خداشناسي


پرسشچگونگي اثبات وجود عدل خداوند و تفاوت عدل با قسط؟ چرا در بين صفات خداوند عدل در اصول دين قرار گرفته است؟

پاسخ:
1
ــ اقسام كلى عدل الهى
با توجه به حوزه هاى اصلى عدالت خداوند ، مى توان عدل الهى را به اقسام كلى زیر تقسیم كرد:
1
ـ عدل تكوینى:
خداوند به هر موجودى به اندازه ی شایستگى هاى او از مواهب و نعمتها عطا مى كند و هیچ استعداد و قابلیتى را ، در این حوزه ، بى پاسخ و مهمل نمى گذارد. به دیگر سخن ، خداوند متعال به هر یك از مخلوقات خویش، به اندازه ظرفیت وجودى آن، افاضه مى كند و آنها را به قدر قابلیت و استعدادشان از كمالات بهره مند مى سازد.
2
ـ عدل تشریعى:
خداوند از یك سو، در وضع تكالیف و جعل قوانینى كه سعادت و كمال انسان در گروه آن است، فرو گذار نمى كند و از سوى دیگر، هیچ انسانى را به عملى كه بیش از استطاعت اوست، مكلف نمى سازد. بنابراین، شریعت الهى به هر دو معناى یاد شده، عادلانه است .
3
ـ عدل جزایى:
خداوند در مقام پاداش و كیفر بندگان خود، جزاى هر انسانى را متناسب با اعمالش مقرر مى كند. بر این اساس، خداوند در مقابل اعمال نیک نیكوكاران، آنان را پاداش مى دهد و بدكاران را به سبب كارهاى زشتشان، كیفر كند.
همچنین ، عدل جزایى خداوند اقتضا دارد كه هیچ انسانى به سبب تكلیفى كه به او ابلاغ نشده است، مجازات نشود. بخشى از این پاداش و كیفر در دنیا و بخش دیگرى در آخرت واقع مى شود. البته با توجه به حقیقت مجازات اخروى و رابطه ی تكوینى آن با اعمال ، عدل جزایى، در نهایت، به عدل تكوینى خداوند باز مى گردد.
ــ ادله عدل الهی
متكلمین برای اثبات عدل الهی به دلایلی استناد كرده‌اند از جمله:
برهان یکم:
در نظر عقل ، عدل كارى شایسته و ظلم عملى ناشایست است. از طرف دیگر خداوند متعال حكیم است ؛ یعنی کار لغو و بیهوده نمی کند کجا رسد که کار زشت انجام دهد. پس خداوند هیچ گاه مرتكب ظلم نمى شود و عدل در مقابل ظلم است.
برهان دوم:
اگر فرض كنیم خداوند سبحان مرتكب ظلم می‌گردد، با دو احتمال رو به رو خواهیم بود:
الف: یا این ظلم ناشی از جهل است ؛ كه این با علم مطلق الهی ناسازگار است. همچنین جهل نقص است و خدا یعنی کمال محض.
ب: یا این ظلم از نیاز و احتیاج سرچشمه می‌گیرد ؛ و موجود نیازمند خود محتاج کسی برتر از خود است. لذا نمی تواند خدا باشد.
پس خدا که کمال محض و وجود صرف می باشد ، محال است ظلم کند.
برهان سوم:
خدا یعنی وجود محضی که هیچ نقصی در او نیست . چون هر نقصی نیازی را در پی دارد. و هر موجودی که نیازمند باشد ، بالا دستی دارد که نیاز او را برآورده می سازد. پس آن بالا دست خدا خواهد بود نه خود او. لذا از فرض نقص داشتن خدا ، لازم می آید که خدا ، خدا نباشد.
پس خدا یعنی وجود محضی که نقصی در او نیست. از طرف دیگر ، ظلم از اوصاف نقص می باشد. پس خدا بودن ، با ظالم بودن در تقابل می باشد. لذا ظلم از خدا منتفی است ؛ و عدل در مقابل ظلم می باشد. پس خدا عادل است ؛ به این معنی که صدور ظلم از او محال می باشد.

2
ـ لغوّیین بین قسط و عدل تفاوت خاصّی قائل نشده و هر دو را به یک معنی گرفته اند.
3
ـ اصول دین اسلام ؛ اصولی اعتقادی هستند که همه فرقه های مسلمان آن را قبول داشته و اتفاق نظر دارند که هر کس معتقد به این اصول باشد مسلمان است . این اصول عبارتند از : توحید ، نبوت ، معاد.
آنچه در اعتقاد به این سه اساسی لازم و ضروری است ، اعتقاد به اصل این اعتقادات است ؛ امّا در جزئیات آنها ممکن است افراد باهم اختلاف داشته باشند . لذا بین گروهی از اهل سنّت به نام اشاعره و گروه دیگری از مسلمین ( شیعه و فرقه معتزله که آنها هم گروهی از اهل سنّت هستند ) در بحث عدل الهی که یکی از صفات خدا و از جزئیات بحث توحید است ، اختلافی پیدا شده است ؛ شیعه و معتزله بر این اعتقادند که عقل انسان عدل و ظلم را تشخیص می دهد ؛ لذا برخی امور ذاتا خوب و عدلند و برخی دیگر ذاتا بد و ظلمند ؛ و خدا بر اساس عدل عمل می کند و تنها به خوبی و عدل حکم می کند. امّا اشاعره معتقدند اعمال انسان ذاتاً نه خوب و عدلند و نه بد و ظلم ؛ بلکه خدا هر کاری را انجام دهد یا به آن حکم کند همان کار خوب و عدل است ؛ و هر کاری را انجام ندهد و از آن نهی نماید آن کار بد و ظلم است. لذا اگر خدا امر نمی کرد که دروغ نگویید ، دروغ بد نبود ؛ از این رو شیعه و معتزله در این اعتقاد با اشاعره متفاوت شده اند ؛ و به همین دلیل به شیعه و معتزله عدلیّه گفته می شود ؛ و عدل از اصول مذهب شیعه و معتزله به شمار می رود. پس مساله ی عدل در اصل ، از فروعات و جزئیات بحث توحید است و اصل مستقلّی نیست ؛ و تنها معرِّف و نمایانگر این دو فرقه می باشد . کما اینکه امامت نیز به اعتقاد شیعه از فروعات بحث نبوّت می باشد ؛ امّا اهل سنّت همگی (شیعه و معتزله و ...) امامت را از فروع دین می دانند نه از فروع اصل نبوّت.
امّا دلیل عدلیّه بر این که حُسن و قبح افعال ذاتی می باشد این است که حُسن و قبح برخی امور را حتّی کفّار منکر خدا نیز متوجّه می شوند. مثلاً کفّار نیز می دانند که دروغ گویی و خیانت و آدم کشی بد و قبیح و راست گویی و امانتداری و حرمت نهادن به جان انسانها خوب و حَسَن است. لذا حتّی در ممالک کفر نیز دزد و قاتل و خائن را مجازات می کنند. اگر حُسن و قبح افعال فقط بسته به فرمان الهی بود ، پس در آن صورت هیچ کافری نباید خوب و بد افعال را می فهمید ؛ در حالی که به روشنی می بینیم که آنان نیز حسن و قبح برخی افعال را می فهمند. البته عدلیّه اعتراف دارند که فهم حُسن و قبح برخی افعال برای افراد عادی انسان میسور نیست ؛ و از همین روست که بعثت انبیاء لازم و ضروری است تا این گونه امور را برای بشر روشن سازند.


نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
زمان : 19:8
خداشناسي


پرسش:خشم و مهرباني الله خدايي که تحت تاثير افعال بندگان خويش قرار مي گيرد و همراه با عملکرد آنها از خود واکنش نشان مي دهد لايق صفت خدايي نيست . داستان قوم لوط و ثمود و عاد و بني اسرائيل که در قران ذکر شده همگي نشانگر خشم الله و تاثير پذيرفتن از افعال انساني است. بعضي در توجيه مهرباني الله مي گويند مهرباني الله همانند مهرباني انسان نيست که تحت تاثير احساسات دروني قرار بگيرد . بلکه منظور از مهرباني الله لطف بي دريغ اوست که شامل همه بندگانش مي شود. در صورتي که اين گفتار با بيشتر آياتي که در قران آمده و لطف و رحمت الله را شامل قشري خاص از مردم مي کند تضاد دارد . مثلا براي نمونه به آيه 73 سوره آل عمران توجه کنيد : ..... بگو اي پيغمبر فضل و رحمت به دست اللهست به هر که خواهد عطا کند. و الله را رحمتي بي انتهاست. و به همه امور عالم داناست . يا به آيه 47 سوره ماده گوساله(بقره) توجه کنيد اي بني اسرائيل ياد کنيد از نعمتهايي که به شما هديه کردم و شما را بر عالميان برتري دادم به اين آيه که در مورد خشم الله ست توجه کنيد تا کسي نگويد خشم الله از نوع خشم بشري نيست آيه 7 سوره ماده گوساله(بقره) مي گويد قهر الله مهر بر دلها و پرده بر گوشها و چشمهاي ايشان نهاد که فهم حقايق الهي را نمي کنند و ايشان را در قيامت عذابي سخت است . آيه 15 سوره ماده گوساله(بقره) مي گويد الله آنها را استهزا کند و در گمراهي فرو گذارد که حيران و سرگردان باشند . خدايي که بندگان خود را مسخره مي کند چگونه مي توان مدعي شد که خشم و مهر او با خشم و مهر بشري متفاوت است

پاسخ:

خداوند متعال می فرماید: « هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‏ ــــــــ او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن، آيات«محكم» است؛ كه اساس اين كتاب مى‏باشد؛ ( و قسمتى از آن، «متشابه» است‏. اما آنها كه در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگيزى كنند ؛ و تفسير(نادرستى) براى آن مى‏طلبند؛ در حالى كه تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند. (آنها كه) مى‏گويند: « ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذكر نمى‏شوند » (آل‏عمران:7)

خود قرآن کریم به روشنی بیان نموده که برخی آیاتش متشابهات هستند. با این حال آیا شما بزرگوار مطمئن هستید که آنچه از آیات مطرح شده در متن سوالتان فهمیده اید دقیقاً همان چیزی است که خداوند متعال قصد بیانش را داشته است؟ وقتی براهین عقلی اثبات می کنند که ذات خدا منزّه از هر گونه اثرپذیری است و اوصاف الهی عین ذات او بوده واجب الوجود می باشند ، چگونه حضرت عالی با این صراحت آیات متشابه قرآن را حمل بر معنانی عوام فهمانه ی آنها می کنید؟ وقتی خود خداوند می فرماید: « لیس کمثله شیء » چگونه حضرت عالی صفات خدا را تشبیه به صفات بشری می کنید؟

بنده نمی دانم این تفکّر از کجا آمده که: « قرآن کتاب آسان فهمی است» ؛ بلی قرآن به زبان عربی مبین بوده و بیانی روشن و فصیح و بلیغ دارد ؛ امّا از کجای قرآن برمی آید که فهم آن نیز آسان است؟ و طبق چه منطقی برخی گمان کرده اند که قرآن را هر بی سوادی باید بفهمد؟ معاذ الله مگر قرآن برای بی سواد پروری و ساده لوح پروری آمده است؟ قرآن کتاب هدایت است و هدایت جز با به کار بستن عقل و اندیشه و تدبّر در قرآن حاصل نمی شود.

چرا قرآن را با قرآن نشناسیم؟

قرآن کریم چه فرمود:

فرمود: «إِنَّا سَنُلْقي‏ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا ــــ ما بزودى سخنى سنگين به تو القا خواهيم كرد» (المزمل:5) ؛ آری آیات قرآن سنگین است. مگر می شود که تبیاناً لکلّ شیء سنگین نباشد؟! اگر بنا بود خدا دو کلمه حرف آسان برای عوام الناس بی حال در طریق کسب علم بزند که نیازی به نازل نمودن قرآن نبود ؛ آن دو کلمه نصیحت ساده را هر پیر زن عاشق نصیحت نیز به حکم فطرت و آن نیمچه عقلش بلد بود بزند ؛ پس چه لزومی داشت که خداوند متعال افضل مخلوقات را مأموران این کار کند؟!!!

فرمود: « كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون‏ ــــــ اين چنين، خداوند آيات خود را براى شما شرح مى‏دهد؛ شايد تعقّل كنيد» (البقرة:242) ؛ امّا عجبا که عدّه ای به جای تعقّل و راز یابی تهاجم را ترجیح می دهند.

فرمود:« إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون‏ ــــــ ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، شايد که تعقّل كنيد»(يوسف:2) ؛ یعنی به زبانی نازل کردیم که قابلیّت تفیسر عمیق داشته باشد.

فرمود: « ‏ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ ــــــ اينها مثالهايى است كه ما براى مردم مى‏زنيم، و جز عالمان آن را به عقل ادراک نمى‏كنند.» (العنكبوت:43)

فرمود: « كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ ــــــ اين كتابى است پربركت كه بر تو نازل كرده‏ايم تا در آيات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند» (ص:29)

فرمود: « قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ ــــــ بگو: «آيا كسانى كه مى‏دانند با كسانى كه نمى‏دانند يكسانند؟! تنها صاحبان خرد ناب متذكّر مى‏شوند»» (الزمر:9)

 فرمود: « لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ــــــ اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى‏كرديم، مى‏ديدى كه در برابر آن خاشع مى‏شود و از خوف خدا مى‏شكافد ؛ اينها مثالهايى است كه براى مردم مى‏زنيم، شايد در آن تفکّر کنند »(الحشر:21)

فرمود: « وَ هُوَ الَّذي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُون‏ ــــــ او كسى است كه شما را از يك نفس آفريد ؛ و شما دو گروه هستيد: بعضى پايدار ، و بعضى ناپايدار؛ ما آيات خود را تشريح نموديم براى كسانى كه تفقّه می کنند (عمق اندیشه دارند) » (الأنعام:98)

اینها فقط اندکی از فراوان آیات قرآن است که غرض از نزول قرآن را به اندیشه واداشتن انسانها معرّفی می کنند و بیان می دارند که فهمندگان حقیقی قرآن ، اهل تعقّل و خردورزی می باشند نه اهل ظواهر که مثل کودکان دنبال لقمه های راحت الحلقوم می گردند.

با این مقدّمه مباحثی  را تقدیم حضور می کنیم که امید است بخشی از مشکل شما بزرگوار را حلّ نماید. لکن برای حلّ عمقی این اشکالات راه اساسی آن است که قبل از تهاجم ، سعی در تفاهم داشته باشید. پس اگر شبهاتی در خصوص آیات دارید ، نه مهاجمانه و منکرانه و با انبانی از پیش داوری ها ، بلکه محقّقانه و حقیقت جویانه و کنجکاوانه و پرسشگرانه و بی طرفانه موارد را یک به یک ـ نه درهم و فلّه ای ـ مطرح نمایید تا صبورانه و با روشی علمی و منطقی مباحثه نماییم. «  فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ  ـــــ پس بشارت ده بندگان مرا! همان كسانى كه سخن را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنهایند خردمندان. » (الزمر:18)

ــ رضا و غضب خدا
1ـ به حکم براهین عقلی ، ذات خداوندی از هر تغییری منزّه است ؛ چون هر موجودی که متغیّر و اثرپذیر باشد ، ممکن الوجود می باشد ؛ در حالی که خدا یعنی واجب الوجود. لذا تأثیر پذیری و انفعال ، در ذات خدا راه ندارد ؛ و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند. پس فرض خدایی که اثرمی پذیرد ، فرضی است متناقض ؛ مثل فرض مربّع سه ضلعی. بنابراین نه رضایت خدا ، از سنخ تأثیر پذیری و انفعال است و نه غضب او . پس اگر کسی خدایی را فرض کند که رضا و غضب او از سنخ اثرپذیری است ، اساساً چیزی را خدا دانسته که نمی تواند خدا (واجب الوجود) باشد. بنا بر این ، هر جا از ظاهر آیات چنین توهّمی برای خواننده حاصل شد که گویی خدا اثرپذیر می باشد ، باید بداند که آن آیات جزء آیات متشابه می باشند. پس منطقاً حقّ ندارد آنها را حمل بر معنای ظاهری کند ؛ بلکه باید آنها را به آیات محکم یا سخن راسخان فی العلم (معصومین) یا براهین عقلی عرضه نموده و تفسیر درست آنها را بیابد. و اگر کسی غیر این کند ، به حکم آیه ی هفتم آل عمران ، جزء « في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ » خواهد بود ؛ چه بداند و چه نداند.
2ـ خداوند متعال وجود صرف و صرف وجود می باشد ؛ و تمام اوصاف ذاتی او ـ مستقیم یا با واسطه ـ از همین وجود صرف انتزاع شده اند. لذا کثرت مفهومی صفات ذات ناشی از محدودیّت فهم انتزاع کننده است ؛ و الّا ذات او یک حقیقت بیش نیست و تمام اوصاف ذاتی او نیز در حقیقت به همان یک حقیقت بازگشت می کنند. لذا گفته می شود: « صفات ذاتی خدا عین ذات او هستند» ؛ یعنی همگی نمودهای گوناگون وجود صرفند که محدودیّت فهم بندگان موجب کثرت مفهومی آنها شده است. صفات فعلی خدا نیز از فعل او (مخلوقات) انتزاع می گردند که بازگشت آنها نیز به صفتی ذاتی است.

امّا رضا و غضب خدا ، از صفات فعلی او هستند ؛ و صفات فعلی خدا ، از نسبتی که بین خدا و فعل او (مخلوقات) وجود دارد انتزاع می شوند. همانطور که صفات و اسماء فعلی انسان نیز از رابطه ی بین انسان و فعلش انتزاع می شوند ؛ مثلا وقتی کسی فعلش درست کردن وسائلی مثل در و پنجره و ... از چوب است ، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته می شود ؛ یا اگر کسی کارش با آهن است او را آهنگر می گویند؛ امّا نه نجّار بودن جزء ذات انسان است نه آهنگر بودن ؛ آنچه در ذات انسان است فعّال بودن (ایجاد فعل کردن)است ؛ نجّاری و آهنگری در اصل ، صفت انسان نیستند بلکه عین خودفعل او هستند ؛ لذا ما از فعل انسان اسمهایی مثل نجّار و آهنگر را انتزاع نموده و به انسان نسبت می دهیم نه از ذات او . انتزاع صفات و اسماء فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع می شوند ؛ و فعل خدا همان مخلوقات است. بنا براین با صرف نظر از وجود مخلوقات نه رضا برای خدا معنی دارد نه غضب . به عبارت دیگر رضای خدا و غضب او عین خود مخلوق است ؛ لکن از آن جهت که این مخلوق رابطه ای با خدا دارد ،از آن مخلوق ،صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع می کنیم.
3 ـ امّا نحوه ی انتزاع رضا و غضب خدا چگونه است؟

خداوند متعال حکیم است ؛ و کار حکیم هدفمند و غایت دار است ؛ لذا هر موجودی در عالم ،دارای هدف و غایتی مشخص است. انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ اما تفاوتی عمده بین انسان و دیگر موجودات وجود دارد ؛ و آن تفاوت این است که دیگر موجودات به صورت طبیعی و غریزی به سوی هدف خود به پیش می روند ولی سیر انسان به سوی هدف مطلوب خویش حرکتی ارادی است ؛ لذا اگر خود انسان ،خواست به آن هدف مشخصی که خداوند متعال ، انسان را برای آن آفریده است می رسد؛و آن هدف رسیدن انسان به مقام عبودیت و قرب الهی ؛ و اگر نخواست در این مسیر سیر نمی کند ؛ و در نتیجه به قرب الهی نمی رسد و از هدف انسانی دور می افتد . بنا بر این انسان به سبب داشتن اختیار ویژه در انتخاب هدف ،دو راه در پیش روی خود دارد ؛ که یکی به سوی خدا ( کمال محض ) و دیگری در جهت عکس آن به سوی نقص و جودی است؛ پس افراد انسان همه از یک نقطه ( انسان بالقوه بودن ) شروع به حرکت می کنند ؛ ولی در اثر سیر اختیاری خودشان به دو گونه موجود تبدیل می شوند ؛ گروهی الهی می شوند و گروهی دیگر غیر الهی ؛ خداوند متعال در این باره می فرماید:« إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّاكَفُوراً: ما راه را به او (انسان )نشان داديم، خواه شاكر باشد(و پذيرا گردد) يا ناسپاسی کند (نپذیرد). » (الإنسان:3)
آنگاه ما ، نسبت این دو گروه را به خدا لحاظ کرده ، از یکی صفت رضا و از دیگری صفت غضب را انتزاع می کنیم ؛ و می گوییم انسانهای الهی که به هدف خلقت خود(قرب الهی) رسیده اند مورد رضایت خدا هستند و انسانهای غیر الهی که به هدف خلقت خود نرسیده اند مورد غضب خدا هستند ؛ بنا بر این رضای خدا یعنی رو به خدا کردن و از نور الهی بهره بردن ؛ و غضب خدا یعنی پشت به خدا کردن و از نور الهی بی بهره شدن. آنکه از حیث وجودی به خدا نزدیک است (رتبه ی وجودی بالاتری دارد) ، فیض بیشتتری می گیرد و آنکه در رتبه ی دورتری واقع شده ، فیض کمتری می گیرد.
5 ـ همه ی مخلوقات خدا ؛ تکویناً در مسیر خدا و رو به سوی او در حرکتند ؛ « آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند، همه تسبيح او مى‏گويند؛ و هر موجودى، تسبيح و حمد او مى‏گويد؛ ولى شما تسبيح آنها را نمى‏فهميد؛ او بردبار و آمرزنده است.» (الإسراء : 44). در این میان ، تنها بعضی از انسانها و جنّها هستند که از حیث اختیاری در مسیر عکس اراده ی تشريعي خدا حرکت می کنند ؛ و روشن است که نتیجه ی قهری چنین حرکتی در نهایت تصادم با نظام هستی خواهد بود ؛ همه ی هستی با اراده ی خدا به سوی او باز می گردند ؛« أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُورُ »(الشورى: 53) و کسی قادر نیست در مقابل این قافله ی هستی مقاومت کند. اگر هم کسی هم بتواند مدتی در مسیر عکس رودخانه ی هستی شنا کند در نهایت خسته شده و خود را تباه خواهد ساخت. لذا هر عذاب الهی که به انسان بدکار می رسد ناشی از این است که او مسیری برخلاف اراده الهی (رضای الهی) را طی می کند؛ لذا این عذابها ناشی از انتخاب غلط مسیر است و نتیجه ی وضعی آن است. انسان بدکار مثل کسی است که در خیابانی یک طرفه و شلوغ ، در مسیر خلاف حرکت می کند ؛ روشن است که چنین کسی دیر یا زود دچار تصادف خواهد شد. احکام شریعت نیز در حقیقت چیزی جر بیان قاوانین حاکم بر عالم هستی نیستند. این احکام همانند علائم راهنمایی و رانندگی هستند که در ظاهر امر و نهی می کنند ولی در حقیقت از واقع خارجی خبر می دهند.

ـــ هدايت و ضلات در قرآن
1ـ اینکه خداوند متعال فرمود « هر که را بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه مي سازد » با اختیار انسان منافاتی ندارد. چون خواست خدا همان قوانین و سنّتهای اوست و یکی از سنن الهی این است که انسان ، هدایت و ضلالت را خود انتخاب نماید. « إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً . ـــــ ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد(و پذيرا گردد) يا ناسپاسی کند. » ‏(الإنسان:3) . و فرمود: « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت‏. ــــــ خداوند هيچ كس را، جز به اندازه توانش، تكليف نمى‏كند. (انسان،) هر كار(نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر كار(بدى) كند، به زيان خود كرده است‏. » (البقرة:286) . اگر کسی راه درست را برگزید وارد راهی خاصّ می شود که سنن و قوانین مخصوصی بر آن حاکم است ؛ همچنین اگر وارد راه باطل شد باز قوانین و سننی دیگر بر او حکم می رانند. و هر دو قسم این سنن ، فعل خدا هستند ؛ لذا خدا هم هدایت و هم ضلالت را به مشیّت خود منتسب ساخت. برای مثال اگر کسی پای خود را از کناره ی پشت بام بیرون نهاد به حکم قانون عمومی جاذبه که سنّتی الهی است سقوط کرده می میرد. در این واقعه ساقط کردن کار خداست ؛ چون قانون جاذبه را او بر وجود شخص حاکم می کند ؛ ولی خود شخص است که خود را در مجرای این قانون قرار می دهد. این سنّت خداست که هر که به خدا و اهل دین خدعه کند خودش گرفتار خدعه می شود بدون آنکه متوجّه شود. و چون این قانون را خدا گذاشته هر که گرفتار این قانون شود خداوند می فرماید من او را گرفتار خدعه نمودم. « يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ . ــــــ مى‏خواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالى كه جز خودشان را فريب نمى‏دهند ؛ در حالی که نمى‏فهمند. » (البقرة:9)
خداوند متعال در این آیه می فرماید آنها که خدعه می کنند در واقع خوشان را فریب می دهند. بار دیگر خدا همین مطلب را بیان نموده و این بار خدعه را به خود نسبت می دهد. « إنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ . ــــ همانا منافقان مى‏خواهند خدا را فريب دهند ؛ در حالى كه او آنها را فريب مى‏دهد. » (النساء:142)  و فرمود: « وَ مَكَرُوا مَكْراً وَ مَكَرْنا مَكْراً وَ هُمْ لا يَشْعُرُون‏. ــــــ آنها نقشه ی مهمّى كشيدند، و ما هم نقشه ی مهمّى؛ در حالى كه آنها درك نمى‏كردند. » (النمل:50)
پس چنین نیست که خدا کسی را ابتداءً گمراه نماید. بلکه او ابتدا هر دو راه سعادت و شقاوت و قوانین و سنّتهای حاکم بر هر کدام را از راه ارسال انبیاء و کتب آسمانی نشان می دهد ، آنگاه هر کس در هر کدام از راهها قدم نهاد قوانین حاکم بر آن راه ، که همان مشیّت و خواست خدا در عالم هستی است ، درباره ی او به اجراء در می آید. لذا خداوند متعال فرمود: « في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُون‏. ــــــــــ در دلهاى آنان (منافقان ) يك نوع بيمارى است ؛ پس خداوند بر بيمارى آنان افزوده ؛ و به خاطر دروغهايى كه مي گفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست. » (البقرة : 10) ، یعنی خود آنها خود را گرفتار مرضی نموده اند که خاصیّت ذاتی این مرض به خواست و سنّت الهی ریشه دار شدن و گسترش یافتن است. و چون خدا این خاصّیّت را در مرض نفاق قرار داده است ، لذا خداوند گسترش دادن آن مرض را به خود نسبت داد. اینها مثل کسی هستند که به خاطر رعایت نکردن مراقبتهای بهداشتی گرفتار ایدز می شوند. و آنگاه این مرض رفته رفته تمام وجود آنها را در برمی گیرد.
باز خداوند متعال فرمود: « وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذينَ آمَنُوا إيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِيَ إِلاَّ ذِكْرى‏ لِلْبَشَرِ . ـــــــــــــ و ما موكّلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم، و شماره ی آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شده‏اند قرار نداديم، تا آنان كه اهل كتابند يقين به هم رسانند، و ايمان كسانى كه ايمان آورده‏اند افزون گردد، و آنان كه كتاب به ايشان داده شده و [نيز] مؤمنان به شكّ نيفتند، و [ چنین کردیم ] تا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و كافران بگويند: «خدا از اين وصف كردن، چه چيزى را اراده كرده است؟!» اين گونه، خدا هر كه را بخواهد گمراه مى‏ کند و هر كه را بخواهد هدايت مى كند، و سپاهيان پروردگارت را جز او نمى‏داند، و اين [آيات‏] جز تذكارى براى بشر نيست. » (المدثر:31)
در این آیه ی شریفه به وضوح بیان شده که منظور از گمراه نمودن خدا چیست. طبق این آیه ی شریفه خداوند متعال امتحاناتی انجام می دهد یا آیاتی را نازل می کند که این آیات و امتحانات برای مومنانی که راه درست را برگزیده اند هدایت کننده است ولی همین آیات و امتحانات باعث گمراهتر شدن گمراهان می شود. پس خود شخص است که با همین آیات هدایت یا گمراه می شود ؛ امّا چون خدا مقرر نموده که بیماردلان ، آیات را غلط بفهمند و به حقیقت آن پی نبرند ، لذا خداوند خود را گمراه کننده ی آنها خواند. پس باید مراقب بود که غرض ورزانه و لجوجانه و تهاجم کنان با آیات خدا برخورد نکرد ، چرا که اگر کسی چنین کند ، طبق قوانین تکوینی خدا ، محال است بتواند حقیقت آیات را دریابد. لذا خداوند متعال فرمود:« إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيي‏ أَنْ يَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثيراً وَ يَهْدي بِهِ كَثيراً وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقينَ . ــــــــ خداوند از اين كه(به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه، و حتى كمتر از آن، مثال بزند شرم نمى‏كند. (در اين ميان) آنان كه ايمان آورده‏اند، مى‏دانند كه آن، حقيقتى است از طرف پروردگارشان؛ و امّا آنها كه راه كفر را پيموده‏اند، مى‏گويند: «منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟!» (آرى،) خدا جمع زيادى را با آن گمراه، و گروه بسيارى را هدايت مى‏كند؛ ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‏سازد.» (البقرة:26) همچنین فرمود: « وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً . ــــــــ و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براى مؤمنان، نازل مى‏كنيم؛ و ستمگران را جز خسران(و زيان) نمى‏افزايد.» (الإسراء:82)

حاصل کلام آنکه:

1ـ رضا و غضب خدا از عملکرد خود مخلوق مختار انتزاع شده و به خدا نسبت داده می شود.

2ـ گمراه کردن و مسخره نمودن برخی بندگان و خدعه کردن بر آنها نیز در حقیقت به دست خود آنهاست ولی چون عالم بر اساس سنن الهی ادراه می شود به این امور به خدا نیز نسبت داده می شوند. لذا ملاحظه فرمودید که اوّلاً در برخی آیات تصریح نمود که چون آنها بیماری یا فسق دارند ، از درک هدایت محروم می شوند. ثانیاً در عین اینکه گمراه نمودن و مکر و خدعه و استهزاء را به خود نسبت داد به خود آن افراد نیز نسبت داد. « وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ (14) اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ في‏ طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ ـــــت و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مى‏كنند، و مى‏گويند: «ما ايمان آورده‏ايم!» (ولى) هنگامى كه با شيطانهاى خود خلوت مى‏كنند، مى‏گويند: «ما با شمایيم! ما فقط (آنها را) مسخره مى‏كنيم!» (14)  خداوند آنان را استهزا مى‏كند؛ و آنها را در طغيانشان نگه مى‏دارد، تا سرگردان شوند.» (بقره)

یعنی همین که آنها مومنان را مسخره می کنند ، در حقیقت همین مسخره ی آنها مومنان را ، عیناً مسخره ی خداست خود آنان را ؛ چون با همین تمسخر نمودن است که از فهم آیات الهی بی بهره می شوند.

« إِنَّ الْمُنافِقينَ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ  ـــــ منافقان مى‏خواهند خدا را فريب دهند؛ در حالى كه خدا آنها را فريب مى‏دهد »(النساء:142)

یعنی آنها می خواهند خدا را فریب دهند ؛ لکن خدا صفت فریب دهندگی را چنان قرار که هر بخواهد از آن بر ضدّ حقّ استفاده کند ، نادانسته خودش گرفتار محرومیّت از حقایق می شود ؛ و همین که خدا در این صفت این ویژگی را قرار داده ، همان خدعه نمودن خداست بر ضدّ خدعه کنندگان.

 

 




 


نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
زمان : 19:6
شعر
| ادامه مطلب...

يا رب منه بو لحظه دى بير عمر ايله يارى

عشقونده سنون جان ويرورم هر ندن عارى

قان قان دي ین او خلار، يا غیرى ائیله، هوادن

اوز دوند روب او خلار منه ، منده سنه سارى

قربانوى سالما نظر مر حمتوندن

جان اوسته وارام نعمتوون شكر گذارى

گرجام بلاده ،  گینه وار، باده ، خدايا

گوندر منِ عطشانه ، خمار، قويما خمارى

دنيا سو اولا ، من سوسوزى ،  سالماز عطشدن

قور تارسا عطشدن منى ،  وصلوندى قوتارى

وئرديم سنون عشقونده ، منه ، گلدى گمانیم

بير باشى قالان ، عاشقوون دار و ندارى

بو باشدا ، سنو نكيدى كه منديدى امانت

ردّ ايلورم ايندى سنه آنجاق ،اونی بارى

دشمن ديدى قول بيعته قوى من ديديم اولماز

عشقم ديدى قان قان چا غيرسان ديديم آرى

تهديد ائلي ینلر منى مرگه نه بو لورلر

مرد آلنینى قانيله يووار، اولساغبارى

زهرا چراغى مين بيله طوفانيله سونمز

حشره كيمى وار مشعلمون نورى ، شرارى

من ايستیورم عـزّتینى دوشمنيمونده

نينيم گوروسن دشمنیمون يوخدى چیخارى

آخر نفسیمدور، گول آچوب گلشنِ جسمیم

قان ا يچره غميم يوخ اوزه رم اول  سنه سارى

روحيم قوشى چوخدانديكه قالمیشدى قفسده

بيراوخ تو خونوپ قلمبيمه سیندیردى حصارى

اوخ قلبیمى داغون ايليوپ توكدى داغتدى

ویردى جالادى ، قانى يره ، قيردى دامارى

زهرا باغنون غنچه لرى گوللرى سولدى

تك بير گونون عرضينده خزان اولدى بهارى


نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
زمان : 17:47
خداشناسي


پرسش:ذاتا و طبيعتا برخي افراد داراي نيروي جنسي قوي هستند، اگر امثال اين افراد بسيار سعي کنند که تزکيه نفس کنند ولي باز هم به علت قوي بودن اين غريزه، به حرام بيفتند، آيا موافق عدل الهي است که مستوجب عقوبت باشند؟ بالاخره اين طبيعت غيرعادي آنها خدادادي است و خود آنها هم راضي به گناه نيستند ولي فشار دروني علي رغم سعي فراوان آنها را به گناه مي کشاند. تکليف اين گونه افراد چيست؟ براي رهايي از گناه با توجه به خصوصيتشان چه بايد بکنند؟ آيا مسئوليت ايشان در انجام برخي خطاهاي کوچک نزد خدا کمتر است؟ توضيح دهيد؟

پاسخ:
1ـ نخست باید متذکر شد که رابطه ی خدا با انسانها ، رابطه ی صاحب کار و کارگر نیست ؛ یعنی چنین نیست که انسان کار انجام دهد و خدا در مقابل کارش به او مزد بدهد. رابطه ی خدا با انسانها رابطه ی ربّ (پروردگار و پرورش دهنده) و مربوب (پرورش یابنده) است ؛ لذا اوّلاً گرایشات غریزی و فطری انسان را باید استعدادهای درونی او ـ به عنوان پرورش یابنده ـ دید. ثانیاً باید توجّه داشت که تکالیف و امتحانات الهی نیز صرفاً ابزارهای پرورشی هستند. همانگونه که یک مربّی دلسوز متناسب با استعدادهای درونی یک ورزشکار ، امکانات رشد در اختیار او قرار داده و تمرینهایی متناسب با فیزیک بدنی او به وی می دهد ، پروردگار عالمیان نیز متناسب با داشته های وجودی هر کسی او را امتحان کرده او را در مسابقات گوناگونی قرار می دهد تا توانایی های بالقوّه ی او شکوفا شوند. لذا خدا را باید به چشم یک مربّی علیم و حکیم و یک معلّم رحمن و رحیم دید نه به عنوان یک صاحب کار ؛ ولی متأسفانه اکثر انسانها نگاهشان به خدا ، مثل نگاه یک کودک به معلّم سخت گیر است. هدف معلّم از دادن تکالیف اذیّت دانش آموز یا سود شخصی خودش نیست بلکه می خواهد دانش آموز را رشد دهد ولی دانش آموز کم سنّ و سال که عقلش به این حقیقت نمی رسد ، چنین گمان می کند که معلّم قصد آزار او را دارد. حتّی در نگاه عرفای اسلامی ، جهنّم نیز مظهر رحمت رحمانی خداوند است که در دنیا مانع از ارتکاب گناه می شود و در آخرت نیز گناهکاران را تزکیه می کند تا بعد از تزکیه وارد بهشت شوند.        

2ـ خداوند متعال انسان را با دو گونه گرایش معنوى و مادّى آفريده است که اغلب با یکدیگر در جنگ و ستیزند. گرایشات غرایزی و مادّی ، انسان را به سوی طبیعت می کشانند و در مقابل ، گرایشات فطری و معنوی سعی در کندن او از عالم مادّه و سوق دادن وی به سوی ملکوت دارند ؛ و این همان جهاد اکبری است که انسان باید در آن ، فطرت را بر غرایز پیروز نماید ؛ البته نه با کشتن غرایز ، بلکه با مهار نمودن و به خدمت گرفتن آنها در راه تعالی وجودی انسان.

امّا چرا خداوند متعال چنین غرایزی را در وجود آدمی تعبیه نموده است؟ خداوند متعال طبق حکمت بالغه اش انسان را با چنین ساختاری آفرید تا از یک جهت بقاء دنیوی او را تضمین نماید و از طرف دیگر گرایشهای ملکوتی او را از رکود و خمودی برهاند و با درگیر نمودن آنها با غرایز ، شکوفایشان سازد. وجود این غرایز طبیعی نسبت به گرایشات عالی مثل وجود حریفی قدرتمند برای یک ورزشکار طالب قهرمانی است ، که هر چه حریف قویتر باشد ، طالب حقیقی قهرمانی را ورزیده تر و قویتر می کند. امّا اگر حریفی در کار نباشد ، روشن است که انگیزه ای هم برای تلاش وجود نخواهد داشت ؛ و اساساً مهلت دادن خداوند حکیم به شیطان رجی نیز از همین جهت بود ، تا انسان در مبارزه با او به مقامات عالی تری عروج نماید. پس اصل وجود این غرایز ، برای این نیست که انسان بازنده ی میدان تکامل باشد بلکه برای این است که اوّلاً حیث مادّی خود را با آنها ادراه نماید ؛ و ثانیاً با کنترل افراط و تفریطهای آنها جنبه روحی خود را هر چه بیشتر تقویت و تکامل بخشد. در قرآن کریم نیز دنیا به یک میدان مسابقه تشبیه شده و از انسانها خواسته شده که هر چه می توانند در آن سرعت و سبقت بگیرند ؛ تا در درجه اوّل از خطّ پایان بگذرند و در درجه دوم جزء برندگان رده اوّل باشند و ثالثاً جزء نفرات ممتاز شوند. خداوند متعال می فرماید: « آنها گمان مى‏كنند اموال و فرزندانى كه به عنوان كمك به آنان مى‏دهيم (55) براى اين است كه درهاى خيرات را با شتاب به روى آنها بگشاييم!! (چنين نيست) بلكه آنها نمى‏فهمند. (56) مسلّماً كسانى كه از خوف پروردگارشان بيمناكند، (57) و آنان كه به آيات پروردگارشان ايمان مى‏آورند، (58) و آنها كه به پروردگارشان شرك نمى‏ورزند، (59) و آنها كه نهايت كوشش را در انجام طاعات به خرج مى‏دهند و با اين حال، دلهايشان هراسناك است از اينكه سرانجام بسوى پروردگارشان بازمى‏گردند، (60) (آرى) چنين كسانى در خيرات سرعت مى‏ گیرند و از ديگران پيشى مى‏گيرند. » ( المومنون )

« سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ  ـــــ سبقت بگیرید براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و سبقت بگیرید به سوی بهشتى كه عرض آن مانند عرض آسمان و زمين است و براى كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آورده‏اند؛ آماده شده است، اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مى‏دهد؛ و خداوند صاحب فضل عظيم است.» (الحديد:21)

« وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ  ــــــ  و براى هر قومى جهت و قبله‏اى است كه رو به سوى آن مى‏كند بنابر اين [به جاى مجادله در باره‏ى قبله‏] در اعمال خير از هم سبقت گيريد. هر جا باشيد خدا همه ی شما را مى‏آورد كه او بر هر چيزى قادر است.» (البقرة:148)

« لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُون‏ ـــــــ ما براى هر كدام از شما، آيين و طريقه روشنى قرار داديم؛ و اگر خدا مى‏خواست، همه ی شما را امّت واحدى قرار مى‏داد؛ ولى خدا مى‏خواهد شما را در آنچه به شما بخشيده بيازمايد ؛ (و استعدادهاى مختلف شما را پرورش دهد). پس در خیرات و نیکیها بر يكديگر سبقت جوييد! بازگشت همه شما ، به سوى خداست ؛ سپس از آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد؛ به شما خبر خواهد داد. » (المائدة:48)

پس طبق فرمایش خداوند متعال دنیا میدان مسابقه است و موضوع مسابقه شکوفا نمودن استعدادهای الهی و فطری می باشد ؛ لذا انسانها در این میدان باید خود را شکوفا سازند که نتیجه ی خودشکوفایی مظهر اسماء الله شدن است ؛ لذا فرمود: « إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً  ـــــ بازگشت همه شما ، به سوى خداست ». البته باید توجّه داشت که:

اوّلاً  افراد همانگونه که در اصل داشتن غرایز گوناگون مادّی مشترکند ولی در هر کسی تنها برخی غرایز غلبه دارند ، در اصل داشتن استعدادهای فطری نیز یکسانند ولی در ظهورات آن مختلفتند ؛ برای مثال ممکن است کسی تمایل ذاتی داشته باشد که خدا را از راه کسب علم بجوید و دیگری از راه خدمت به خلق و سومی از راه عبادت و ... ؛ همانگونه که در برخی غریزه جنسی قوّت بیشتری دارد و در دیگری غریزه ی ثروت اندوزی و در سومی غریزه ی جلب توجّه و ... . لذا مشهور بین عرفاست که « الطرق الی الله بعدد نفوس الخلائق ـــ راههایی که به سمت خدا می روند به تعداد مخلوقات می باشند.» البته باید توجّه داشت که صراط یکی ولی سُبُل متعدّد می باشند.

ثانیا همانگونه که غرایز طبیعی در افراد مختلف دارای شدّت و ضعف می باشند ، استعدادهای معنوی آنها نیز از این حیث متفاوت می باشد ؛ برای مثال گاه در بین غرایز دو نفر غلبه با غریزه جنسی است ولی غریزه ی جنسی یکی نسبت به دیگری قویتر است ؛ و جالب است بدانیم که طبق اشاره ی برخی روایات ، غریزه ی جنسی در بین انبیاء اقوا از دیگران است. همینطور دو نفر که فطرت حقیقت جویی آنها غالب بر دیگر فطریّاتشان می باشد ممکن است در شدّت همین گرایش فطری با هم تفاوت داشته باشند. امّا باید توجّه داشت که خداوند علیم و حکیم ، غرایز هر کسی را متناسب با استعدادهای معنوی او تنظیم نموده ، به گونه ای که آن شخص جز از راه مقابله با آن نوع و آن شدّت از غرایز نمی تواند ترقّی مناسب خود را داشته باشد. پس با اینکه نوع و شدّت غرایز در انسانها متفاوت است ؛ و در برخی غریزه ی جنسی قدرت بیشتری دارد ، و در برخی دیگر غریزه شهرت طلبی و جلب نظر ، و در دیگری غریزه مال دوستی ، و در کس دیگر غریزه جاه و مقام خواهی و ... ، ولی چنین نیست که تبعیضی حقیقی بین آنها وجود داشته باشد ؛ چون اوّلاً نوع و شدّت غرایز هر کسی متناسب با امکانات و گرایشات فطری او تنظیم شده ، و ثانیاً خدا از هر کسی به اندازه ی امکانات درونی و بیرونی که به وی داده تکلیف طلب می کند ؛ « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرا ـــــ خداوند هيچ كس را تكليف نمى‏كند مگر به تناسب آنچه به او داده است ؛ خداوند به زودى بعد از سختيها آسانى قرار مى‏دهد.» (الطلاق:7) ؛ « لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ ـــــ خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‏كند. (انسان،) هر كار(نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده؛ و هر كار(بدى) كند، به زيان خود كرده است.» ‏(البقرة:286 ). یعنی در روز قیامت نگاه نمی کنند که هر کسی چقدر کار خیر انجام داده بلکه نگاه می کنند که هر کسی چه مقدار از استعدادها و توانایی های الهی خود را به فعلیّت رسانده است. بر این اساس ، کسی که هزار واحد توان داشته و چهار صد واحد آن را شکوفا نموده به جهنّم می رود ولی آنکه تنها چهار صد واحد توان داشته و همه ی آن را شکوفا نمود اهل بهشت می شود.
3ـ راهكار کنترل شهوت:
بي‌ترديد يکي از نيرومندترين غرايز، نيروي شهوت و غريزة جنسي است. اين نيرو که از ابتداي تولد به صورت نهفته در وجود آدمي به وديعه نهاده شده است، تا زمان بلوغ هم چنان دوران آرام و بي‌تحرکي را پشت سر مي‌گذارد، اما به محض شروع دوران نوجواني و که همزمان با شروع رشد عقلی و قوّت گرفتن حسّ معنویت جویی است ، آرام، آرام زمان بيداري و شکفتگي آن فرا مي‌رسد و رفته رفته تمامي وجود نوجوان را دربرمي‌گيرد و بر تمامي رفتار انسان اثر مي‌گذارد. به همين دليل غريزة جنسي و نيروي شهوت ، فرد را با مشکلاتي مواجه مي‌سازد ، که غلبه بر آنها ضامن رشد درونی آدمی است.
براي تعديل و کنترل غريزة جنسي راه‌هاي متعددي وجود دارد که به برخي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم. اما قبل از آن بيان اين نکته لازم است که کنترل غريزة جنسي به صورتي که منطبق با فطرت انساني باشد، امري ممکن و در عين حال پيچيده و دشوار است. آنهايي که از مباني اخلاقي و معنوي محکم و متيني برخوردارند و نيز از شرايط خانوادگي خوب و مطلوبي از حيث ارزش‌هاي اخلاقي بهره‌مند هستند و ارادة قوي دارند، به خوبي مي‌توانند از پيامدهاي منفي آن مصون باشند.
براي کنترل غريزة جنسي هم خود فرد و هم والدين و اطرافيان مسئوليت دارند. آن چه مربوط به خودشخص مي‌شود عبارتند از:
1ـ برنامه‌ريزي براي کار مداوم
جوانان و نوجوانان از نيروي سرشار و فوق‌العاده‌اي برخوردارند. اين نيرو اگر در زمينه‌هاي ديگر مورد استفاده قرار نگيرد و به صورت مطلوب از آن استفاده نشود، با توجه به شرايط سني آنها در قالب امور جنسي و شهواني ظاهر خواهد شد. اگر جوانان و نوجوانان به کار مداوم عادت کنند و نيرو و توان خود را در اين زمينه به مصرف برسانند تا حدودي از انحرافات اخلاقي و شهوت و غريزة جنسي در آنان پيشگيري مي‌شود. کارهاي بدني موجب تعادل جسم و روان مي‌شود. اگر نيک بنگريم افرادي که به کار مداوم مشغول هستند و نيرو و استعدادشان را در زمينه‌هاي مثبت و سالم به کار مي‌اندازند، کم‌تر دچار انحرافات اخلاقي و بحران‌هاي روحي مي‌شوند. کار موجب مي‌شود نيرو و انرژي جوان قبل از آن که به چربي‌هاي اضافي تبديل گردد و اختلالاتي در ساز و کار اندام‌هاي بدن ايجاد گردد، از طريق سوخت و ساز مفيد و سالم به مصرف برسد.
2ـ تنظيم خواب
تحقيقات نشان مي‌دهد که بيشتر انحرافات به خصوص در زمينه مسايل جنسي از فکرهاي ناسالم و خيال‌پردازي‌هايي که جوانان قبل از خواب رفتن دارند، ناشي مي‌شود. اگر جوان قبل از آن که به خواب برود، فکرش به خودش و يک سري مسايل و موضوعات مربوط به دورة جواني، معطوف گردد، کم کم به انحرافات کشيده خواهد شد. بنابراين، يکي از روش‌هاي پيشگيري از انحرافات اين است که برنامة خواب به صورت دقيق تنظيم شود و تا زماني که خواب بر شخص غالب نشده به رختخواب نرود. نوجوان وقتي باید به رختخواب برود که کاملاً خسته و آمادة خواب باشد. و لازمة اين کار اين است که شخص در طول روز مشغول فعاليت‌هاي مهم بوده و به اندازة کافي کار کرده باشد.
طبيعي است اگر جوان با خستگي به رختخواب نرود، به ناچار مدت زماني را در بستر بيدار خواهد ماند تا به تدريج به خواب رود و چون افکار و انديشه‌هاي شهواني و تحريک‌آميز معمولاً در اين مواقع به سراغ جوان مي‌آيند، تنظيم ساعات خواب براي جوان، ضرورت خاصي مي‌يابد. يکي از روان شناسان در اين باره مي‌گويد: نيمة اول شب بيش از نيمة دوم آن به بدن نيرو مي‌دهد بنابراين بايد از آن به نحوي مفيد استفاده شود. همچنین نوجوان و جوان باید صبحگاهان به محض اينکه از خواب بيدار شد ، بي‌درنگ از بستر برخيزد و توجه داشته باشد که بامدادان بيدار ماندن در بستر خواب، بسيار زيان‌بار است، جسم را سست و ناتوان مي‌سازد و وسوسه‌هاي شوم را در دل فرد ايجاد مي‌ کند.
3ـ دوري از محيطهاي آلوده و ناسالم
يکي از علل و عوامل انحرافات جنسي و به طور کلی انحرافات اخلاقي، محيط آلوده و محرکهاي شهواني است. محيط از طريق وارد نمودن عناصر محرک حسّی که عمده ی آنها محرّکهای دیداری و شنیداری و گاهاً لمسی و بویایی و چشایی است ، منجر به طغيان غريزة جنسي در جوان مي‌شود. مسايلي از قبيل بدحجابي ، روابط ناسالم و آزاد دختر و پسر، برخي از سريال‌هاي تلويزيوني و فيلم‌هاي خارجي و هم چنين استفاده ی نادرست از اينترنت در تحريک شهوت و غريزة جنسي جوان بسیار مؤثر است. لذا باید مواظب واردات حسّی خود بود تا عوامل محرّک جنسی تا حدّ امکان وارد صحنه ی خیال و نفس انسان نگردند ؛ مثل مشهوری است که : « از دل برود آنچه که از دیده رود.» و چه نیکو گفته است جناب بابا طاهر که : « ز دست دیده و دل ، هر دو فریاد ــــ هر آنچه دیده بیند دل کند یاد  ــــ بسازم خنجری نیشش ز فولاد ـــ زنم بر دیده تا دل گردد آزاد.» ، خداوند متعال نیز بر همین اساس فرموده است: « به مؤمنان بگو چشمهاى خود را فروگيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه‏تر است؛ خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است  ؛ و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را ، جز آن مقدار كه نمايان است ، آشكار ننمايند و(اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند ، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان، يا پدرانشان، يا پدر شوهرانشان، يا پسرانشان، يا پسران همسرانشان، يا برادرانشان، يا پسران برادرانشان، يا پسران خواهرانشان، يا زنان هم‏كيششان، يا بردگانشان‏[ كنيزانشان‏]، يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود. و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان، تا رستگار شويد. » (النور:30)
4ـ استفاده درست و مطلوب از اوقات فراغت
يکي از زمينه‌هاي پيدايش انحرافات در جوانان و نوجوانان، استفاده نادرست آنها از اوقات فراغت است. اوقات فراغت طولاني و بي‌برنامه نوجوانان و جوانان را عاصي و سرگردان مي‌کند ؛ آنها به تدريج سرخورده و مأيوس مي‌شوند و در نتيجه به دنيای درون خويش پناه مي‌برند و در کنج خلوت و انزوا راهی برای مشغوليت خود مي‌جويند.
5 ـ بر خورداري از روابط سالم انساني
جوانان و نوجواناني که روابط نامطلوب و ناسالم دارند و با افراد منحرف و بي‌بند و بار دوست و رفيق هستند، کم کم به انحرافات کشيده مي‌شوند و تحت تأثير امور شهواني قرار مي‌گيرند. نفوذپذيري جوانان از دوستان و همسالان بيش از ساير گروه‌ها است. در سنين بلوغ صحبت‌هاي آهسته و در گوشي بين نوجوانان بيشتر مي‌شود و محور اين گفتگوها، غالباً مسايل جنسي و امور شهواني است که به صورت مخفيانه و به دور از انظار بزرگترها طرح مي‌شود. براي پيشگيري از انحرافات اخلاقي باید سعي کرد از دوستي‌هاي آلوده و مشکوک جداً پرهيز شود و ارتباط با افراد سالم و مذهبي بیشتر گردد.
6ـ پرورش تقوا و معنويت در وجود خويش
همه آنچه بيان شد، به نحوي مي‌توانند در پيشگيري از انحرافات اخلاقي و طغيان شهوت و غريزة جنسي نقش داشته باشند، اما آن چه بيش از همه ضروري است و به صورت زيربنايي در شخصيت و رفتار جوان مؤثر است. پرورش معنويت و تقويت ايمان و تقواي الهي است. ما در عصري زندگي مي‌کنيم که جهان به شدت در ماديات فرو رفته و يکسره غرق در جاذبه‌هاي نفساني و امور شهواني گرديده است. در شرايط کنوني، خلأ عظيم و هولناکي از اخلاق و معنويت پديد آمده و تمامي مشکلات انسان‌ها نيز از همين جا ناشي شده است.
اگر با تقويت ايمان و نيروي اراده، باورها و اعتقادات نوجوانان تقويت گردند، بدون شک بخشي از مشکلات آنان به ويژه در زمينة مسايل اخلاقي و شهوت و غريزة جنسي درمان مي‌شود.
اگر نوجوان از ته دل باور نمود که تمام اعمال و رفتار او را خدا مي‌بيند و عملکرد افراد سازنده ی وجود اخروی آنهاست و بهشت و جهنّم چیزی جز ظهور و تجسّم اعمال او نیستند و اساساً سعادت و خوشبختي انسان به دست خودش مي‌باشد، در اين صورت احتمال اينکه مرتکب گناه نشود بسيار زياد است.‌
پس به يقين ، تا زماني که نيروي ايمان و تقوا در وجود انسان بارور و تقويت نگردد، هيچ ضمانتي از شهوت و انحرافات اخلاقي وجود ندارد. به خصوص در وضعيت کنوني که عوامل تحريک کنندة بسيار زياد است. بنابراين قبل از هر چيزي باید سعي نمود نيروي ايمان و تقوا را در وجود خويش بارور کرد. اگر فکر و ذهن ما متوجه خدا باشد و هميشه نماز خود را اول وقت به جا آوریم ، خداوند ما را ياري مي‌کند تا از هر گناهي مصون بمانيم و تحت تأثير شهوت و غرايز جنسي قرار نگيريم. خداوند متعال در قرآن کريم مي‌فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنکر ـــ به درستي که نماز انسان را از هر گونه آلودگي و عمل زشت و گناه دور نگه مي‌دارد.» نماز واقعي نه تنها والاترين عامل کنترک شهوت و دفاع در برابر هجوم انحرافات اخلاقي تلقي مي‌شود، بلکه عامل تهاجمي عليه انحرافات و شهوت‌ها نيز محسوب مي‌گردد. البته باید توجّه داشت که بشر غیر معصوم در هر حال ممکن است گاهی مغلوب نفس خویش شود ؛ لذا خدا راه توبه را باز گذاشته تا بندگانش هیچگاه از تکامل مأیوس نگردند ؛ چرا که قصد خدا از تکلیف تکامل بشر است نه اذیّت و آزار او.

خلاصه دستور العملهای مهار شهوت و گناه:
 كنترل حواس و بخصوص چشم و گوش

ترك مصاحبت با افراد ناباب و به ویژه دوستان ناباب.

3ـ ترك فكر و خیال گناه با از بین بردن زمینه های آن مثل تنظیم خواب و پرهیز از خلوت زیاد و دوری از مضّرات اینترنت و دیگر عوامل مشابه.

4ـ اشتغال به کار و برنامه شبانه‏روزى

5 ـ پرهیز از پر خوری و کم خوردن غذاهای محرّک شهوت ، مثل تخم مرغ و پیاز و غذاهای تند

6ـ ورزش مداوم

7ـ تقویت فكر مرگ ، البته به صورت فکر جایگاه اخروی خود نه تصوّر جسد مرده ی خود

8ـ به حدّاقلّ رساندن ارتباط دیداری و کلامی با نامحرمان و پرهیز جدّی از مزاح و شوخي با نامحروم.

9ـ پرهیز از شوخی های جنسی با همجنسها و پرهیز از گفت و شنید جکهای جنسی.

10 ـ ارتباط هر چه بیشتر با مراکز دینی مثل مساجد و خواندن کتب مذهبی و داشتن تلاش عبادی مثل دائم الوضو بودن ، نماز اوّل وقت ، یاد نمودن مداوم از خدا و اهل بیت (ع) و بخصوص امام زمان (عج) و یاد نمودن اینکه خدا و حضرات معصومین (ع) هر آن ما را مشاهده می کنند.

نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
زمان : 17:43


شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین                   کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین
ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست           مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم                   بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست                اشک وآه عالمی هم درقفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب           کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت ودیباج حرم چون گل به تاراجش برند            تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب                  ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران پروانه گان شمع رخسارش ولی             چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سربه قاچ زین نهاد این راه پیمای عراق               می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سرکند سودا ولی                    خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا              با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست                 هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند           عزت وآزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت         داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست وخون    دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین
ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای     گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز              با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا            جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار         کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین
                                                                                                            
شهریارشیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین                   کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین
ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست           مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم                   بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست                اشک وآه عالمی هم درقفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب           کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت ودیباج حرم چون گل به تاراجش برند            تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب                  ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران پروانه گان شمع رخسارش ولی             چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سربه قاچ زین نهاد این راه پیمای عراق               می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سرکند سودا ولی                    خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا              با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست                 هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند           عزت وآزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت         داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست وخون    دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین
ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای     گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز              با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا            جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار         کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین
                                                                                                            
شهریار


نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391
زمان : 17:38


روز معلم مبارک
نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : دو شنبه 11 ارديبهشت 1391
زمان : 19:21


براي سلامتي امام زمان صلوات
نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391
زمان : 20:14


 
نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : یک شنبه 10 ارديبهشت 1391
زمان : 19:57


امام علي(ع):جهاد زن آراستگي و زيايي براي شوهرش است
نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : جمعه 8 ارديبهشت 1391
زمان : 12:38
حديث


امام علي (ع) علاقه شديد به چيزي آدمي را کور و کر مي کند
نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391
زمان : 21:0

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 19 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.