پرسش:از صفات خداوند است: لطيف، رئوف، عطوف، رحمان، رحيم و ... و تا آنجايي که بنده اطلاع دارم تمامي يا حداقل بعضي از اين اسماء جلاله، ناشي از صفت مهرباني خداست حتي من شنيده ام که مي گويند خداوند از مادر نيز مهربانتر است. حقيقتش را بخواهيد بنده مادري دارم که از لحاظ محبت و علاقه نسبت به فرزندش( که بنده باشم) کم نظير است. بي نهايت به من عشق مي ورزد و راضي به کمترين ميزان رنجش و ناراحتي من نيست. اگر بنده مطمئن شوم که خداوند متعال به اندازه مادرم مهربان است ديگر هيچ نگراني از بابت حساب و کتاب نخواهم داشت. اين رأفت و عطوفت بي پايان خداوند چگونه با عذاب ، آتش جهنم و مشکلاتي که بندگان خدا به آن دچار مي شوند، جور درمي آيد؟
پاسخ:
1ـ مهربانی به آن معنایی که در انسانها معنی دارد ، برای خداوند متعال صفت نقص محسوب می شود. لذا چنین صفتی را نمی توان به خدا نسبت داد. مهربانی مادرانه اوّلاً صفتی غریزی است که ریشه در ترشّح برخی هورمونهای درون ریز دارد. لذا اگر اختلالی در ترشّح این هورمونها پیدا شود ، مهربانی مادرانه نیز دچار اختلال خواهد شد. ثانیاً مهربانی مادرانه ، اگر چه در مواردی به نفع فرزند او تمام می شود ، ولی شخص مادر آن را صرفاً به نیّت نفع فرزند انجام نمی دهد ؛ بلکه نیاز خود او به محبّت ورزیدن است که وی را وادار به چنین کاری می کند. لذا اگر چنین مادری محبّت نورزد ، خودش احساس کمبود می کند. همان گونه که وقتی ما به نیازمندی کمک می کنیم ، برای این است که حسّ همنوع دوستی خود را ارضاء نماییم و الّا دچار عذاب وجدان می شویم. به تعبیر دیگر ، تمام کارهای آدمیان برای رفع نقص خودشان و کسب کمالات وجودی است ؛ و چنین کاری در مورد خدایی که کمال محض می باشد ، بی معنی است. ثالثاً مهربانی مادرانه ، اگر چه در مواردی به نفع فرزند او تمام می شود ، ولی همواره چنین نیست ؛ و برخی مادرها برای ارضاء حسّ مادرانه ی خویش ، دست به محّبت ورزی مخرّب زده ، فرزند خود را از تربیت درست و کسب برخی کمالات ، که در سایه ی تحمّل برخی مشکلات می باشد ، محروم می سازند. در حالی که محال است خداوند بنده ی خود را از کسب کمالات محروم سازد ؛ بلکه هر آنچه برای بنده کمال آور باشد ، خداوند متعال آن را در اختیار بشر قرار می دهد ؛ حتّی بلاها و مصیبتها و جهنّم نیز نوعی وسیله ی ایجاد کمال برای برخی بندگان می باشند.
امّا اینکه گفته می شود: خدا مهربانتر از مادر می باشد ؛ به این معنا نیست که محبّت خدا نیز از سنخ مهر مادری است ؛ بلکه مقصود این است که خود همان غریزه ی مادرانه نیز موهبتی از جانب خداست تا مادران ، مراقب فرزندان خود باشند و آنها را از آفات محیطی حفظ نمایند. لذا مهر مادری ، یکی از ظهورات رحمت الهی است ؛ کما اینکه جهنّم نیز ظهوری از رحمت رحمانیّه می باشد ، چرا که رحمت رحمانیّه ، شامل رحمت رحیمیّه (رحمت خاصّ) و غضب خداوند متعال می باشد. وقتی پدری برای تشویق فرزند خود در امر تحصیل دانش ، به او جایزه می دهد ، نوعی رحمت است ؛ آنگاه هم که او را به خاطر فرار از مدرسه تنبیه می کند ، باز از سر رحمت می باشد ، اگر چه ظاهر آن غضب است. وقتی پزشکی به کودک خردسالی آمپول می زند ، از نظر خود کودک ، آن پزشک موجود بدی محسوب می شود ؛ امّا والدین او به خاطر لطفی که پزشک در حقّ فرزندشان کرده از او تشکّر می کنند. وقتی کودکی را مار گزیده است ، دوستداران او ، دست و پای او را بسته و جای نیش مار را تیغ می زنند تا زهر وارد خون نشود. این کار از سر رحمت و عطوفت است ، امّا خود کودک متوجّه رحمت بودن آن نمی شود ؛ کما اینکه اگر بیگانه ای هم از ماجرا آگاه نباشد ، خیال می کند که به این کودک ظلم می کنند. بلاها و مصیبتها و بیماری ها نیز به منزله ی آمپول و تیغ خدا هستند که با آنها زهر صفات رذیله را از وجود انسان بیرون می کشد. خداوند متعال می فرماید: « امّا انسان، هنگامى كه پروردگارش وى را مىآزمايد، و عزيزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد، مىگويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است.» (15) و امّا چون وى را مىآزمايد و روزىاش را بر او تنگ مىگرداند، مىگويد: «پروردگارم مرا خوار كرده است.» (16) امّا چنین نیست ، بلكه يتيم را نمىنوازيد (17) و بر خوراك [دادن] بينوا همديگر را بر نمىانگيزيد (18) و ميراث [ضعيفان] را چپاولگرانه مىخوريد (19) و مال را دوست داريد، دوست داشتنى بسيار» (سوره فجر) یعنی این امور برای آن است که این صفات رذیله از شما کنده شود یا شما را از گرفتار شدن به این صفات باز دارد. کما اینکه جهنّم نیز برای پاک ساختن انسانها از ملکات حیوانی و شیطانی است. انسانهای زشت کردار ، گرفتار اوصاف انواع حیوانات و شیاطین می باشند ؛ لذا در آخرت با صورت همان موجودات محشور می شوند و آنگاه خداوند متعال بنده ی فرمانبرداری از بندگان خود را که جهنّم نام دارد مأمور می کند تا این صورتهای غیر انسانی را از وجود انسانهای زشت کردار پاک نماید ؛ و او به شیوه ی خود یک یک این صورتها را از وجود انسان می زداید ، همانگونه که جرّاح پلاستیک با تیغ تیز عیب را از چهره می زداید و آتش کوره ، ناخالصی را از چهره ی سنگ طلا زدوده ، آن را تبدیل به طلای درخشان می کند. بر همین اساس بود که خداوند متعال فرمود: « كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً ـــــ هر گاه پوستهاى تنشان بريان گردد(و بسوزد)، پوستهاى ديگرى به جاى آن قرار مىدهيم، تا عذاب را بچشند. همانا خداوند، عزیز و حكيم است» (النساء:56) اهل معرفت فرموده اند: مراد از این پوست ، همان پوسته ی غیر انسانی اهل جهنّم است که ظهور ملکات درونی آنهاست ؛ و کار جهنّم این است که این ملکات را می سوزاند تا شخص به فطرت الهی خود ، که زیر این پوسته های غیر انسانی دفن شده ، بازگردد. در این هنگام است که شخص جهنّمی خود را انسان یافته و از جهنّم نجات می بابد.
2ـ باید توجّه داشت که کمال بودن امری برای یک موجود ، به این معنی نیست که آن امر برای موجود دیگر نیز کمال محسوب شود. برای مثال ، شاخک داشتن ، کمال برای بسیاری از حشرات می باشد ، امّا این امر ، کمال انسان محسوب نمی شود. پس باید متوجّه بود که کمال بودن یک صفت برای انسان ، دلیل نمی شود که آن صفت ، در حقّ خداوند متعال نیز کمال باشد. امام باقر (ع) فرمودند: « كلما ميزتموه بأوهامكم في أدق معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم و لعل النمل الصغار تتوهم أن لله تعالى زبانيتين فإن ذلك كمالها و يتوهم أن عدمها نقصان لمن لا يتصف بهما و هذا حال العقلاء فيما يصفون الله تعالى به ــــــ هر آنچه که شما آن را بازشناسی می کنید در اوهام خودتان در دقیقترین معانی اش ، مخلوق و مصنوعی است مثل خودتان ؛ که به خودتان باز می گردد . چه بسا مورچه ی ریز ، خیال می کند که همانا برای خداوند متعال نیز دو تا شاخک است. چرا که شاخک داشتن کمال خودش است و خیال می کند که شاخک نداشتن نقصان است برای که شاخک ندارد. حال عقلا نیز در توصیف خداوند متعال به همین گونه است. » (بحار الأنوار ، ج66، ص293)
تمام اوصاف بشری ، مثل ذات خود انسان ، مخلوق خدا بوده ، ممکن الوجود می باشند ؛ در حالی که اوصاف ذاتی خداوند متعال ، عین ذات او بوده ، واجب الوجود می باشند. پس خداوند سبحان ، منزّه از آن است که متّصف به اوصاف مخلوقات خویش باشد. چرا که لازمه ی این امر ، ممکن الوجود شدن خداست. امیرمومنان (ع) در خطبه اوّل نهج البلاغه می فرمایند: « كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ ـــــــ كمال اخلاص ، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است ، زيرا هر صفتى نشان مىدهد كه غير از موصوف ، و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير از صفت است ؛ پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده ، و با نزديك كردن خدا به چيزى ، او را دو تا شمرده است ( یا برای او دومی شمرده است) ؛ و آنکه دو خدا قائل شده ( یا برای خدا دومی قائل شده ) ، اجزايى براى او تصوّر نموده ؛ و کسی که براى خدا جزء قائل شود، او را نشناخته است»
3ـ در حکمت متعالیه به براهین قاطعه اثبات شده که خداوند متعال وجود صرف و صرف الوجود است و ماهیّت و چگونگی در او راه ندارد. لذا از تمام اوصاف غیر وجودی (ماهوی) منزّه و مبرّاست. پس اگر خواستیم بدانیم کدام صفت مخلوق از سنخ صفات خالق است ، باید ملاحظه کنیم که آیا آن صفت ، صفت وجود مخلوق است یا صفت ماهیّت او. اگر صفت وجود او بود ، از سنخ صفات خداست ، لکن در مرتبه ی مادون ؛ و به تعبیری رقیقه ی اوصاف خداست ؛ امّا اگر صفت ماهیّتش بود ، یقیناً از سنخ اوصاف خدا نخواهد بود. برای مثال ، اختیار صفت وجود انسان است ، نه صفت انسانیّت او ؛ لذا خداوند متعال نیز مختار است. امّا علم هم صفت وجود می تواند باشد ، هم صفت ماهیّت. علم حصولی (مفهومی) ، صفت انسان می باشد ، لذا در خدا راه ندارد ؛ امّا علم حضوری ، صفت وجود است ، لذا خداوند متعال نیز علم حضوری دارد. پس اگر گفته شد: انسان نیز مثل خدا عالم است ، باید توجّه داشت که کدام علم مراد است.
4ـ مطلب دیگر اینکه بین اوصاف انسان کامل و انسان عادی نیز تفاوتهایی وجود دارد. انسان کامل کسی است که تمام استعدادهای وجودی خود را به فعلیّت رسانده و هیچ امر بالقوّه ای در او نیست تا آن را بالفعل نماید. لذا او هیچ کاری را برای کسب کمال انجام نمی دهد ؛ بلکه او داشته های وجودی خود رات اظهار می کند. مثلاً اگر رسول خدا (ص) عبادت می کرد ، برای این نبود که به واسطه ی عبادت به کمالی دست یابد ؛ چون مافوق مقام وجودی نبیّ اکرم (ص) کنه ذات باری تعالی قرار دارد. پس دیگر مقامی نمانده که آن حضرت بخواهد آن را به دست آورد. لذا عبادت او ظهور عبودیّت محض اوست. چنین فاعلی را در اصطلاح حکمت ، فاعل بالتّجلّی گویند. امّا غیر انسان کامل ، هر چه می کند ، ناشی از نقص اوست و کار او برای پر نمودن آن نقص و رسیدن به کمال می باشد.
