پرسش:عده ي زيادي بر اين باورند که دنيا مخلوق خداست. صفات بيشماري را براي خدا بر مي شمارند. از جمله خدا خالق، توانا، دانا، قادر، بي نياز و ... چند سوال در رابطه با خدا برايم مطرح شده است من فضايي خالي را تصور مي کنم که دنيا و زمان و مکان وجود نداشت. تنها خدا وجود داشت. پس چون دنيا وجود نداشت خدا نيز خالق نبود. دنيايي وجود نداشت تا خداوند به اسرار آن آگاه باشد، توانا نيز نبود، وقتي دنيا وجود نداشت توانا به چه چيزي بود؟ کريمي، رحيمي، بينايي، عادلي و ... هيچ کدام از اين صفت ها نمي توانست مفهوم داشته باشد. پس پيش از خلق دنيا خدا هيچ نبود . سپس خداوند جهان را آفريد، به واسطه خلق دنيا خدا خالق شد و پس از خالق شدن صفات ديگر نيز مفهوم گرفتند. پس دنيا بايد وجود داشته باشد تا خدا نيز وجود داشته باشدبا توجه به مخلوق بودن دنيا اولين سوال من اين است که پيش از خلق دنيا خدا چه بود؟ آيا وجود خدا وابسته به دنيا نيست؟
پاسخ:
1ـ باید توجّه داشت که تصوّر فضای خالی ، بدون وجود هیچ چیزی در آن غیر ممکن است. آنچه حضرت عالی به نام فضای خالی تصوّر می کنید از دو حال خارج نیست یا امری وجودی است یا عدم است. اگر امر وجودی است پس خالی نیست و اگر عدم است ، عدم چیزی نیست که بتوان آن را تصوّر نمود. وقتی می گوییم من فلان چیز را تصوّر کرده ام ، یعنی وجود ذهنی آن را لحاظ نموده ام ؛ پس چیزی که تصوّر شده یقیناً وجود ذهنی دارد ؛ و وجود ، چه در ذهن و چه در خارج ، وجود است نه عدم. بر همین اساس فلاسفه گفته اند: « المعدوم المطلق لایخبر عنه ـــ از معدوم مطلق نمی توان خبر داد.» یعنی عدم محض قابل فرض نیست تا موضوع حکم و خبری واقع شود. همچنین ، طبق براهین فلسفی ، خلاء حقیقی محال است. از نظر علم فیزیک مدرن نیز چیزی به نام خلاء محض وجود ندارد ؛ چون تمام فضاهایی که ظاهراً ستاره یا سیّاره ای در آنها نیست پر از ذرّات و امواج الکترومغناطیس می باشند ؛ امواجی که از کوتاهترین طول موجها مثل اشعه ی گاما گرفته تا بلندترین طول موجهای رادیویی در حال تشعشع اند.
2ـ به فرض محال ، اگر هم بتوانید فضای خالی را تصوّر نمایید باز به این معنا نیست که مخلوقی وجود ندارد. در حقیقت پیش فرض حضرت عالی این بوده که عالم یعنی همین دنیا ؛ در حالی که عالم خلقت خلاصه در همین دنیای مادّی نیست ؛ بلکه عوالم غیرمادّی همچون عالم مثال (عالم ملکوت ) و عالم عقول (عالم جبروت ) نیز وجود دارند که ذاتاً از مکان و زمان و مادّه منزّه می باشند. عالم جبروت نه تنها از مکان و زمان و مادّه منزّه است حتّی شکل و رنگ و اندازه نیز ندارد ؛ مانند عقل انسان که از همه ی این امور مجرّد است.
3ـ خدا در ذات خود از هر اسم و رسمی منزّه و مبرّاست ، خدا یعنی وجود محض و رها از هر گونه قیدی. آنگاه از همین وجود محض بودن ، تک تک اسماء و صفات او انتزاع می شوند. خدا چون وجود محض است لذا عدم بردار نیست ؛ چون عدم نقیض وجود است ؛ از این رو او را واجب الوجود گویند و چون عدم عین بطلان است ، در مقابل ، وجود محض را حقّ گویند. و چون منشاء تمام آثار وجود است ، لذا وجود محض را فاعل و فعّال گویند ؛ و چون وجود ، ذاتاً ظهور دارد او را ظاهر گویند و چون کنه وجود محض برای موجودات محدود نایافتنی است او را باطن گویند ؛ و چون در ذات خود ظاهر بوده و ظاهر کننده ی موجودات است ، او را نور گویند ؛ و چون ظهور نور حسّی و ملکوتی و جبروتی از اوست ، وی را نور الانوار و منوّر النور و نورُ کلّ نور و نورٌ فوق کلّ نور گفته اند و چون آثار صادره از خدا محدود به حدودند ، او را خالق و موجودات را مخلوق گویند ؛ چون خلق یعنی برش زدن و حدّ نهادن و خدا را قادر و مقتدر و مقدّر گویند چرا که « قدر » به معنی اندازه است و قادر یعنی کسی که حدود اشیاء را معیّن می کند. و به همین نحو تمام اسماء و صفات خدا از وجود محض بودن او انتزاع می شوند. لذا گفته می شود اسماء و صفات خدا عین ذات او هستند. یعنی ما هستیم که به خاطر محدودیّت خود ، آن وجود محض را به اعتبارات گوناگون ملاحظه نموده اسماء گوناگون از او انتزاع می کنیم و الّا کنه ذات او منزّه از هر اسم و رسمی است.
4ـ از مطلب پیشین روشن شد که خالق بودن خدا از خلق او گرفته نشده بلکه چون او وجود محض است خالق می باشد و چون خالق است مخلوق دارد نه اینکه چون مخلوق دارد خالق شده است. اگر خالقیّت وصف ذاتی خدا نبود اساساً او خالق نمی شد و اگر خالق نمی شد عالمی وجود نداشت. پس خدا از ازل خالق بوده و چون از ازل خالق بوده ، از ازل نیز مخلوق داشته و فرض خدای بدون مخلوق ، فرضی است باطل و متناقض. خدا یعنی وجود و کمال محض ، حال اگر فرض کنیم که خدا در برهه ای خالق نبوده ، لازم می آید که در همان برهه ناقص بوده باشد ؛ و نقص ، امر عدمی است. پس لازم می آید که در آن برهه ، وجود محض در عین محض بودن ، محض نبوده باشد و عدم در او راه داشته باشد ؛ یعنی حدّ عدمی داشته باشد ؛ و هر چیزی که محدود به حدّ عدمی است مقیّد است نه محض. بنا بر این ، از فرض خدای بدون مخلوق لازم می آید که او در عین محض بودن ، محض نباشد و این تناقضی است آشکار. پس خدا از ازل مخلوق داشته است.
قبلاً گفته شد که عالم مثال (ملکوت ) و عالم عقول (جبروت) عوالمی فرا زمانی و فرا مکانی می باشند ، لذا زمان برای آنها معنی ندارد تا گفته شود زمانی بود که این عوالم نبودند. بنا بر این ، اینها قدیم زمانی بوده از حیث زمانی ازلی و ابدی می باشند و زوال برای آنها بی معنی است. البته در حدّ ذاتشان ممکن الوجود می باشند و هر ممکن الوجودی حادث ذاتی است ، اگر چه قدیم زمانی بوده باشد ؛ و هر حادث ذاتی علّت می طلبد. و چون این عوالم از نظر زمانی ازلی هستند لذا علّت آنها نیز ازلی است. پس این عوالم همواره بوده اند و همواره نیز قائم به علّت خود بوده اند.
عالم مادّه نیز اگر چه دائماً تغییر صورت می دهد ولی اصل آن همواره بوده ، هست و خواهد بود. عالم فعلی ما زمانی پدیدار شده و زمانی نیز ناپدید خواهد شد ولی این بدان معنا نیست که اصل عالم مادّه نیز چنین باشد. قبل از عالم فعلی ما عالم مادّه بوده ، قبل از آن نیز عالم مادّه تا بی نهایت ؛ بعد از قیامت این عالم فعلی نیز عالمی دیگر برپا می شود ، بعد از آن نیز عالمی دیگر تا بی نهایت. باید توجّه داشت که آنچه در قیامت زائل می شود صورت عالم است نه مادّه ی آن ، مثل انسانی که زمانی نطفه بود ، عالم نطفگی نابود شد و تبدیل به علقه شد ، آن نیز نابود گشته تبدیل به مضغه شد و ... تا تبدیل به جنین شد و جنین نوزاد گشت و نوزاد کودک شد و کودک نوجوان گردید و نوجوان جوان شد و ... . مجموع تمام این مقاطع ، که هر کدام عالمی است ، یک حقیقت است که منزل به منزل به پیش می رود و با نابودی وضع سابق اصل آن حقیقت نابود نمی شود. عالم ما نیز تنها مقطعی از این سیر بی ابتدا و بی انتها می باشد. این حقیقت در روایات اهل بیت (ع) نیز مورد اشاره واقع شده است.
« عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : « أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ » فَقَالَ يَا جَابِرُ تَأْوِيلُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ سَكَنَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَيْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَيْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ يَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً غَيْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَيْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ أَوْ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَخْلُقْ بَشَراً غَيْرَكُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ وَ أَنْتَ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِكَ الْآدَمِيِّينَ ـــــــــــ جابر بن يزيد، گوید: از امام باقر(ع) تفسير قول خدای عزّ و جلّ را پرسيدم که می فرماید:«آيا درمانده شديم به آفرينش نخست بلكه آنان هر روز در پوششى از آفرينشى تازهاند » (ق: 15) ؛ امام پاسخ فرمودند: اى جابر تأويلش اين است كه چون خدای عزّ و جلّ اين خلق را پايان دهد و اين عالم را ؛ و اهل بهشت در بهشت جا كنند، و اهل دوزخ در دوزخ ، خدا ی عزّ و جلّ عالمی غیر اين عالم از نو بيافريند، و عالمی نو به پا می کند بدون نر و ماده ای ،که او را می پرستند و يگانه می شناسند، و زمينى جز اين زمين براى آنها بيافريند كه روى آن باشند، و آسمانى جز اين آسمان كه بر آنها سايه كند. شايد تو پندارى كه خدا ی عزّ و جلّ فقط اين يك عالم را آفريده، يا اينكه خدای عزّ و جلّ آدمى جز شما نيافريده است؟! آرى به خدا سوگند البته خدا ی تبارك و تعالى هزار هزار عالم و هزار هزار آدم (ابو البشر) آفريده و تو دنبال اين همه عالمها و اين همه آدميانى »( بحار الانوار ، ج8 ، ص 375 )
« عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ: « إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ أَقَامَهُمْ أَشْبَاحاً قَبْلَ الْمَخْلُوقَاتِ ثُمَّ قَالَ أَ تَظُنُّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً سِوَاكُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ أَلْفِ آدَمَ وَ أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ ـــــــ ابو حمزه ثمالى می گوید از عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ــ عليه السّلام ـــ شنیدم که فرمود:«همانا خدا محمّد و على و فرزندان پاكشان را از نور عظمت خود آفريد و آنان را پيش از مخلوقات ، چون اشباحی قائم نمود ؛ سپس فرمود: تو گمان دارى خدا خلقى جز شما نيافريده ؛ آرى سوگند به خدا البته خدا هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفريده، و تو به خدا سوگند دنبال و آخر همه ی اين عالمهایى.»( بحارالانوار ، ج 25 ، ص 25 )
امام صادق (ع) فرمودند: « لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِينَ لَيْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَأَسْكَنَهُمْ فِيهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَبَا الْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ مُنْذُ خَلَقَهَا وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْكُفَّارِ وَ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّ وَ جَلَّ لَعَلَّكُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ صَيَّرَ اللَّهُ أَبْدَانَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِي الْجَنَّةِ وَ صَيَّرَ أَبْدَانَ أَهْلِ النَّارِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِي النَّارِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُعْبَدُ فِي بِلَادِهِ وَ لَا يَخْلُقُ خَلْقاً يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ بَلَى وَ اللَّهِ لَيَخْلُقَنَّ اللَّهُ خَلْقاً مِنْ غَيْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ يُعَظِّمُونَهُ وَ يَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً تُظِلُّهُمْ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ ـــــــــ البته كه خدای عز و جل از آنگاه كه زمين را آفريده هفت عالمیان آفريده كه از فرزندان آدم نيستند، آنان را از خاك روى زمين آفريده و در آن يكى را پس از ديگرى در جهان خود جا داده، سپس خدای عز و جل آدم ابو البشر را آفريد و فرزندانش را از او آفريد. سوگند به خدا از روزى كه خدا بهشت را آفريده از ارواح مؤمنان تهى نبوده ، و دوزخ از آن زمان که آفریده شده از ارواح كفّار و گنهكاران خالی نبوده است . شايد شما در نظر آريد كه چون روز رستاخيز شود، و خدا بدنهاى بهشتيان را با ارواح آنها در بهشت درآورد، و بدنهاى كافران را با ارواحشان در دوزخ ، خدای تبارك و تعالى در بلادش پرستيده نشود ، و خلقى نيافريند كه او را بپرستند و يگانه اش دانند و بزرگش شمارند؟ آرى سوگند به خدا كه البته خلقى آفريند بى نر و ماده كه او را بپرستند و يگانه شناسند و بزرگ دارند، و بيافريند برایشان زمينى در زير پا و آسمانى بالاى سر.آيا نيست كه خدا عز و جل می فرمايد: «روزى كه به جاى زمين ، زمين ديگر آيد و به جاى آسمانها آسمانهاى ديگر» (آیه 48 ابراهيم) و خدای عزّ و جلّ فرموده: «آيا درمانديم در آفرينش نخست بلكه آنها هر روزه در پوششى از آفرينشى تازهاند»( آیه15ق). »( بحار الانوار ، ج 54، ص 319 و 320 )
توجّه:
الف ـ تعبیر «هزار هزار» که در روایات فوق الذکر آمده برای بیان کثرت است نه اینکه خدا فقط یک میلیون عالم آفریده باشد. اینکه حضرات معصومین (ع) نفرمودند بی نهایت عالم بوده و خواهد بود ، برای این بوده که مردم آن زمان به محض شنیدن این سخن چنین می پنداشتند که اگر عالم همواره بوده پس چه نیازی به خالق دارد؟!! امّا با قواعد فلسفی که امروز ما بدان دست یافته ایم برای ما کاملاً معلوم است که هر ممکن الوجودی در حدوث و بقایش محتاج به علّت است ، اگر چه از حیث زمانی بی ابتدا و بی انتها باشد ؛ کما اینکه خود زمان همواره بوده است. اگر کسی بگوید زمانی بود که زمان نبود ، بی آنکه بداند به همواره بودن زمان اعتراف نموده است.
ب ـ در حدیث امام سجّاد (ع) آمده بود که خدا نور محمّد و آل پاکش را قبل از مخلوقات آفریده است. در این روایت مراد از «قبل» ، قبل وجودی و رتبی است نه قبل زمانی ؛ چون نور آن بزرگواران قبل از زمان نیز بوده است. همچنین آن انوار مقدّسه سابق بر عالم ملکوت و جبروت نیز وجود داشته اند ؛ در عین اینکه این دو عالم فرا زمانی و مکانی بوده قدیم زمانی هستند.
ج ـ گفته شد که تا خدا بوده اصل عالم مادّه و اصل زمان و عالم ملکوت و عالم جبروت نیز بوده اند و همواره نیز خواهند بود. چون محال است علّت تامّه ی یک چیز موجود باشد ولی خود آن نباشد. امّا باید توجّه داشت که اینها همواره قائم به خدا بوده اند. وقتی ما کلید را در قفل انداخته و می چرخانیم چرخش دست ما و چرخش کلید همراه یکدیگرند و از نظر زمانی هیچکدام مقدّم بر دیگری نیستند ، امّا تا دست ما نچرخد ، کلید نیز نمی چرخد. لذا چرخش دست ما تقدّم وجودی و علّی بر چرخش کلید دارد. همینطور تا انسان بوده ، اراده ی او نیز بوده است ولی اراده ی انسان هیچگاه به تنهایی نمی تواند باشد بلکه همواره قائم خود انسان وجود دارد. عالم هستی نیز چیزی جز ظهور اراده ی ازلی و ابدی خدا نیست.
نظرات شما عزیزان: