![]() |
1ـ اینکه خداوند مي فرمايد: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ » ، منظور این نیست که من آنها را آفریدم تا هدف مرا برآورده سازند ؛ چون خدا هدف ندارد تا کسی آن را برآورده سازد. این آیه صرفاً بیان کننده ی این معناست که ای انس و جنّ ! هدف تعیین شده برای حرکت اختیاری شما ، رسیدن به مقام عبودیّت است. پس اگر خواستید ، به آن هدف برسید و اگر نخواستید ، به خود زیان زده اید نه به خدا. لذا فرمود: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً ــــ همانا ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد(و پذيرا گردد) يا ناسپاسی کند.» (الإنسان:3) ؛ یعنی ما گفتیم که باید به چه مقامی باید برسید ؛ و دین و هادیان خود را هم فرستادیم تا اگر شما خواستید ، به وسیله ی ٱنها به هدفتان برسید. و اگر نخواستید به هدف تعیین شده برای خودتان برسید ، به خود زیان زده اید ؛ و چنین نیست که خدا از هدف خود باز مانده باشد. چون خدا غنیّ محض است ؛ و غنیّ محض هدف ندارد. چون هدف ، کمالی است که باید به آن رسید ؛ و خدا فاقد کمالی نیست تا بخواهد به آن برسد. بر همین اساس خداوند متعال در آیاتی فرمود: « قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكيل ـــــــ بگو: اى مردم! پيام حق از جانب پروردگارتان براى شما آمده است. پس هر كه هدايت پذيرد تنها به سود خويش هدايت مىشود و هر كه گمراه شود فقط به زيان خود گمراه مىگردد، و من بر شما نگهبان نيستم. » (يونس:108) ؛ و فرمود: «... مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريم ــــــ هر كس شكر كند، به نفع خود شكر مىكند؛ و هر كس كفران نمايد پروردگار من ، غنىّ و كريم است.» (النمل:40) ؛ و فرمود: « وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين ـــــ كسى كه جهاد و تلاش كند، براى خود تلاش مىكند؛ چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است. » (العنكبوت:6) ؛ و فرمود: « مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميد ـــــــ آن كس كه شکر كند ، پس فقط به برای خود شکر نموده ؛ و آنکه کفران نماید ، پس همانا خدا بىنياز و ستوده است. » (لقمان:12) ؛ یعنی خیال نکنید که اگر شما هدایت نشدید و به مقام عبودیّت نرسید ، خدا از هدف خود باز مانده است. حاشا و کلّا ، برای خدا هدف معنی ندارد تا به آن برسد یا نرسد.
پس خدا می آفریند نه برای نتیجه ، چون نتیجه همان هدف و کمالی است که شخص در پی آن است. و برای خدا هدف و کسب کمال معنی ندارد.
2ـ امّا اینکه گفته می شود: ما مأمور به وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه ؛ مقصود این است که هدف تعیین شده برای افعال اختیاری ما ، عبودیّت و بندگی است ؛ و بندگی به این است که انسان فقط تابع دستور خدا باشد ؛ و یقین کند که اگر طبق دستور او رفتار نموده و وظیفه ی بندگی خود را به جا آورد ، طبق سنّتهای الهی حاکم بر عالم هستی ، به کمال مطلوب خود خواهد رسید.
3ـ امّا اینکه گفته می شود: خدا آفرید تا خالقیّت خود را اظهار نماید. مقصود این نیست که اظهار خالقیّت ، هدف خدا بود ؛ بلکه مقصود این است که خالقیّت ، لازمه ی خدایی است. لذا فرض خدایی که ذاتاً خالق نیست ، فرض موجودی است غیر از خدا. چون خدایی که خالق نیست ، فاقد کمالی به نام خالقیّت است. و فاقد یک کمال ، ناقص است. و موجود ناقص محتاج است. پس چنین موجودی نمی تواند خدا باشد ؛ بلکه آنکه احتیاج او را برآورده می سازد ، او خدا خواهد بود. پس خدا خلق نمی کند تا خالقیّتش ظهور کند ، بلکه چون خالق است ، خالقیّتش ظهور می کند و از ظهور خالقیّت او خلق ، نمودار می شوند.
همچنین حکمت خدا به این معناست که چون او کمال محض است ؛ لذا عالمی که از او نمودار گردد ، محکمتر از آن ، عالمی فرض نخواهد داشت. لذا خدا حکیم است ، یعنی کار محکم می کند. اهل برهان را هم حکیم گویند ، از آن جهت که سخن برهانی محکم و خلل ناپذیر است.
4ـ امّا عذاب و جهنّم ، نمود نقصها و عدمهای شخص جهنّمی است ؛ یعنی شخص باید به کمالی می رسید که نرسیده است ؛ یعنی باید به مقام عبودیّت اختیاری دست می یافت ، ولی دست نیافته است. لذا نداشته های او به صورت حسرت و عذاب برای او جلوه گر می شوند. مانند درد جسمانی که نمود به هم خوردن نظم سلولها و نظم مزاج است. نظم سلولها امری وجودی است ؛ لذا اگر به هم خورد ، عذاب خواهد داشت. بینایی ، امر وجودی است ؛ لذا اگر کسی چشم خود را از دست داد ، معذّب خواهد بود ؛ حتّی اگر درد جسمانی نداشته باشد. چون فقدان و ناداری و عدم ، عین عذاب است ؛ البته برای کسی که می توانست داشته باشد ولی ندارد.
البته برخی گفته اند: درد امر وجودی است. اینها بین فعالیّتهای مغزی و عصبی و درد اشتباه کرده اند. اعصاب ، صرفاً به مغز اطّلاع می دهند که نقصی حاصل شده است ؛ و مفز نیز این اطّلاعات را در اختیار روح قرار می دهد ؛ و روح است که از ادراک نقص ، احساس درد می کند. لذا گاه روح شخص مشغول امری بسیار شوق انگیز یا امری بسیار اندوهناک است ، و با اینکه بدنش زخمی شده ، ولی در چنان حالتی درد آن را حسّ نمی کند ؛ چون توجّهی به آن نقص ندارد.
5ـ امّا در باب فناء فی الله عرض می شود که همه موجودات عالم ، به محض وقوع قیامت کبری به این فنا خواهند رسید ؛ لکن این فنا ، فنای تکوینی است. چون تمام موجودات ، حتّی کفّار و شیطان هم ، تکویناً عبد خدا هستند ؛ و غایت عبودیّت ، فناء فی الله است. امّا فناء فی الله اختیاری که عین عبودیّت اختیاری و غایت آن است ، تنها برای عبد مختار خدا خواهد بود به اندازه ی عبودیّتش. لذا فرمود: « كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ (26) وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام ــــ همه كسانى كه روى آن هستند فانى مىشوند (26) و تنها وجه پروردگار تو باقی می ماند که صاحب جلال و اکرام است» (الرّحمن) و فرمود: « وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ ـــــــ و برای الله است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ؛ و همه ی امور به سوى او باز گردانده می شوند » (آلعمران:109)
در این بازگشت تکوینی به سوی خدا و فناء در اسماء الهی ، همه ی موجودات شریکند. بعد از آن فناء ، همه از حال فناء خارج گشته به صحنه ی محشر می آیند ولی اهل جهنّم ، از همان حال فناء ، به علم الیقین می یابند که مقام حقیقی آنها در صورت عبودیّت چه می شد. لذا وقتی به وضع موجود خود نظاره نمودند ، فاصله خود را از خود حقیقی می یابند ، و نقصهایشان نمودار گشته آنها را آتش خود فرو می پوشد. از آن به بعد ، نوبت فنای اختیاری می رسد. اهل بهشت در اسماء رحمت خدا فانی می شوند که بهشت ظهور آنهاست ؛ و اهل جهنّم نیز در اسماء غضب خدا فانی می شوند که جهنّم ظهور آنهاست. امّا جهنّم حقیقتاً هدف تعیین شده نیست ؛ بلکه جهنّم یعنی نرسیدن به هدف. آنکه از کنکور قبول شد ، خوش است چون به هدف رسیده است ؛ امّا آنکه مردود می شود ، غمگین و آزرده است ؛ چون نرسیده است.
نظرات شما عزیزان:

