پرسش:در داستانهاي امامان(ع) مي خوانيم که آنها بسياري از اوقات خود را به کار سخت و بعضا معمولي مثلا کشاورزي و ... مشغول بوده اند آيا يک امام که بايد به امور مسلمين رسيدگي کند و از فرصتها براي افزايش آگاهي و بيدار کردن آنها استفاده کند، لازم است که به کارهايي مشغول شود که يک کارگر معمولي هم مي تواند آن کار را انجام دهد و آيا امام مسلمين با آن همه علم و آگاهي و توانايي در اداره کردن امور مسلمين و با توجه به آن همه نياز مردم به وجود آنها، باز هم جايز است که به کارهاي معمولي بپردازد؟
پاسخ:
1. همانطور که می دانید در بین ائمه(ع) تنها امیرالمومنین(ع) و امام حسن(ع) به مدّت کوتاهی زمام حکومت را در دست داشته اند و بقیّه ائمه(ع) هیچکدام به حکومت ظاهری نرسیده اند. همچنین تعداد کمی از ائمه(ع) فرصت تعلیم داشته اند. چون حکومتهای زمان اجازه ی ارتباط مردم با آن بزرگواران را نمی دادند. امیرالمومنین و امام حسن(ع) نیز در مدّت حکومتشان تنها به کار حکومتداری و تعلیم مردم مشغول بودند نه کار دیگر. دیگر ائمه نیز هر گاه فرصت تعلیم می یافتند دست از کارهای دیگر می کشیدند. اشتغال ائمه (ع) به کارهای گوناگون دیگر زمانی بود که امکان حکومت یا تعلیم مردم برایشان وجود نداشت.
باید توجّه داشت که در اسلام حقیقی ، حکومت صرفاً به معنی اداره ی جامعه نیست بلکه حکومت افزون بر اداره ی جامعه ، وسیله ای است برای رشد داد انسانها در بعد معنوی. و رشد دادن به جامعه امری دو طرفه است. وجود امام که رشد دهنده است کافی برای رشد جامعه نیست بلکه پذیرش جامعه نیز شرط تحقق این امر است. لذا امام تنها یکی از ارکان حکومت اسلامی است و رکن دوم آن ، همراهی مردم با امام ، و پذیرش او به عنوان امام است. اگر مردم با امام حقّ همراهی نکنند او نیز کاری از پیش نمی برد ؛ چون با حکومت زوری و استبدادی نمی توان مردم را رشد داد. مردم وقتی رشد می کنند که حاکم خود را نه صرفاً به عنوان حاکم بلکه به عنوان امام و مقتدا بپذیرند و به او دل بدهند ؛ همانگونه که در انقلاب ایران چنین شد. مردم ایران امام خمینی (ره) را به عنوان ولیّ فقیه و جانشین امام معصوم پذیرفتند و به او دل دادند و در مدّت کوتاهی متحوّل شدند. به گونه ای که امروز این کشور الگوی دیگر کشورها شده است. امّا بعد از رحلت رسول اکرم (ص) مردم از امیرالمومنین(ع) روی گردان شدند و به افکار جاهلی و قبلیه ای سابق خود بازگشتند. لذا امیرالمومنین (ع) بیست و پنج سال به خاطر رجوع نکردن و عدم حمایت مردم ، روی به کارهای سازنده ی دیگر آورد که خود این نیز آموزنده است. این درسی است به شیعیان که نباید از آباد نمودن جامعه دست برداشت. اگر حکومت ، تعلیم و آبادانی روح و جان مردم ممکن نیست ، آباد نمودن دنیایشان که ممکن است. لذا امیرالمومنین (ع) صدها چاه و باغ در مدّت بیست و پنج سال پدید آورد و همه را وقف فقرا نمود ؛ و از این راه دلهای آماده را متوجّه حقیقت اسلام نمود. امّا اینها بهترین کارهایی نبود که امیرالمومنین (ع) خواهان آن باشد ؛ اینها تنها کارهایی بود که در آن شرایط از دست ایشان برمی آمد. امیر المومنین(ع) بعد از رسیدن به حکومت ظاهری در جمع مردم چنین از بیست و پنج سال دوری خود از حکومت یاد می کند. « آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابا بكر، جامه ی خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مىدانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، همانند محور سنگ آسياب است نسبت به خود سنگ آسياب كه دور آن می گردد. او مىدانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان بلند پرواز به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن خود جمع نموده از آن كناره گيرى كردم ؛ و در اين انديشه فرو رفتم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم؟ يا در اين محيط خفقانزا و تاريكى كه به وجود آورده اند، صبر پيشه سازم؟ كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مىدارد! پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مىنگريستم كه ميراث مرا به غارت مىبرند!. ... روز بيعت، فراوانى مردم چون يالهاى پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السّلام لگد مال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّههاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند و گروهى از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند، و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مىفرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است» آرى! به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشمهايشان را خيره كرد. سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد ، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و وجود ياوران ،حجّت را بر من تمام نمىكرد ، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مىساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مىكردم، آنگاه مىديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغالهاى بى ارزشتر است.»(نهج البلاغه ، خطبه 3)
2. البته کارهایی هم که هر امامی در عصر خود انتخاب می نمود ، حکیمانه بود. اهل بیت(ع) حتّی با این کارها نیز سعی می نمودند به مردم درس بیاموزند. امیر المومنین(ع) بیشتر کشاورزی می نمود و چاه می کند. تا اوّلاً بفهماند که بی کاری از نظر اسلام زشت و ناپسند است. ثانیاً این کارها را انجام می داد تا به مسلمانان بفهماند که آب و کشاورزی اساس استقلال یک ملّت است. ثالثاً حاصل کار خود را وقف فقرا می نمود تا بفهماند که مهمترین کار بعد از حکومت و تعلیم مردم برای حاکمان اسلامی فقر زدایی است. رابعاً حضرت بیش از نیاز شخصی خود تولید می نمود و در عین حال خودش با قناعت زندگی تا بفهماند که تولید زیاد در اسلام پسندیده و مصرف زیاد ناپسند است. به عبارت دیگر زهد از نظر اسلام یعنی تولید زیاد و مصرف کم ؛ در حالی که برخی جهله ی صوفیّه و دراویش خیال کرده اند زهد یعنی تنبلی و بیکارگی. خامساً کار می کرد تا بفهماند که راه مخالفت با رژیم غیر اسلامی کم کاری و دزدیدن از کار نیست. بلکه بر عکس در رژیم غیر اسلامی ، طرفداران واقعی اسلام باید بیشتر کار کنند و توان مالی خود را بالا ببرند تا بتوانند مهار اقتصاد جامعه را به دست بگیرند ؛ چرا که سیاست در رژیم غیر اسلامی بر گرده ی اقتصاد سوار است. سادساً اکثر یاران و دوستداران امیر المومنین (ع) فقرا و کسانی بودن که حکومت ، اموالشان را مصادره کرده بود ، لذا امیر المومنین (ع) نه تنها خرج خانه ی خود بلکه خرج بسیاری از یاران ناتوان خود را هم می داد.
همچنین امام باقر و امام صادق و امام کاظم و امام رضا(ع) اوقاتی که فرصت تعلیم داشتند دست به کار دیگر نمی زدند ولی آنگاه که زمان تعلیم نبود یا امکان تعلیم وجود نداشت به کار می پرداختند تا افزون بر تعلیم برخی از مطالب پیش گفته فکر تصوّف انحرافی را نیز که در حال رواج شدید بود خنثی نمایند ؛ و بفهمانند که معنویّت و عرفان به معنی بیکارگی و وبال گردن مردم شدن نیست.« گروهى از صوفيان و پشمينه پوشان به حضرت رضا عليه السلام عرض كردند: مأمون اين مقام را به تو رد كرد زيرا شما شايستهترين مردم به اين مقام هستى اما لازم است كه لباس پشمينه بپوشى و لباسى كه شايسته شما است. حضرت رضا عليه السلام فرمود: وظيفه امام اجراى قسط و عدالت است حرف راست بگويد و به عدالت حكم كند و خلاف وعده ننمايد.»(ترجمه جلد چهارم بحار الانوار ،ج2 ،ص338)
نظرات شما عزیزان: