث! اگر شكيبا باشى تقدير الهى بر تو جارى مى‏شود و تو پاداش داده خواهى شد و اگر بى تابى كنى باز تقدير الهى بر تو جارى مى‏شود و تو گناه كارى. اى اشعث! پسرت تو را شاد مى‏ساخت و براى تو گرفتارى و آزمايش بود، و مرگ او تو را اندوهگين كرد در حالى كه براى تو پاداش و رحمت است. » ( نهج البلاغه ، حکمت 291 )

3ـ امّا مطلب دیگر اینکه بنده ی خدا نباید امتحانات خود را بیش از طاقت خویش بداند. چرا که طرّاح سوالات امتحانی او خدای علیم و حکیم و عادلی است که به تمام استعدادهای وجودی بنده اش آگاه می باشد و تنها اوست که می داند این بنده با کدام امتحانات امکان رشد دارد.

همچنین باید دانست که امتحانات انبیاء (ع) و اولیای الهی با امتحان افراد عادی قابل قیاس نیست ؛ پس نباید به شیطان این اجازه را داد که امتحانات آن بزرگواران را کوچک و امتحانات ما را برایمان بزرگ جلوه دهد. حضرت اسماعیل (ع) جلوه ی رحمت خدا برای ابراهیم (ع) بود ؛ چرا که با اعجاز الهی متولّد شده بود. لذا ابراهیم ، صرفاً از فرزند نگذشت ؛ بلکه از عشق خود نسبت به جلوه ی حقّ تعالی گذشت. او شهود اسماء حقّ تعالی در جمال حضرت اسماعیل را فدا نمود تا به شهود ذات اسماء برسد. این حقیقت را آنان دانند که اهل آنند. اینکه حضرت سیّد الشهدا (ع) به هنگام شهادت حضرت ابوالفضل (ع) فرمود: « الآن انکسر ظهری ـــ اکنون کمرم شکست » ؛ چنان نیست که برخی نوحه خوانها خیال نموده اند کمرش از داغ برادر شکست. حضرت عباس (ع) کسی بود که ملائک در برابرش سر بر زمین می ساییدند ؛ لذا امام می داند که او که بود و با شهادتش چه نوری از زمین برخاست. این که مردی بداند بعد از مرگش اهل و عیال او اسیر دست دشمنان خونخوار و جانی می شود ، مصیبت بسیار بزرگی است ؛ امّا هر چه غیرت آن مرد عظیمتر باشد ، این مصیبت سنگینتر می شود ؛ و امام حسین (ع) غیرت الله اعظم بود. پس محاسبه کن که چه رنجی بر آن بزرگوار تحمیل شد. پدرش علی بن ابی طالب (ع) که نماد غیرت خداست ، آنگاه که عمّال معاویه در مرزهای دور از کوفه خلخال از پای زنی یهودی در آوردند ، چنان آزرده خاطر گشت که خطبه ای خواند و فرمود: « به من خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره‏هاى آنها را به غارت برده، در حالى كه هيچ وسيله‏اى براى دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشته‏اند. لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اين كه حتّى يك نفر آنان، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود، اگر براى اين حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است!. شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مى‏ميراند و دچار غم و اندوه مى‏كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد. زشت باد روى شما و از اندوه ، رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد!. به شما حمله مى‏كنند، شما حمله نمى‏كنيد؟! با شما مى‏جنگند، شما نمى‏جنگيد؟! اين گونه معصيت خدا مى‏شود و شما رضايت مى‏دهيد؟ وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى‏دهم، مى‏گوييد هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى‏دهم، مى‏گوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود. همه اين بهانه‏ها براى فرار از سرما و گرما بود؟ وقتى شما از گرما و سرما فرار مى‏كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد!

‏اى مرد نمايان نامرد! اى كودك صفتان بى خرد كه عقل‏هاى شما به نو عروسان پرده نشين شباهت دارد! چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى‏ديدم و هرگز نمى‏شناختم! شناسايى شما ـ سوگند به خدا ـ كه جز پشيمانى حاصلى نداشت، و اندوهى غم بار سر انجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينه‏ام از خشم شما مالامال است! كاسه‏هاى غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذلّت پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت:« بى ترديد پسر ابى طالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد» خدا پدرشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه‏هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى بگيرد؟ هنوز بيست سال نداشتم، كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشته‏ام. امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجرا نكنند، رأيى نخواهد داشت. » ( نهج البلاغة ، خطبه 27)

ما کجا می فهمیم که این درد و رنج چیست؟! اگر اطرافیان ما اندکی به ما بی محلّی کنند آن را مصیبتی بزرگ می یابیم ؛ امّا علی است که انبیاء سر بر آستانش می سایند و ملائک از او تبرّک می جویند و این گونه گرفتار مردمانی جاهل و بی خرد گشته است که آرزوی مرگ می کند.

باید دانست که رنج یک سیلی بر صورت یک فرد عادی با با رنج همان سیلی بر صورت یک شخصیّت نامدار یکسان نیست. در ارزیابی شدّت مشکلات این ظاهر مشکل نیست که باید مدّ نظر قرار گیرد ؛ بلکه باید دید آن مشکل از چه زاویه ای بر چه روحی وارد می شود. در ظاهر برخی انبیاء (ع) مشکلاتشان بیش از نبیّ اکرم (ص) بود ؛ امّا در حقیقت کسی در حدّ آن حضرت اذیّت نشده است. چرا که به خاطر لطافت فوق العاده ی روحی ، حتّی حضور او نیز در این عالم برایش رنج آور بود. بر همین اساس بود که فرمود: « ما أوذي نبي مثل ما أوذيت  ـــــ هیچ پیامبری چون من آزار ندید‏» ( كشف الغمة في معرفة الأئمة ، ج‏2 ،ص537 ) ؛ اینکه کسی از فوق عرش بیاید و در پست ترین مرتبه ی عالم و با کسی چون ابوجهل و ابولهب همسخن شود ، حقیقتاً رنج آور است.

4ـ در اینجا ذکر چند روایت در باب بلا نیز خالی از فایده نیست.

امام صادق (ع) فرمودند: « إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ ـــ  همانا پاداش عظیم همراه با بلای بزرگ است ؛ و خدا قومی را دوست نمی دارد مگر اینکه گرفتار بلایشان می کند.» (الكافی ، ج2 ، ص252)

و فرمودند: « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِي الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا يُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ وَ لَا بَلِيَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَيْهِمْ ـــــ برای خدای عزّ و جلّ بندگانی در زمین هست از بندگان خالص که خدا تحفه ای از آسمان نمی فرستد مگر اینکه آن تحفه را از آن بندگان بر می گرداند به سوی دیگران ؛ و بلایی نازل نمی شود مگر اینکه آن را متوجّه اینان می کند.» (الكافي ، ج2 ، ص253 )

امام صادق (ع) به سَدیر صیرفی فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِيَّاكُمْ يَا سَدِيرُ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِي ــــ  همانا خدا هر که را دوست بدارد او را به شدّت در بلا می پیچد ؛ و ما و شما ای سَدیر روز را با بلا آغاز و با بلا به سر می بریم » (الكافي ، ج2 ، ص253 )

امام باقر (ع) فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالْبَلَاءِ ثَجّاً فَإِذَا دَعَاهُ قَالَ لَبَّيْكَ عَبْدِي لَئِنْ عَجَّلْتُ لَكَ مَا سَأَلْتَ إِنِّي عَلَى ذَلِكَ لَقَادِرٌ وَ لَئِنِ ادَّخَرْتُ لَكَ فَمَا ادَّخَرْتُ لَكَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكَ ــــ همانا خدا هر که را دوست بدارد او را به شدّت در بلا می پیچد و بلا را به شدّت بر او می بارد. پس چون بنده  خدا را بخواند ، می گوید: لبّیک بنده ی من ! اگر بخواهم در برآوردن خواسته ات عجله کنم بر آن قدرت دارم و اگر بخواهم آن را برایت ذخیره می کنم ؛ پس چیزی برایت ذخیره نمی کنم مگر اینکه برای تو خیر است»(الكافي ، ج2 ، ص253 )

عبد الرَّحمن بن الحجاج گوید: « ذُكِرَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَلَاءُ وَ مَا يَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِي الدُّنْيَا فَقَالَ النَّبِيُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ يُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِيمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِيمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُه‏ ــــ  نزد امام صادق (ع) از بلا یاد شد ، و از آنچه خدا آن را تنها برای مومنان قرار داده است. پس امام فرمودند: از رسول خدا پرسیده شد که در این دنیا چه کسی از مردم بیشتر در بلاست؟  رسول خدا فرمودند: نخست انبیاء و سپس هر که به ترتیب شبیه تر است به آنان ؛ و مومن به اندازه ی ایمان و عمل صالحش بلا داده می شود. پس هر که ایمانش صحیح و عملش نیک باشد بلایش شدیدتر می شود و هر که ایمانش سست و عملش ضعیف باشد ، بلایش کم می گردد.»(الكافی ، ج2 ، ص252)

البته باید توجّه داشت که منظور از این بلایا ، بلایای غیر اختیاری است نه بلایایی که خود شخص با سوء اختیار خویش بر سر خود می آورد.

امام صادق عليه السّلام فرمود: « اجر بزرگ با بلاى بزرگ است و خدا هيچ قومى را دوست نداشته جز آنكه گرفتارشان ساخته.»

امام صادق عليه السّلام فرمود: « مؤمن مانند كفّه ی ترازو است، كه هر چه بر ايمانش بيفزايد، بر بلايش افزوده شود.»

امام صادق عليه السّلام مي فرمود: « بر مؤمن چهل شب نگذرد، جز آنكه پيش آمدى برايش شود كه غمگينش سازد تا موجب تذكرش گردد.»

ناجيه گويد: به امام باقر عليه السّلام عرض كردم مغيره مي گويد: « مؤمن به مرض جذام و پيسى و امثال آن مبتلا نمي شود. امام فرمودند: او از صاحب ياسين (حبيب نجار كه داستانش در سوره يس مذكور است) ، غافل است كه دستش چلاق بود ـ سپس امام انگشتان خود را برگردانيد (بشكل انگشتان چلاق) ـ آنگاه فرمود: گويا اكنون او را مى‏بينم كه با دست چلاقش نزد آنها آمده و اندرزشان مي دهد، سپس فردا نزد آنها آمد و ايشان او را كشتند، آنگاه امام فرمود: مؤمن به هر بلایى مبتلا مى‏شود و به هر مرگى مي ميرد ولى خودكشى نمي كند.»

امام صادق عليه السلام سه بار مي فرمود: « مؤمن نزد خداى عز و جل بهترين مقام را دارد، همانا خدا مؤمن را به بلا مبتلا كند و سپس او را قطعه قطعه كند تا جانش را بگيرد، و او خدا را بر آن حالت شكر كند.»

امام صادق عليه السّلام فرمود: « در بهشت مقامى است كه هيچ بنده‏اى به آن نرسد، جز با بلایى كه (در دنيا) به بدنش رسد.»

عبد اللَّه بن ابى يعفور ـ كه هميشه بيمار بود ـ گويد: از دردهایی كه به من مي رسيد به امام صادق عليه السّلام شكايت كردم، حضرت به من فرمود: اى عبد اللَّه اگر مؤمن پاداشى را كه براى مصيبتها دارد بداند، آرزو مي كند كه او را با قیچی تكه تكه كنند.»

امام صادق عليه السّلام مي فرمود: « اهل حق هميشه در سختى بوده‏اند، بدان كه سختى مدت كوتاهى دارد و عاقبتش با آسايش طولانى است.»

امام باقر عليه السّلام فرمود: « همانا خداى عز و جل مؤمن را با بلا دلجویى مي كند، چنان كه مرد با هديه‏اى كه از سفر براى خانواده‏اش مي برد از آنها دلجویى مي كند، و خدا مؤمن را از دنيا پرهيز مي دهد چنان كه پزشك بيمار را پرهيز مي دهد.»

محمد بن بهلول عبدى گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مي فرمود: خدا مؤمن را از بلاهاى تكان دهنده ی دنيا ايمن نساخته، ولى او را از كور دلى دنيا و شقاوت آخرت ايمن ساخته است.»

على بن الحسين عليهما السّلام مي فرمود: « من براى مرد نمى‏پسندم كه در دنيا عافيت داشته باشد و هيچ مصيبتى به او نرسد.»

امام صادق عليه السّلام فرمود: « پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله را براى طعام دعوت كردند، چون به منزل مرد ميزبان در آمد، مرغى را ديد كه روى ديوار تخم مي گذاشت، سپس تخم مرغ افتاد و روى ميخى قرار گرفت، نه به زمين افتاد و نه بشكست. پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از آن منظره در شگفت شد.مرد عرض كرد: از اين تخم مرغ تعجب مي كنى؟ سوگند به آن كه تو را به حق مبعوث ساخته كه من هرگز بلایی نديده‏ام. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله برخاست و غذاى او را نخورد و فرمود: كسى كه بلایی نبيند، خدا به او نيازى ندارد (لطف و توجهى به او ندارد و او را به لندگی قبول نکرده).»

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: « خدا به كسى كه از مال و بدنش براى او بهره‏ ای نيست نيازى ندارد (كسى كه زيان مالى و بدنى نبيند خدا به او توجهى ندارد) »

امام صادق عليه السّلام فرمود: « خداى عز و جل مؤمن را به هر بلایى مبتلا كند و به هر مرگى بميراند؛ ولى به رفتن عقلش مبتلا نكند، مگر ايوب را نمى‏بينى كه خدا چگونه شيطان را بر مال و فرزند و همسر او و هر چه داشت مسلط كرد، ولى بر عقلش مسلط نكرد، تا با آن خدا را بيگانگى بپرستد.»

امام صادق عليه السّلام فرمود: « براى بنده نزد خدا مقامى است كه به آن نرسد، جز ب

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : چهار شنبه 14 تير 1391
زمان : 7:13


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.