پس باید دانست که کار این دو ، اگر چه در ظاهر شبیه هم است ، ولی در حقیقت چنین نیست. دیگران خود را با عمل می سازند ولی او عمل را می سازد تا عملش که عمل خداست ،الگوی دیگران باشد. به قول جناب مولوی:
« کار پاکان را قیاس از خود مگیر ـــــــــــــ گرچه باشد در نوشتن ، شیر شیر
آن یکی شیری است اندر بادیه ــــــــــــــــــــ وان دگر شیری است اندر بادیه
آن یکی شیریست کآدم می خورد ـــــــ وان دگر شیریست کآدم می خورد.»
لذا دیدن انسان کامل دیدن خدا ، شنیدن او شنیدن خدا ، کار کردن او کار کردن خداست ؛ بلکه بالاتر ، چشم او چشم خدا ، گوش او ، گوش خدا و دست او دست خداست. غضب او غضب خدا ، رحمت او رحمت خدا ، علم او علم خدا ، سخنش سخن خدا ، خون او خون خدا و آل او آل الله می باشند. و همچنان که در فهم اوصاف خدا بسیاری گرفتار توهّمات باطل می شوند ، در فهم همین تعابیر نیز کم نیستند گرفتاران توهّم. « لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضاً ــــــ صدا كردن پيامبر را در ميان خود ، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهید.» (النور:63) ؛ یعنی او را در عرض خود نپندارید ، بلکه بدانید که او در طول شماست ؛ پس او را چنان خاضعانه بخوانید که خدا را می خوانید. چرا که انسان کامل ، مجلای ظهور اسماء الهی بوده ، حکم اسماء الله دارد ؛ و از همین روست که مسّ نام شریفش بدون طهارت جایز نیست.
5ـ حاصل کلام اینکه:
اوّلاً اوصاف بشری را با اوصاف خدا نتوان قیاس نمود.
ثانیاً رحمت خدا چنان عامّ است که حتّی جهنّم را هم شامل می شود. و جهنّم اگر چه در مقابل بهشت (رحمت خاصّ) ، مظهر غضب خدا شمرده می شود ، امّا خودش داخل در رحمت عامّ الهی است.
ثالثاً خداوند متعال همواره به نفع بنده اش کار می کند و محال است بد بنده اش را بخواهد ، اگر چه آن بنده شیطان بوده باشد. لکن گاه رحمت خدا برای بنده اش خاصّ است و گاه عامّ. مانند تشویق و تنبیه والدین که هر دو از سر لطف است.
رابعاً باید دانست که پشت پرده ی ناگواری های دنیا نیز خیر بشر نهفته است ، لکن ما چون کودکانی هستیم که پزشک و آمپول را دشمن خود می پنداریم. خداوند متعال می فرماید:« عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون ــــــ چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است ؛ و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است ؛ و خدا مىداند، و شما نمىدانيد » (البقرة:216) همچنین در آیات 60 تا 82 سوره ی کهف جریان حضرت موسی و حضرت خضر را بیان داشت که به وضوح نشان می دهد که خداوند متعال در ناگواریها نیز خیر بندگان را می خواهد. در این آیات سه زاویه ی دید وجود دارد ؛ 1ـ زاویه ی دید حضرت خضر که با چشم خدایی می نگرد و خودش دست فعّاله ی خداست . 2ـ زاویه ی دید حضرت موسی (ع) که ناظر بی طرف است. 3ـ زاویه ی دید مصیبت زدگان ( صاحبان کشتی و والدین فرزندی که به دست خضر کشته می شود) . این آیات را مطالعه فرمایید تا ملاحظه کنید که خدا برای ما بندگان چه می خواهد و ما بندگان چه می پنداریم.
نظرات شما عزیزان: