پرسش:شما مي گوييد خدا نبايد نقصي داشته باشد و صفات نيکويش را در حد کمال دارد. اگر خدا عليم است، چرا آزمايش مي کند؟ اگر بندگان خودش را دوست دارد چرا وقتي مي داند فلان بنده در نهايت به جهنم خواهد رفت، خلقش مي کند؟
پرسش:خالق به مخلوق خود آگاهي كامل دارد. خدا به بشر، اشراف و تسلط دارد چرا امتحانش مي كند. مگر انسان را نمي شناسد؟
(6/100126877)-
پرسش:چرا خدا اصلا نياز داره ما را آزمايش کنه؟ مگه از همون اول نميدونه که ما بهشتي هستيم يا جهنمي؟ چرا ما را مياره تو اين دنيا؟
پاسخ:
در پاسخ این پرسش سه مقاله تقدیم حضور حضرت عالی می شود ؛ که هر کدام حاوی نکاتی است که امید است مفید فایده قرار گیرند.
ــ مــقـالــه نخست
در لغتنامه لسان العرب گفته است:« أَصل المَحْنِ: الضَّرْبُ بالسَّوْط . و امتَحَنتُ الذهب و الفضة إِذا أَذبتهما لتختبرهما حتى خَلَّصْتَ الذهب و الفضة»( اصل کلمه محن به معنی زدن با شلاق است. و وقتی طلا و نقره را ذوب کردی تا آن دو را آزمایش کنی و از خلوص آن دو باخبر شوی می گویی امتحان کردم طلا و نقره را.) و گفته است :« امتَحن القولَ: نظر فيه و دَبَّره ... و امتَحْنتُه: بمنزلة اختبرته و ابتَلَيْتُه. »( سخن را امتحان کرد یعنی در آن نظر کرد و تدبّر نمود. و آن را امتحان کردم به معنی از او خبر گرفتم و آن را آزمایش کردم است.»
در فرهنگ ابجدی گفته است : « مَحَنَ مَحْناً الفضّةَ: نقره را پاك و خالص نمود. مَحَنَ مَحْناً الأديم: پوست دباغى شده را نرم و پهن كرد. مَحَنَ مَحْناً البِئرَ: خاك و گل را از چاه بيرون آورد. »
بنا بر این در امتحان و ابتلاء فقط جنبه خبر یافتن لحاظ نشده بلکه مطلوبیّت نیز در آن ملحوظ است. یعنی امتحان و ابتلا فقط و فقط برای خبردار شدن نیست ؛ بلکه امتحان کننده می خواهد از راه امتحان ، شیء مطلوب و خالص را به دست آورد. وقتی کسی را شلاق می زنند مراد این است که او را اصلاح کنند لذا کلمه محن در این مورد به کار می رود. همچنین طلا و نقره را ذوب می کنند تا ناخالصی آن ظاهر شود و طلا و نقره خالص به دست آید ؛ لذا در این مورد نیز واژه امتحان به کار می رود. امتحان سخن نیز برای این است که سخن ارزشمندی حاصل شود. دباغی پوست را نیز امتحان می گویند چون در اثر دباغی ، پوست نرم و لطیف می شود. معلّم هم که دانش آموز را امتحان می کند صرفاً برای آگاه شدن از میزان اطلاعات دانش آموز نیست ؛ بلکه غرض اصلی امتحان ، این است که دانش آموزان وادار به درس خواندن شوند و رشد کنند. و کسانی به کلاس بالاتر روند که مراتب پایینتر را به خوبی یاد گرفته اند. لذا بسیاری اوقات معلّمین ، امتحان میان ترمی می گیرند و چه بسا شاگردان را تهدید می کنند که نمره میان ترمشان را در نمره ترم آنها دخالت خواهند داد ؛ ولی در عمل چنین نمی کنند. چون مقصودشان صرفاً تحریک نمودن دانش آموزان به درس خواندن است.
بنا بر این ، از آنجایی که با برهان اثبات شده که خداوند متعال کمال محض است و جهل در او راه ندارد ،لذا در امتحان او جنبه ی خبر گرفتن را باید کنار گذاشت. پس امتحان خدا فقط برای اغراضی است که به امتحان شونده بر می گردد نه به امتحان کننده. و این اغراض بسته به افراد مختلف متفاوت است. امتحان انبیاء و ائمه و اولیاء برای این است که وجودشان شکوفاتر شده و به درجات بالاتری برسند. و برای مومنین عادی وسیله ی خالص شدن از شرکهای خفی است ؛ همانگونه که آتش با ذوب نمودن سنگ طلا ، ناخالصی آن را جدا می کند ، و در نهایت طلایی خالص حاصل می شود. امتحان الهی برای عدّه ای نیز مجازات است.
در حقیقت امتحان خدا همان سنّتهای الهی است که نظام هستی بر اساس آنها تدبیر می شود. و این سنّتها به گونه ای تنظیم شده اند که انسان را در مسیر کمال قرار می دهند. چون همه ی عالم خلقت در مسیر الی الله قرار دارند ؛« لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ »(حدید:5) به عبارت دیگر همانطور که انسان بر اساس فطر الهی آفریده شده است و مسیر تکوینی او به سمت کمال محض است ، عالم نیز مفطور حق تعالی است. اگر کسی با سنّتهای الهی همسو شده و آنها را به نفع خود بداند ، و در پیشامدها فقط به این فکر باشد که تکلیف الهی خود را در مورد آن پیشامد انجام دهد ، او هماهنگ با عالم به سوی کمال محض پیش می رود ؛ و الّا در مسیر عکس جریان عالم به حرکت در آمده و زیر چرخ نظام حقّانی عالم خرد می شود. خداوند متعال می فرماید:« قطعاً همه ی شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوهها، آزمايش مىكنيم؛ و بشارت ده به استقامتكنندگان. آنها كه هر گاه مصيبتى به ايشان مىرسد، مىگويند: «ما از آنِ خدائيم؛ و به سوى او بازمىگرديم» ؛ اينها، همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده؛ و آنها هستند هدايتيافتگان »(بقره: 155 ـ 157 ). و البته خدا بر هیچ کس تکلیفی بیش از طاقتش نمی کند. هر پیشامدی که برای انسان رخ می دهد یقیناً انسان تکلیفی در مقابل آن دارد ؛ و در پس هر تکلیفی تکاملی موجود است. و البته همراه هر ترک تکلیفی نیز سقوطی هست.
بنا بر این ، امتحان الهی چیزی نیست جز سنّتهای الهی حاکم بر عالم ، و وظیفه انسان در مواجهه با آنها همسویی با نظام خلقت است . و مسیر نظام خلقت و سنن الهی به سوی خداوند متعال است. و نحوه همسویی با سنن الهی و نظام خلقت را دین تعلیم می دهد. و غرض از امتحان الهی چیزی نیست جز رساندن انسانها به غایت مطلوبشان. در چنین سیری است که انسان از هر گونه شرکی می رهد و جز دست خدا هیچ دستی را در کار عالم مشاهده نمی کند ؛ لذا فرشته خو گشته لایق درک خطابات خلفای الهی می شود. لذا امام باقر (ع) فرمودند:« إِنَّ حَدِيثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا ثَلَاثٌ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان. ـــــ همانا سخن ما دشوار است ؛ لذا جز سه کس نمی تواند آن را حمل کند . نبی مرسل یا فرشته مقرّب یا مومنی که خدا قلب او را با امتحان برای ایمان خالص کرده است. »( بحار الأنوار؛ ج2 ؛ص90)
ــ مـــقـالــه دوم
غرض اصلی در امتحان الهی این است که استعدادهای وجودی انسان ، به خصوص استعدادهای الهی او رشد کنند ؛ لذا گاه خداوند متعال با امتحانی بنده ی خود را متوجّه ضعف خود می کند تا خودش آن ضعف را جبران کند ؛ و گاه او را امتحان می کند امّا نه برای متوجّه نمودن او ، بلکه برای اینکه خود آن امتحان باعث رشد وجودی شخص می شود. خداوند متعال می داند که مؤمنین و انبیاء (ع) در برابر امتحانات او اعتراضی نخواهند نمود ولی باز آنها را امتحان می کند ؛ چرا که با این امتحانها درجه ی وجودی آنها بالا می رود. لذا امتحان خدا همواره از سر لطف است ؛ لکن موضع گیری منفی یک شخص در برابر امتحان الهی ، باعث می شود که آن امتحان ، زمینه سقوط او را فراهم کند. مثل کسی که اگر در امتحان مدرسه شرکت کرده و قبول شود ، به کلاس بالاتر راه پیدا می کند ؛ ولی اگر در امتحان حاضر نشود یا سر جلسه امتحان ، سوالات را عمداً پاسخ ندهد یا آمادگی قبلی برای امتحان را فراهم نکرده باشد ، در آن صورت همان امتحان برای او سبب سقوط خواهد بود.
اگر کسی ضعفهای معنوی خود را دانسته و خود اقدام به برطرف نمودن آنها کرد ، روشن است که برای برطرف شدن آن ضعفها مورد امتحان قرار نخواهد گرفت ؛ چون ضعفی نیست که برطرف شود ؛ ولی برای تثبیت آن کمال حاصل شده ، ممکن است مورد امتحان قرار گیرد ؛ همچنین خود همان درجه حاصل شده ممکن است محملی برای یک امتحان دیگر شود تا شخص ، به درجه ای بالاتر نیز ترقّی کند. اساساً باید دانست که دنیا دار امتحان است ؛ و امتحان الهی مثل امتحانهای دنیوی سر ترم نیست ؛ لحظه لحظه ی زندگی ، امتحان است ، خوردن انسان ، خوابیدن او ، سخن گفتنش ، بادی که می وزد ، بارانی که می بارد ، خکسالی ها ، ارزانیها ، گرانیها ، سلامتی و مریضی ، خوش قیافه بودن و بدقیافه بودن ، مرد بودن و زن بودن و ... همه ابزار امتحان خدا هستند. لذا آدمی تا زمان وارد شدن به عالم برزخ ، حتّی یک ثانیه هم از امتحان خدا فارغ نیست. لکن برای اینکه انسان اوّلاً بودن خود در جلسه امتحان الهی را فراموش نکند و ثانیاً در مسیر تکامل مداوم ، جهشهای تکاملی نیز داشته باشد ، گاه امتحانهای بزرگی نیز از او گرفته می شود.
بنا بر این ، همان گونه که مرگ عزیزان ، فقر ، مریضی ، نقص عضو و امثال این امور ، امتحان خدا هستند ، زنده بودن عزیزان ، ثروت ، سلامتی ، داشتن اعضای سالم و امثال آنها نیز امتحان الهی اند. و چه بسا کسانی که در امتحانات قسم دوم مردود می شوند تعدادشان بیشتر از کسانی باشد که در امتحانات قسم اوّل مردود می شوند. در امتحانات قسم اوّل بسیاری از افراد متوجّه خدا شده و از او مدد می جویند ولی در قسم دوم کمتر کسی هست که خدا را یاد کرده و شکر نعمت او کند. لذا خداوند متعال می فرماید:« وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ . ـــ و عدّه کمی از بندگان من شکرگزارند» (سبأ : 13) ؛ و فرمود: « و او همان كسى است كه شب و روز را جانشين يكديگر قرار داد براى كسى كه بخواهد متذكّر شود يا شكرگزارى كند»( الفرقان : 62) واقعاً چند نفر در عالم وجود دارند که خدا را به خاطر آفریدن شب و روز و خورشید و ماه شکر کنند؟ یا هر بار که والدین خود را می بینند خدا را یاد کرده و شکر گزار او باشند؟ در حالی که همه ی اینها نعمت خدا هستند و وظیفه آدمی این است که در برابر نعمت ، شکر گزار باشد.
ــ مــقــالــه سوم
از نظر مذهب شيعه که قائل به اختيار است و جبر و تفويض را محال مي داند ، انسان ، تا آنجايي که مربوط به اراده و اختيار او مي شود ، حاکم بر وضع آينده ی خود است. وضع آينده يک انسان شبيه يک ورقه ی امتحاني است و نمره اي که به آن داده مي شود تعيين کننده ی سعادت يا شقاوت اوست. در اين ورقه ی امتحاني هيچ جوابي نگاشته نشده است و تنها چيز موجود در آن ، سؤالات ، و توضيحاتي در مورد سؤالات است. بخشي از اين سؤالات را خدا طراحي کرده است و از دست ما خارج است ؛ اين سؤالات بر دو گونه اند برخي تکويني و برخي دیگر تشريعي هستند. مثلا ما نمي دانيم که امروز در خيابان با چه حادثه اي روبرو خواهيم شد ولي با هر حادثه اي که روبرو شويم يک سؤال امتحاني است که بايد به آن جواب درست دهيم. اين گونه سؤالات، سوال هاي تکويني هستند. بنابراين هر اتفاق تکويني که براي ما رخ دهد چه عذاب باشد، چه رحمت باشد چه براي امتحان باشد و چه عقوبت اعمال گذشته خودمان و چه... همگي سؤال امتحاني هستند و جواب درست ما را طلب مي کنند. لذا لزومي ندارد که ما بدانيم اين حادثه از چه سنخي است، آنچه مهم است عکس العمل درست ما در مقابل آن است و عکس العمل و جواب درست را فطرت و عقل و دين به ما یاد داده است؛ يا به عبارتي جواب درست را خدا در فطرت و عقل و دين به ما عرضه کرده است. امّا سؤالات تشريعي عبارتند از واجبات و محرّمات و مستحبات و مکروهات. واجبات را حتما بايد بجا آورد و محرّمات را حتما بايد ترک کرد. اينها سوالاتي هستند که نمره ی آنها تعيين کننده ی وضع آينده يا به اصطلاح سرنوشت ماست ؛ ولي مستحبات سوالاتي هستند که اگر آن را با آگاهي انجام دهیم نمره تشویقی دارد ، و اگر مکروهات را ترک کنیم خدا در نمره دادن با ارفاق عمل می کند .امّا اگر کسی در امتحان تشریعی تقلب کند یا همه ی سوالات را جواب غلط دهد یا امتحان را به باد تمسخر بگیرد و... در این صورت خدا یا سوالات انحرافی پیش پایش می گذارد.«وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُون. ـــ آنها مکر کرده نقشه مهمّى كشيدند، و ما هم نقشه ای کشیدیم ، در حالى كه آنها درك نمىكردند.»(النمل:50) یا به رورقه ی امتحانی او مهر مردودی می زند. خداوند متعال در سوره بقره می فرماید:« كسانى كه كافر شدند، براى آنان تفاوت نمىكند كه آنان را(از عذاب الهى) بترسانى يا نترسانى؛ ايمان نخواهند آورد. خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهايشان پردهاى افكنده شده؛ و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست. گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند:به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردهايم. در حالى كه ايمان ندارند.مىخواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالى كه جز خودشان را فريب نمىدهند؛ (اما) نمىفهمند. در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است؛ خداوند بر بيمارى آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهايى كه مي گفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست. و هنگامى كه به آنان گفته شود:در زمين فساد نكنيد! مىگويند: ما فقط اصلاح كنندهايم. آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند؛ ولى نمىفهمند. و هنگامى كه به آنان گفته شود: همانند(ساير) مردم ايمان بياوريد! مىگويند:آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟! بدانيد اينها همان ابلهانند ولى نمىدانند. و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مىكنند، و مىگويند: ما ايمان آوردهايم. (ولى) هنگامى كه با شيطانهاى خود خلوت مىكنند، مىگويند:ما با شمائيم. ما فقط(آنها را) مسخره مىكنيم. خداوند آنان را استهزا مىكند؛ و آنها را در طغيانشان نگه مىدارد، تا سرگردان شوند. آنان كسانى هستند كه«هدايت» را به«گمراهى» فروختهاند؛ و(اين) تجارت آنها سودى نداده؛ و هدايت نيافتهاند.» (بقره:6 ـ 16) ودر سوره جاثیه فرمود« آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى(بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پردهاى افكنده است؟! با اين حال چه كسى مىتواند غير از خدا او را هدايت كند؟! آيا متذكّر نمىشويد؟! آنها گفتند: «چيزى جز همين زندگى دنياى ما در كار نيست؛ گروهى از ما مىميرند و گروهى جاى آنها را مىگيرند؛ و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نمىكند!» آنان به اين سخن كه مىگويند علمى ندارند، بلكه تنها حدس مىزنند(و گمانى بىپايه دارند). و هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مىشود، دليلى در برابر آن ندارند جز اينكه مىگويند:اگر راست مىگوييد پدران ما را(زنده كنيد) و بياوريد(تا گواهى دهند). بگو: خداوند شما را زنده مىكند، سپس مىميراند، بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدى نيست گردآورى مىكند؛ ولى بيشتر مردم نمىدانند. مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين براى خداست؛ و آن روز كه قيامت برپا شود اهل باطل زيان مىبينند. در آن روز هر امّتى را مىبينى(كه از شدّت ترس و وحشت) بر زانو نشسته؛ هر امّتى بسوى كتابش خوانده مىشود، و(به آنها مىگويند:) امروز جزاى آنچه را انجام مىداديد به شما مىدهند. اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن مىگويد(و اعمال شما را بازگو مىكند)؛ ما آنچه را انجام مىداديد مىنوشتيم. امّا كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مىكند؛ اين همان پيروزى بزرگ است. امّا كسانى كه كافر شدند(به آنها گفته مىشود:) مگر آيات من بر شما خوانده نمىشد و شما استكبار كرديد و قوم مجرمى بوديد؟! و هنگامى كه گفته مىشد: وعده خداوند حقّ است، و در قيامت هيچ شكّى نيست ، شما مىگفتيد: ما نمىدانيم قيامت چيست؟ ما تنها گمانى در اين باره داريم، و به هيچ وجه يقين نداريم. و بديهاى اعمالشان براى آنان آشكار مىشود، و سرانجام آنچه را استهزا مىكردند آنها را فرامىگيرد. و به آنها گفته مىشود: «امروز شما را فراموش مىكنيم همانگونه كه شما ديدار امروزتان را فراموش كرديد؛ و جايگاه شما دوزخ است و هيچ ياورى نداريد. اين بخاطر آن است كه شما آيات خدا را به مسخره گرفتيد و زندگى دنيا شما را فريب داد. امروز نه آنان را از دوزخ بيرون مىآورند، و نه هيچ گونه عذرى از آنها پذيرفته مىشود.»(جاثیه:6 ـ35)
اینها سنتها یا قوانین امتحانات خداست که جزئی از سنتهاي اوست ؛ و البته خدا سنتهای ديگري نيز دارد که از طرح آنها صرف نظر مي کنيم.
بنابر اين هر حادثه اي و موردي که ما در زندگي دنيا با آن مواجه مي شويم امتحان خداست ، حتي حوادثي که نتيجه سوء عمل خود ماست؛ حتی آن حالت تردید و دو دلی که گاه در ما ایجاد می شود خود یک سوال امتحانی است. برخی به بهانه ی این که من در تردید بودم و نمی دانستم چه کنم از مسولیّت الهیِ خود شانه خالی می کنند و مردود می شوند ؛ ولی افراد زیرک در چنین مواردی به اهل علم مراجعه کرده خود را از تردید می رهانند ؛ لذا انسان همواره بايد خود را مسئول بداند و با هر امري که مواجه مي شود بايد آن یک سوال الهی فرض نموده از خود بپرسد که فطرت و عقل و دين در اين مورد چه جوابي مي دهند؟ و اگر خود به جواب نرسيد بايد از اهل خبره و علما بپرسد ؛ و مطمئن باشد که خدا عادل است و در حقّ کسي ظلم نمي کند؛ بلکه خدا محسن است و به اهل خير بيش از تلاششان پاداش مي دهد. همچنين بايد متوجه بود که دنيا مکان راحتي و خوشگذراني نيست و نبايد پنداشت که افراد عيّاش و بي دين و به ظاهر خوشبخت واقعا خوشبخت هستند، اينها همان کساني هستند که خدا به آنها مهلت داده است يا خداي ناکرده بر قلبشان مهر مردودي زده است. جواب حقیقی امتحان دنيا را باید در عالم برزخ و قيامت مشاهده نمود نه در دنیا ؛ اگرچه برخی آثار آن در دنیا نیز ظاهر می شود. دنيا بسيار کوتاه و در حد يک جلسه ی امتحاني است و آخرت آن روزي است که کارنامه ی اعمال را به انسان مي دهند و بر اساس آن معلوم مي شود که سعادتمند و شقاوتمند کيست. افراد بي ايمان و بي دردي که به ظاهر خوشبخت مي نمايند مانند کساني هستند که سرجلسه ی امتحان کنکور مشغول خوردن بيسکويت و سانديس بودند. « پس کساني که کارنامه اش را به دست راستش دهند فرياد مي زند که: (اي اهل محشر) کارنامه ی مرا بنگريد و بخوانيد؛ من يقين داشتم که به حساب اعمالم مي رسم او در يک زندگي رضايت بخش قرار دارد، در بهشتي عالي ... اما کسي که کارنامه اش را به دست چپش بدهند مي گويد: اي کاش هرگز کارنامه ام را به من نمي دادند و نمي دانستم حساب من چيست. اي کاش مرگم فرا مي رسيد مال و ثروتم هرگز مرا بي نياز نکرد، قدرت من نيز از دست رفت.[ خدا امر می کند که ] او را بگيريد و در بند و زنجيرش کنيد» (حاقه/19و30)
حاصل سخن این که اکثر سوالات سرنوشت ساز زندگی ما انسانها از عهده ی خودمان خارج است. امّا جواب آن سوالات بر عهده ی خودماست. لذا بسیاری از سوالات سرنوشت ساز زندگی آینده ی ما از پیش نگاشته شده ولی جواب آنها بر عهده ی خودماست که باید از نوک قلم اراده و اختیار ما بر صفحه ی زندگیمان نقش بندد.
پس سرنوشت انسان ، به معنی سوالات سرنوشت ساز زندگی او ، از پیش تعیین شده اند ؛ ولی سرنوشت انسان ، به معنی نحوه ی جواب دادن به آن سوالات سرنوشت ساز به دست خود انسان سپرده شده است. همچنین باید دانست که اوّلاً همه ی این امتحانات تنها و تنها برای رشد حقیقی و الهی انسان است. ثانیاً نحوه ی جواب انسان به یک سوال الهی است که سوال بعدی را تعیین می کند. یعنی تا انسان به سوال اوّل جواب نداده از سوال بعدی بی اطّلاع است. حال اگر به آن سوال جواب عالی داد سوال بعدی که برای او انتخاب می شود رشد آورتر بوده ، راهنمایی خاصّ الهی را هم به صورت الهام درونی در پی دارد. و اگر جواب خوب یا متوسّط بود سوال بعدی نیز متناسب با آن خواهد بود. و اگر خدای نکرده جواب داده شده به سوال بد بود جواب سوال بعدی نیز سختتر می شود. برای مثال اگر کسی یک روز روزه را عمداً خورد سوال تکلیف بعدی او شصت روز روزه ی کفّاره خواهد بود. و اگر معاذ الله کسی به آن جواب نداد و آن را تمسخر نمود ؛ سوال بعدی ممکن است انحرافی و گمراه کننده باشد ، یا سوال در قالب مجازات مطرح شود.
باید دانست که خداوند متعال بر کسی بیش از توانش تکلیف تعیین نمی کند. « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت. ـــــــ خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش ، تكليف نمىكند. (انسان،) هر كار(نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر كار(بدى) كند، به زيان خود كرده است»(البقرة:286) امّا در عین حال خدا در امر امتحان بندگانش ، مثل برخی معلّمین مدارس ، امروز و فردا هم نمی کند ، چرا که خدا رحیم و رحمن بوده راضی به رکود و عقب ماندگی بندگانش نمی شود. از اینرو دائماً آنها را به تلاش و تکاپو وا می دارد تا در مدّت کوتاه زندگی دنیوی ، توشه ی فراوان تری برای عالم آخرت و زندگی ابدی فراهم کنند. لذا رحمت بی منتهای خدا موجب آن نمی شود که همه ی خواسته های بندگانش را فراهم نماید. بلکه رحمت او ایجاب می کند که تنها خواسته هایی را برآورده سازد که حقیقتاً به نفع آنهاست. بشر در مقابل خداوند متعال که علم فراگیر دارد مثل کودکی در برابر والدین فهمیده ی خویش است که هرچه را دوست دارد از آنها طلب می کند ؛ امّا والدین فهیم تنها خواسته هایی را برای فرزندانشان برآورده می کنند که حقیقتاً به نفع اوست. خداوند متعال نیز چنین عمل می کند . البته خداوند متعال فراتر از این ، خود همان خواستن را هم وسیله ی امتحان و رشد بنده قرار داده از این راه ایمان او را تقویت می کند. پس باید دانست که دنیا جای بهره بردن نیست جایگاه امتحان دادن و رشد کردن و به سعادت حقیقی رسیدن است. با این طرز نگاه به عالم هستی است که انسان در مسیر درست رشد و ترقّی قرار می گیرد و ارزش حقیقی هر چیزی را ادراک می کند و متوجّه می شود که به هر چیزی چه اندازه باید بها داد.
نظرات شما عزیزان: