شهادت امام هادی بر تمام شیعهیان تسلیت باد
درباره ي وب سايت دوستان تبادل لینک هوشمند پيوند هاي روزانه برچسب ها |
شهادت امام هادی بر تمام شیعهیان تسلیت باد تولد امام محمد باقر بر تمام شیعهیان مبارک باد (1/100125080)- پرسش:پيرامون سوره نخست قرآن حمد چه مي گوئيد؟ بيائيد اين سوره را با هم بخوانيم تا درون مايه گفتگوي مان آشکار شود. بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر و مهربان اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ: ستايش خداوندى که پروردگار جهانيان است. اَلرَّحْمنِ الرَّحيمِ: بخشنده و بخشايشگر است. مَالِکِ يَوْمِ الدّينِ: (خداوندى که) دارنده ي (صاحب) روز به پاخيزي (روز جزا) است. اِيّاکَ نَعْبُدُ وَ اِيّاکَ نَسْتَعِينُ: (پروردگارا) تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم. اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ: ما را به راه راست رهنمون فرما! صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ: راه کسانى که آنان را پذيراي بخشايش و هديه هاي (نعمت) خود ساختى، غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضّآلّينَ: نه راه کسانى که بر آنان خشم کردى و نه گمراهان در نشان هاي (آيه) واپسين، گوئي کسي بر درگاه خدا نيايش مي کند و اين سخن از خدا نيست. و اين گفته با اينکه قرآن آورده و گفته خداست ناخواناست. جايي خوانده بودم که يکي از دسته ها و رسته هاي مسلمان ها ، سوره حمد را از قرآن نمي دانند، و آنرا نيايش (دعا) آغازين و درگشاي (فتح الباب) قرآن مي دانند. (مي کوشم پيرامون شان جستجو کنم و اگر چيزي يافتم اينجا بياورم) خرسند مي شوم از در روشنگري، برايم پاسخي بياوريد و نه از شيوه زبان بازي و واژه پردازي که شوربختانه شيوه دينداران امروزي گشته! پاسخ: 1ـ چه علمای مطرح شیعه و چه علمای مطرح سنّی هیچکدام سوره ی حمد را خارج از قرآن ندانسته اند ؛ امّا نظرات شاذّ و نادر و خلاف اجماع امّت ، همواره و در هر مساله ای وجود داشته و دارد ؛ که قابل اعتنا نیستند. اگر بنا شود به هر ادّعای بی دلیلی ترتیب اثر داده شود ، اساساً حقیقتی در عالم باقی نمی ماند ؛ چرا که در باره ی هر حقیقتی دهها نظر مخالف نیز وجود دارد. در بین مسلمین ، سوره ی حمد از محکمترین سوره های قران است که نه یک بار بلکه دوبار بر رسول خدا (ص) نازل گشته است ؛ لذا آن را سبع المثانی گویند. 2ـ اگر ثابت شود که حتّی یک آیه از آیات قرآن موجود ، جزء قرآن نبوده و در قرآن داخل شده یا یک آیه از آن حذف گردیده ، در آن صورت کلّ قرآن کریم از حجّیّت می افتد ؛ چون در این صورت ، این احتمال که برخی آیات جزء قرآن نیستند و در آن داخل شده اند ، به تک تک آیات سرایت می کند ؛ و دیگر نمی توان با قطع و یقین این کتاب را کلام خدا دانست ؛ کما اینکه احتمال حذف نیز در قرآن رسوخ می کند. و در این صورت در حقیقت بشر امروز فاقد حجّت قطعی وحیانی خواهد بود. چون با فرض تحریف قرآن ، دیگر هیچ آیه ای از آن قابل اعتماد نخواهد بود. امّا این امر محال است ؛ چون براهین عقلی نبوّت عامّه ، وجود حجّت قطعی را در هر زمانی لازم و ضروری می دانند. 3ـ امّا ترجمه ای که از سوره ی حمد آورده اید ، نمی دانم از کدام ترجمه گرفته اید ، ولی از هر جا گرفته اید به شدّت نادرست می باشد ؛ چنان که گویی جناب مترجم از خودش سوره ای جدید نازل نموده است. 4ـ این سوره تا آیه ی « مَالِکِ يَوْمِ الدّينِ » ، از زبان عبد نیست ، بلکه خداست که خود را معرّفی می نماید. لذا تا اینجا گمان نکنم که حضرت عالی اشکالی داشته باشید. امّا از آیه ی « اِيّاکَ نَعْبُدُ وَ اِيّاکَ نَسْتَعِينُ » به بعد ، خداوند متعال از زبان بندگانش سخن می گوید. حال اگر گویید که چرا خدا از زبان بندگان سخن گفته گفته یا به تعبیری چرا خدا کلام بندگان را به عنوان سخن خود نازل نموده ؟ گوییم: این کار برای تعلیم بندگان می باشد ، یعنی خداوند متعال به بندگان می فرماید: بندگان من! اینگونه بگویید : « اِيّاکَ نَعْبُدُ وَ اِيّاکَ نَسْتَعِينُ ... ». لذا در حقیقت قبل از « اِيّاکَ نَعْبُدُ وَ اِيّاکَ نَسْتَعِينُ » واژه ای مثل « قولوا ــ بگویید» در تقدیر می باشد. یعنی خداوند متعال بعد از این که خود را معرّفی نمود ، به خاطر این صفات که خدا دارد ، بلافاصله بندگان باید او را با آن عبارات یاد نمایند ؛ لکن چون بندگان نمی دانند چگونه خدا را به درستی یاد نمایند ، لذا خود خدا نحوه ی این یاد نمودن را آموزش می دهد. چرا که اگر این کار به خود بندگان واگذارد ، چرندیّات به هم می بافند ، همانگونه که در طول تاریخ بافته اند. از اینرو فرمود: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون ــــ منزّه است خداوند از آنچه توصيف مىكنند»(الصافات:159) امّا اگر بگویید که چرا خداوند متعال قبل از آیه ی « اِيّاکَ نَعْبُدُ وَ اِيّاکَ نَسْتَعِينُ » واژه ای مثل « قولوا ــ بگویید » را صراحتاً نیاورد؟ گوییم: خداوند حکیم با این شیوه ، خواست بفهماند که شما بعد از شناخت این اوصاف خدا ، فطرتاً و خودکار باید این گونه خدا را یاد نمایید ؛ بی آنکه ما به شما امر خاصّی بکنیم ؛ لکن ما فقط آنچه را که باید بگویید ، آموزش می دهیم تا شما در تطبیق ندای فطرت بر کلمات و الفاظ دچار اشتباه نشوید. همانند که کودکی که تازه زبان باز می کند و می خواهد چیزی بگوید ، لکن کلمه را بلد نیست ، در این حالت مادر از طرف او کلمه را بیان می کند تا او یاد بگیرد. مثلاً مادر احساس می کند که کودک می خواهد احساسات خود را نسبت به پدرش بیان کند ؛ ولی کلمه را بلد نیست ، در این حالت مادر از طرف کودک می گوید: سلام بابا ، سلام بابا ؛ یعنی تو هم همین کلمات را بگو. امّا شواهد قرآنی بر این مدّعا که خداوند متعال برخی اوقات ، واژه هایی چون « قل: بگو ! یا قولوا ــ بگویید ! یا یقولون ــ می گویند » را حذف می کند تا منظورهای ویژه ای را برای اهل دقّت القاء نماید. الف ـ خداوند متعال می فرماید: « وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ ــــ و هنگامى كه ابراهيم ، پايههاى خانه(كعبه) را بالا مىبرد ، و نیز اسماعيل ، پروردگارا! از ما بپذير، كه همانا تو شنوا و دانايى» (البقرة:127) در این آیه ، طبق فهم عرف مردم ، قبل از تعبیر « رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا » باید واژه ی « قالا ــ گفتند » ذکر می شد ؛ تا معنی چنین شود: « و هنگامى كه ... گفتند: پروردگارا! از ما بپذير ... » امّا این واژه ذکر نشد. امّا چرا چنین واژه ای ذکر نشد؟ چون آن دو بزرگوار این جمله را صرفاً بر زبان نیاوردند ، بلکه آن دو بزرگوار ، در لحظه لحظه ی عملشان دائماً این نیّت را در دل داشتند. پس اگر واژه ی « قالا » در پی مطلب می آمد ، این معنا را نمی شد از آیه استفاده نمود. امّا با این بیان معلوم می شود که آن دو عزیز ، تمام وجودشان و عین عملشان همین دعا بود ؛ و این دعا را بعد از اتمام عمل بر زبان نیاوردند. ب ـ باز خداوند متعال فرمود: « إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ ؛ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ ـــــ همانا در آفرينش آسمانها و زمين، و آمد و رفت شب و روز ، نشانههایی براى صاحبان اندیشه ی خالص موجود است ؛ همانها كه خدا را در حال ايستاده و نشسته، و آن گاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد مىكنند؛ و در خلقت آسمانها و زمين مىانديشند ؛ پروردگارا ! اين را بيهوده نيافريدهاى ؛ منزهى تو ؛ ما را از عذاب آتش، نگاه دار! » (آلعمران:191) در این آیه نیز طبق فهم عرف مردم ، قبل از تعبیر « رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً » باید واژه ی « یقولون ــ می گویند » ذکر می شد ؛ تا معنی چنین شود: « ... و می گویند: پروردگارا ! اين را بيهوده نيافريدهاى ...» امّا این واژه ذکر نشد. امّا چرا چنین واژه ای ذکر نشد؟ چون اینها این عبارت را در زبان نمی گویند ، بلکه این تخاطب با خدا ، نتیجه ی تفکّر آنها بوده در صحنه ی عقل و فکرشان رخ می دهد نه در زبان ؛ یعنی اینها در خلقت عالم تفکّر می کنند و ناگهان به این حقیقت می رسند که عالم هستی بیهوده نیست ؛ و در عمق عقل خود چنین نجوا می کنند که « رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً ». لذا این آیه بیانگر اتّحاد عقل و عاقل و معقول می باشد. البته نکات شگفت دیگری نیز در این آیه موجود است که بر اهل خرد پوشیده نیست. ج ـ نیز خداوند متعال فرمود: « الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيم ـــــ کسانی (فرشتگانى) كه حمل می کنند عرش را و آنها كه گرداگرد آنند ، تسبيح و حمد پروردگارشان را می کنند و به او ايمان دارند و براى مؤمنان استغفار مىكنند. پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته است؛ پس كسانى را كه توبه كرده و راه تو را پيروى مىكنند بيامرز، و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دار »(غافر:7) در این آیه ی شریفه نیز ، طبق فهم عرفی ، قبل از تعبیر « رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً » باید واژه ی « و یقولون ــ و می گویند » می آمد ؛ که نیامده است. حاصل کلام آنکه: در سوره ی حمد نیز قبل از آیه « اِيّاکَ نَعْبُدُ وَ اِيّاکَ نَسْتَعِينُ » ـ طبق فهم عرفی ـ باید واژه ای مثل « قولوا ــ بگویید » می آمد ؛ لکن نیامد تا بفهماند که این زبان حال و زبان فطرت تک تک شماست ؛ لذا امر مجزایی لازم نیست. چرا که قرآن کریم ـ که همان دین خداست ـ تماماً گویای فطرت آدمی است. « فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ــــــ پس روى خود را متوجّه دین خالص پروردگار كن! همان فطرتى كه خداوند، مردم را بر آن سرشته است ؛ دگرگونى در آفرينش الهى نيست؛ اين است دین استوار؛ ولى اكثر مردم نمىدانند. » (الروم:30) چرا در صحیفه سجادیه یک جا هم بر امام حسین یا امام علی سلام فرستاده نشده؟ (مثلا السلام علیک یا اباعبدالله) مگر صحیفه سجادیه معتبرترین متن دعا در نزد شیعیان نیست؟ همانطور که مطلع هستید، پس واقعهی اسفبار کربلا و شهادت امام حسین سلام الله علیه و همهی یارانش، معرفی امام سیدالشهداء در ابعاد متفاوت و بیان وقایع کربلا توسط امام سجاد (ع) و حضرت زینب کبری (ع) صورت پذیرفت، لذا متون زیارتی و جملات فراوانی از ایشان دربارهی حضرت علی و امام حسین علیهماالسلام وجود دارد. اما چنان چه اشاره فرمودید، صحیفهی سجادیه معتبرترین متن دعا میباشد و مجموعهای از نیایشهای امام سجاد علیهالسلام با خداوند متعال است. لذا هیچ یک از زیارتنامهها، احادیث و یا دیگر فرمایشات آن حضرت در این کتاب گردآوری نشده است. البته لازم به ذکر است که پس از نابودی فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) و شهادت امام معصوم، از مهمترین وظایف امام حاضر (حضرت سجاد ع) احیای مجدد فرهنگ غنی اسلام بود. لذا در قالب دعا حقایق جهانبینی و ایدئولوژی اسلام را مجدد معرفی نمودند. چنان چه در قالب دعاها ضمن حمد، تمجید و تعظیم پروردگار و سخن از زینتهای عرش الهی، به توحید و اخلاص توجه نموده و از حقایق هر بابی چون: نماز – روزه – حج – جهاد ... و آن چه اصول معرفت، بندگی و تقرب در شناخت و رفتارهای شخصی و اجتماعی است سخن به میان آوردهاند. پرسش:چكنم كه به همه چيز مثل كامل بودن خدا، وجود امام زمان(عج)، تحريف قرآن، واقعه كربلا و وجود ائمه(ع) شك مي كنم، خسته شدم. لطفا مرا راهنمايي كنيد. پاسخ: فهرست مطالب 1ـ علل شک و نحوه درمان آن 2ـ اثبات وجود خدا 3ـ دلائل توحید(یگانگی) واجب الوجود. 4ـ دلائل کمال محض بودن واجب الوجود. 5ـ دلیل وجوب بعثت انبیاء ــ قرآن معجزه ی جاوید 6ـ دلیل وجوب وجود امام 7. دلائل وجود ائمه 8. دلائل وجود امام عصر(عج) 9. دلائل وقوع واقعه ی عاشورا 10. عدم تحریف قرآن 1. باید متوجّه بود که هر پدیده ای در عالم هستی علّتی و حکمتی دارد ؛ که شک در اعتقادات نیز از این امر مستثنی نیست. گاه شک در اعتقادات می تواند نعمتی از جانب خدای حکیم باشد که بنده ی خود را از این طریق به سوی یقینهای بالاتری سوق می دهد و او از یقین تقلیدی به سوی یقین تحقیقی رهنمون می شود. لذا شک از هر سنخی که باشد می تواند باعث رشد و ترقّی انسان شود به شرط آنکه انسان از شک خود نتیجه نگیرد. برخی افراد به محض اینکه در چیزی شک می کنند حکم می کنند که آن چیز وجود ندارد یا باطل است ؛ درحالی که شک نه یقین است و نه انکار ، بلکه در بین این دو قرار دارد ؛ لذا شخص شاکّ تا دلیلی بر اثبات یا ردّ هر کدام از دو سمت مساله نداشته باشد منطقاً نمی تواند یکی را بر دیگری ترجیح دهد. امّا علّت شک در اعتقادات معمولاً سه چیز است؛ در برخی افراد ، علّت شک ، شرایط فیزیولوژیکی بدن است ؛ تغییرات زیاد هورمونی که در دوران نوجوانی و جوانی در بدن رخ می دهد معمولاً عوارضی چون شکّاکیّت ، اضطراب و واسواس عملی یا فکری را در پی دارد که این عوارض معمولاً تا بیست و پنج سالگی و بخصوص بعد از ازدواج از بین می روند ؛ مگر اینکه شخص با بها دادن بیش از اندازه به این امور مانع از زوال طبیعی آنها شود. همچنین در برخی افراد ، این تغییرات هورمونی با تأخیر همراه بوده ممکن است تا سنین بالاتر نیز برسد. بنا بر این ، لازم است که حضرت عالی ، این عامل را در مورد خود بررسی نمایید. اگر منشاء شکهای شما این عامل باشد راه برطرف نمودن آن ، بی اعتنایی نمودن به شکّ است ؛ البته می توانید از این گونه شکّها استفاده ی مثبت کرده اعتقادات خود را تحقیقی کنید. علّت دوم شک در اعتقادات ، تمایل پنهانی نفس به امور دنیوی است که با اعتقاد به خدا و قیامت و دیگر امور دینی در تضادّ است ؛ لذا نفس سعی می کند با ایجاد شک در این گونه اعتقادات ، راه خود را باز نماید. امّا از آنجا که فریب نفس بسیار مخفیانه است ، انسان اکثر اوقات متوجّه ترفندهای آن نمی شود. گاه اینگونه امیال نفسانی ، چنان خود را استتار می کنند که شخص ، شک نفسانی خود را ناشی از حسّ حقیقت جویی می پندارد. در چنین شکهایی انسان معمولاً با انواع مغالطات از براهین عقلی فرار می کند و انتظار دارد که خدا برای او معجزه یا نشانه ای نشان دهد.برای اینکه معلوم شود شک انسان از این عامل ریشه گرفته است یا نه ، باید منصفانه امیال و اعمال و خواستهای درونی خود را کاوید ؛ اگر در این کاوش دقیق ، انسان متوجّه شد که امیالی در او وجود دارند که خداباوری مانع از بروز آنهاست باید شک خود را منتسب به نفس امّاره کرده با آن به مبارزه برخیزد.این دو گونه از شک ، در حقیقت شکّ علمی نیستند بلکه شکّ روانشناسانه و اخلاقی اند. امّا عامل سوم شک در اعتقادات ، حسّ کنجکاوی و حقیقت جویی قوی همراه با نداشتن یقین عقلی محکم و استوار است. برای وجود خدا و حقّانیّت نبوّت و امامت و قرآن و معاد و فروعات آنها ، براهین عقلی متعدّدی ، در سطوح مختلف اقامه شده است. لذا باید تلاش نمود که این امور را با براهینی هرچه محکمتر اثبات نمود ، به گونه ای که شک در آن راه نیابد. برای این منظور روشن است که باید وقت گذاشت و کتابهایی چون کتب شهید مطهری را مطالعه نمود ؛ بخصوص کتاب «مقدّمه ای بر جهان بینی اسلامی» ایشان. اگر اعتقادات انسان از راه برهان عقلیِ محکم باشد در آن صورت از عهده ی دو عامل پیش گفته نیز راحتتر می تواند برآید. امّا با ضعف در این حیطه ، دو عامل قبلی و به خصوص عامل نفسانی که به نوعی در اکثر انسانها و بلکه غیر از اولیای الهی در همه وجود دارد ، می توانند بسیار خطرناک باشند. بنا بر این ، اوّلین کاری که حضرت عالی می توانید انجام دهید این است که برای خود وقتی را اختصاص دهید تا با یک برنامه ریزی درست و منطقی ، اعتقادات را از راه اصولی آن از طریق کتب معتبر یا حفظ ارتباط مستمرّ با این نهاد فرابگیرید. البته باید مواظب بود که نفس ، همواره با این کار مخالفت خواهد نمود و سعی خواهد کرد به بهانه های گوناگون راه تحصیل برهان را ببندد. پس قبل از هر چیز برای این کار ، همّتی بزرگ و روحیّه ای حقیقت جو و خستگی ناپذیر لازم است. باید دانست که هر متاعی قیمتی دارد ؛ متاع یقین نیز بهایی دارد ؛ و بهای آن تحمّل رنج مطالعه و تحقیق و تعقّل است. حقیقت همواره در مرتبه بالاست لذا مثل بالا رفتن از یک آسمانخراش باید از برج علم بالا رفت تا به حقیقت و یقین دست یافت ؛ البته در مراتب میانی این برج بلند ، آسانسورهایی نیز تعبیه شده است ؛ لکن مراتبی از برج یقین را باید از پلّه ی عقل و برهان و با پای همّت طی نمود. دنیای بی ارزش که خداوند متعال آن را متاع قلیل خوانده است ، بی تلاش و همّت ، به چنگ نمی آید کجا رسد کالای یقین که معصوم(ع) در حقّش فرموده است:« ما اوتى النّاس اقلّ من اليقين . ـــ به مردم چیزی کمتر از یقین داده نشده است.» درست است که با صرف زمان برای مباحث اعتقادی ممکن است مقداری از بقیّه ی کارها بمانیم ؛ ولی اگر منصفانه به برنامه ی کاری خود دقّت کنیم خواهیم دید که روزانه اوقات زیادی را بی حاصل هدر می دهیم . اگر بخش کوچکی از این اوقات را صرف تحقیق در اعتقادات کنیم یقیناً ضرر نخواهیم کرد. افزون بر اینها چه کاری بالاتر از حقیقت جویی وجود دارد که انسان برای آن وقت بگذارد. زندگی در شکّ و یا پوچی حاصل از آن ، چه زندگی خواهد بود که ما برای اوقات آن دل بسوزانیم.به قول برخی حکما یک روز زندگی همراه با یقین کامل ، شرف دارد بر هزاران سال زندگی همراه با شک. « وَ سَمِعَ(ع) رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِيَّةِ يَتَهَجَّدُ وَ يَقْرَأُ فَقَالَ نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَكٍّ . ــــــ امیرالمومنین(ع) شنيد كه مردى از حرویّه (خوارج) شب زنده داری کرده و در حال نماز و قرآن خواندن است، فرمود: با يقين خفتن بهتر از نماز گزاردن با شکّ است. »(نهجالبلاغة/حکمت97) و امام صادق(ع) فرمود:« نَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِل . ــــــــ خواب عاقل بهتر از شب زنده داری جاهل است.»(بحارالأنوار ،ج1 ،ص 154) همچنین باید دانست که راه کسب یقین ، در درجه اوّل تعقّل و اقامه برهان است ؛ امّا با این مقدار ، اگرچه یقین عقلی به دست می آید ، ولی برای همه ، یقین قلبی حاصل نمی شود. یقین قلبی در اکثر افراد ، زمانی حاصل می شود که انسان نفس خود را مطیع عقل نماید ؛ و این امر حاصل نمی شود مگر با تمرین مداوم و نشان دادن عظمت خدا و اولیای او به نفس خود و با ذکر مداوم. لذا باید مدام قدرت و شوکت الهی را در قاب طبیعت و قرآن کریم به قلب نشان داد و آثار اهل بیت را مطالعه نمود و عجائب و شگفتی های کلام این بزرگواران را مشاهده کرد و شیرینی آنها را چشید. همچنین برای حصول ایمان قلبی به معاد ، باید به یاد مرگ و رستاخیز بود تا نفس رام گردد. همچنین لازم است که حضرت عالی کتابهایی با طیفهای گوناگون را مطالعه فرمایید تا مطالب باب ذوق خود را بیابید چرا که ذوق افراد یکسان نیست ؛ برخی با دلائل کلامی قانع می شوند و بعضی با براهین فلسفی ؛ برخی نیز با لطایف عرفانی آرامش قلبی می یابند. 2. اثبات وجود خدا براهین اثبات وجود خدا دارای سطوح گوناگونی هستند. برخی براهین مثل برهان حدوث و برهان نظم برای همه ی سطوح فکری قابل ارائه بوده ، نیاز چندانی به مقدّمات دیر فهم ندارند. برخی دیگر از براهین نیز وجود دارند که مقدّمات آنها در حدّ متوسّطند مثل برهان حرکت و برهان فطرت یا برهان عشق و محبّب ؛ امّا برخی دیگر از براهین هم وجود دارند که مبتنی بر مقدّماتی دقیق و بسیار دیر فهمند مثل برهان وجوب و امکان و برهان صدّیقین. لذا نیاز است که قبل از ذکر براهین دقیق ، به اجمال مطالبی در مورد خدای مورد نظر حکما و متکلّمین اسلامی گفته شود که تصوّری روشن از خدای مورد نظر حکما و متکلّمین اسلامی به وجود آید ؛ تا بدانیم که براهین اقامه شده در صدد اثبات چه موجودی هستند. 1) باید توجه داشت که واژه خدا و معادلهای متعدد آن در زبانهای گوناگون ، لفظی تک معنایی نبوده در هر فرهنگ و دین و مذهب و مکتبی معنایی خاصّ دارد. برای مثال خدای مدّ نظر مسیحیان ، یک اَبَر انسان و یک پدر آسمانی است که در ضمن ، نقش خالقیّت و ربوبیّت نیز دارد ؛ و می تواند به صورت بشر در آمده فدای گناهان امّت شود ؛ یا خدای مطرح در کتاب مقدّس تحریف شده یهودیان ، خدایی است که گاه ناتوان و جاهل نیز هست ؛ و برخی اوقات از کار خود اظهار پشیمانی هم می کند؛ یا خدای واحد زرتشتیان قادر به خلقت مستقیم موجودات نیست لذا دو منشاء خلقت آفریده است تا آنها موجودات خیر و شرّ عالم را پدید آورند ؛ یا خدای مورد نظر علمای اشعری مذهب ، خدایی است که اوصافش عین ذاتش نبوده در اتّصاف به عالمیّت و قادریّت و امثال آنها محتاج به علم و قدرت و امثال اینهاست که خارج از ذات خدا بوده ازلی هستند. و ... بنا بر این قبل از ورود در مباحث خداشناسی ابتدا باید به نحو اجمال روشن شود که ما چه تعریفی از خدا داریم و می خواهیم چگونه خدایی را اثبات کنیم. امّا برای بیان منظور علمای اسلام از خدا ، ابتدا لازم چند مطلب زیربنایی توضیح داده شود تا راه برای درک درست از مقصود علمای اسلام فراهم شود. ـــ وجود و ماهیّت انسان وقتی به درک اشیاء اطراف خود نائل می گردد ، دو مفهوم هستی و چیستی را از آنها ادراک می کند. برای مثال انسان از درک درخت ، ستاره ، آب ، عقل ، اراده و امثال اینها اوّلاً می فهمد که این امور وجود دارند. ثانیاً متوجّه می شود که این امور ، عین هم نبوده ، باهم تفاوتهای ذاتی دارند. یعنی می فهمد که آب و ستاره و درخت و عقل و اراده و ... غیر از همدیگرند ولی همگی در وجود داشتن اشتراک دارند. همچنین انسان با اندکی تعمّق درمی یابد که نسبت وجود به همه ی این امور به یک نحو است ؛ لذا گفته می شود: درخت وجود دارد ، آب وجود دارد ، عقل وجود دارد ، اراده وجود دارد. همینطور با تعقّلی عمیقتر ادراک می کند که مفهوم وجود در تمام این قضایا(جملات خبری) یکی است (مشترک معنوی است). لذا صحیح است که برای همه ی موارد ، یک وجود نسبت داده شده و گفته شود: درخت و آب و ستاره و عقل و اراده وجود دارند. از همین جا دو مفهوم وجود و ماهیّت برای انسان حاصل می شود ؛ یعنی انسان متوجّه می شود که درخت بودن ، آب بودن ، عقل بودن و اراده بودن غیر از وجود داشتن است و الّا صحیح نبود که یک وجود را در آن واحد به چند موجود نسبت داد ؛ چرا که این موجودات ، تفاوت ذاتی با یکدیگر دارند. پس اگر وجود درخت عین خود درخت ، و وجود عقل عین خود عقل بود نمی شد گفت : درخت و عقل وجود دارند چون در آن صورت لازم می آمد که درخت و عقل یک چیز باشند. بنا بر این ، فلاسفه بین وجود و اموری مثل درخت بودن ، آب بودن ، عقل بودن و اراده بودن که باعث تفاوت موجودات از همدیگر می شوند ، تفاوت قائل شده ، این امور را ماهیّت(چگونگی) موجودات نامیده اند. ـــ واجب الوجود و ممکن الوجود. انسان بعد از پی بردن به این دو وجه در موجودات عالم ، باز متوجّه می شود که ماهیّت یک موجود ، بدون وجود نمی تواند تحقق خارجی پیدا کند. ماهیّتها مثل قالبهایی هستند که اگر محتوی وجود باشند موجود می شوند و اگر خالی از وجود باشند قالبهایی صرفاً ذهنی خواهند بود. مثل سیمرغ ، دیو ، اژدهای هفت سر و امثال آنها که ماهیّاتی هستند بدون وجود و قالبهایی هستند بدون محتوا. بنا بر این ، ماهیّت گاه موجود است مثل درخت ، انسان ، عقل و ... و گاه معدوم است مثل سیمرغ ، دیو و ... . همچنین ممکن است ماهیّتی در زمانی موجود و در زمانی دیگر معدوم باشد مثل انواع دایناسورها که روزی موجود بودند ولی اکنون تحقق خارجی ندارند ؛ یا مثل انسان که روزگاری وجود نداشت و اکنون موجود است. فلاسفه از این خصلت ماهیّت ، مفهوم دیگری انتزاع نموده آن را «امکان »نامیده اند. بنا بر این ، موجوداتِ دارای ماهیّت ، همگی دارای امکان بوده ، ممکن الوجود هستند ؛ یعنی ممکن است تحقق خارجی داشته باشند و ممکن است تحقق خارجی نداشته باشد. به عبارت دیگر ، برای هر ماهیّتی ، فرض عدم جایز است همانطور که برای هر ماهیّتی فرض وجود نیز جایز است. برای مثال می توان نبود انسان یا ملائک یا عالم مادّه را فرض نمود ؛ کما اینکه فرض وجود برای سیمرغ و دیو بلامانع است. بر این اساس ، ممکن الوجود را تعریف کرده اند به موجودی که نسبتش به وجود و عدم یکسان است. لذا ماهیّت بودن مساوی با بودن و تحقّق داشتن نیست ، در حالی که وجود عین بودن و تحقّق است و فرض عدم برای آن ممکن نیست. از اینرو گفته اند وجود اصیل ، و ماهیّت فرع بر وجود بوده اعتباری است. یعنی ماهیّت بر روی وجود اعتبار(لحاظ) می شود و بدون وجود نمی تواند تحقّق داشته باشد. امّا برعکس ماهیّات ، که نسبتشان به وجود و عدم یکسان بوده عین تحقّق نیست ، خودِ وجود همواره تحقق خارجی دارد و محال است که وجود ، موجود نباشد. چون از فرض نبود وجود ، تناقض لازم می آید ؛ چرا که وجود ، نقیض عدم است ؛ پس محال است وجود معدوم شود. فلاسفه از این خصلت وجود مفهومی به نام «وجوب » انتزاع نموده اند که در مقابل « امکان» قرار دارد. بنا بر این ، واجب الوجود یعنی موجودی که عین وجود بوده فاقد ماهیّت است ؛ لذا عدم بردار نیست. به عبارت دیگر واجب الوجود یعنی وجود خالص ، بدون هیچ قالب و قید و حدّی. لذا وقتی گفته می شود واجب الوجود عبارت است از وجود محض و صرف و نامحدود ، مراد این است که او وجود خالص و بدون ماهیّت است. چرا که ماهیّت ، قالب و حدّ موجودات است. پس موجود فاقد ماهیّت یعنی موجود بدون حدّ (نامحدود) . بنا بر این ، نامحدود را نباید به معنی بی انتها یا بی نهایت معنی نمود. حاصل مطلب اینکه خدا از نظر حکما و متکلّمین اسلامی عبارت است از وجود محض ، صرف ، خالص و بدون ماهیّت (نامحدود) ؛ که واژه ی واجب الوجود ، بار تمام این معانی را به دوش می کشد. مقابل واجب الوجود ممکن الوجود است که عبارت است از موجودی که عین وجود نبوده برای تحقق خارجی نیازمند وجود است. ـــ ملاک احتیاج به علّت از مطالب پیشین روشن شد که نسبت ممکن الوجود به وجود و عدم یکسان است. پس ، تا وجود به ماهیّت اعطا نشده موجود نخواهد شد ؛ بنا بر این ، امکان (نه اقتضاء وجود داشتن و نه اقتضاء عدم داشتن) علّت احتیاج به علّت است ؛ و کار علّت ، وجود دادن به ماهیّت و خارج نمودن او از حالت تساوی نسبت به وجود و عدم است. امّا کیست که بتواند به ماهیّت وجود دهد؟ روشن است که ماهیّات نمی توانند به یکدیگر وجود دهند ، چون خودشان محتاج وجود دهنده هستند ؛ بنا بر این ، تنها کسی که می تواند به ماهیّت وجود دهد خود وجود است ؛ چون تنها وجود است که خودش عین موجودیّت بوده نیازمند به وجود دهنده نیست. از اینرو سزا نیست که پرسیده شود : پس به خودِ وجود ، چه کسی وجود داده است؟ کما اینکه سزا نیست گفته شود: خدا وجود دارد. چون خدا (واجب الوجود) عین وجود است نه اینکه چیزی است که وجود دارد. این ماهیّات و ممکن الوجودها هستند که وجود دارند. یعنی ماهیّاتی هستند که به آنها وجود داده شده است. لذا در مورد خدا می توان گفت: خدا وجود است ، امّا در مورد ممکن الوجودها نمی توان چنین تعبیری را استعمال نمود ، مثلاً گفت: انسان وجود است ؛ درخت وجود است و ... 2) براهین اثبات وجود خدا اقسام برهان براهین به طور کلّی بر سه قسمند. 1) برهان اِنّی: که در آن از معلول به علّت پی برده می شود ؛ مثلاً از وجود دود بر وجود آتش استدلال می شود. این برهان از نظر منطقی پایین ترین حدّ یقین آوری را داراست. لذا فلاسفه اسلامی ،که در پی یقین صد در صدی هستند ، در اثبات وجود خدا از آن استفاده نمی کنند ؛ ولی متکلمین اسلامی که در صددند متناسب با فهم تمام اقشار بشری ، برهان اقامه کنند ، از این قسم برهان نیز استفاده می کنند. 2) برهان لِمّی: که در آن از وجود علّت بر وجود معلول استدلال می شود. این قسم برهان مفید یقین صد در صدی بوده ، خدشه ناپذیر است ؛ لکن از آنجا که مراد از خدا ، واجب الوجود(وجود صرف و بدون علّت) است ، این برهان برای اثبات وجود خدا کاربرد ندارد. 3) برهان از راه ملازمات عامّه: در این قسم برهان ، نه از علّت به معلول پی برده می شود نه بالعکس ؛ بلکه از وجود یکی از دو امر که ملازم یکدیگرند بر وجود امر دیگر استدلال می شود. برای مثال گفته می شود: اینجا طبقه بالای ساختمان است ؛ طبقه بالا وقتی معنی دارد که طبقه پایینی باشد. پس زیر این طبقه ، طبقه ی پایینی نیز هست. در این استدلال ساده ، بالا نه علّت پایین است نه معلول آن. بلکه بالا و پایین ، همواره باهم بوده ، ملازم همند. همه ی براهینی که فلاسفه اسلامی در فلسفه به کار می برند از این سنخ اند ؛ که یقین آوری آن حتّی از برهان لمّی هم بالاتر است. براهین سطوح بالای اثبات وجود خدا نیز از این قسم هستند. اقسام خداجویان. طالبان اثبات وجود خدا از نظر سطح ادراک پنج گروهند: 1) عوام مقلّد: که فاقد قوّه ی استدلال بوده ، وجود خدا را به تقلید از دیگران می پذیرند. 2) عوام محقّق: که وجود خدا را با براهینی سطح پایین چون برهان نظم ـ با تقریر متداول ـ ، برهان حدوث و برهان حرکت پذیرفته اند. 3) خواصّ: که وجود خدا را با براهینی یقینی ولی به نوعی با توجّه به خلق او اثبات می کنند. خود این گروه نیز درجاتی دارند. 4) خاصّ الخواصّ: که در اثبات وجود خدا ، هیچ نظری به مخلوق نداشته از متن و حقیقت وجود ، بر وجود خدا استدلال می کنند. 5) اخصّ الخواصّ: که وجود خدا برایشان بدیهی بوده ، بی نیاز از اقامه برهانند ؛ و اگر برهانی می آورند برای دیگران است. بر این اساس ، براهینی که در این مقاله ، به اجمال ذکر می شوند ، متناسب با سطوح خداجویان ، در چهار سطح خواهند بود. ــــ برهان نظم. صورت ساده ی برهان نظم چنین است. 1ـ جهان دارای نظم است. 2ـ هر نظمی ناظمی عالم و قادر دارد. 3ـ پس جهان ناظمی عالم و قادر دارد که موحّدین او را خدا می نامند. در این تقریر ، برای اثبات ناظم غیر مادّی ، نیاز به اثبات نظم کلّ عالم است امّا با تقریر فنّی تر این برهان ، می توان از نظم جزئی نیز وجود ناظم واجب را اثبات نمود. برهان نظم ، با اسلوبی جدید و بدون تکیه بر نظم کلّی جهان چنین است. 1ـ شکّی نیست که انسان به عنوان یک مجموعه ی منظم موجود است. 2ـ هر نظمی ناظمی دارد. 3ـ ناظم نظم موجود در انسان یا خود آن انسان است یا اجزاء اوست یا طبیعت است یا موجودی دیگر. 4ـ خود انسان نمی تواند ناظم وجود خود باشد. اجزاء انسان نیز نمی توانند ناظم وجود انسان باشند. طبیعت نیز یا همان خود انسان است ، یا همان موجود دیگر است یا یک مفهوم ساختگی ذهن است. پس تنها یک موجود دیگر است که می تواند ناظم انسان باشد. 5 ـ آن موجود دیگر نیز یا خود موجودی غیر مرکّب است(مجموعه نیست) یا موجودی مرکّب است. اگر غیر مرکّب است خداست ؛ امّا اگر مرکّب است خود او نیز باید دارای نظم باشد. چون فاقد یک کمال نمی تواند اعطا کننده آن به دیگری باشد. و اگر نظم دارد پس او نیز ناظمی دارد. 6 ـ ناظم او نیز یا مرکّب است یا غیر مرکّب. اگر غیر مرکّب باشد خداست و الّا او نیز باید نظم و ناظم داشته باشد. و چون تسلسل محال است لذا سر این سلسله باید به یک موجود غیر مرکّب ختم شود که همان خداست. اشکال و جواب: الف) بر این برهان اشکال می شود که آن موجود غیر مرکّب ، لزوماً خدا نیست بلکه ممکن است یک موجود امکانی غیر مادّی مثل ملائک باشد. جواب این است که ملائک اگرچه خارجاً بسیط و غیر مرکّب بوده و اجزاء خارجی ندارند ولی عقلاً مرکّب بوده دارای اجزاء عقلی هستند. یعنی از آن جهت که وجود محدودند مرکّب از جهت ما به الاشتراک و ما به الاختلافند ؛ پس یک نحوه نظم عقلی در مجرّدات نیز وجود دارد. لذا فلاسفه از عالم مثال و عالم عقول مجرّده تعبیر می کنند به نظام مثالی و نظام عقلی. لذا در برهان فوق ملائک مجرّد نیز داخل در موجود مرّکب است. و تنها واجب الوجود (وجود صرف) است که منزّه از هر گونه ترکیبی است. ب) باز بر این برهان اشکال شده که یک موجود یا کلّ جهان ، تشکیل شده از تعدادی ذرّه ی بنیادی است ؛ بنا بر این ، طبق حساب احتمالات ، این ذرّات ممکن است به میلیاردها میلیاردها صورت مختلف باهم ترکیب شوند. پس نظم موجود جهان تنها یکی از این میلیاردها میلیاردها ترکیب ممکن است. چه بسا ذرّات جهان میلیاردها بار به صورتهای مختلف ترکیب شده اند ، ولی چون این ترکیبها ناپایدار بوده اند به زودی از بین رفته اند تا به صورت تصادفی نوبت به ترکیب کنونی جهان رسیده ، که به خاطر پایدار بودنش مانده است. متأسفانه خیلی از مدافعین برهان نظم در صدد بر آمده اند که به این اشکال پاسخ دهند در حالی که این اشکال از اساس باطل است و جای طرح ندارد. این اشکال با این فرض مطرح شده که نظم مورد نظر در برهان نظم ، نظم داخلی (نظم هندسی و ریاضی) است. حساب احتمالات در جایی کاربرد دارد که اجزای شرکت کننده در آزمایش فاقد هر خاصّیّت تداخل کننده باشند ؛ یا خاصّیّت آنها نیز در آزمایش لحاظ شود. برای مثال گفته می شود: اگر ده عدد مهره را که هر کدام یک رنگ هستند ، در کیسه ای بریزیم و به صورت تصادفی دو به دو آنها را از کیسه در آوریم ، احتمال این که رنگ آبی و قرمز باهم از کیسه خارج شوند یک صدم است. حال اگر بین این مهره ها ، مهره آبی و قرمز هر دو از جنس آهنربا باشند چه خواهد شد؟! آیا بازهم احتمال باهم خارج شدن آنها یک صدم است؟! بدیهی است که چنین نیست. این بار احتمال باهم خارج شدن آنها صد در صد است ؛ چون این دو مهره خاصّیّت تداخل کننده دارند ؛ یعنی بی اقتضاء نیستند. حال سوال این است: آیا اجزاء جهان یا انسان ، مثل مهره های معمولی داخل کیسه ، بی خاصّیّتند که حساب احتمالات در مورد آنها جاری شود. اگر میلیاردها بار هم تعداد مساوی الکترون و پروتون را در یک محیط با شرایط یکسان قرار دهید همواره از ترکیب آنها اتم هیدروژن پدید خواهد آمد نه اتمی دیگر. چون الکترون و پروتون بارهای مخالف داشته همدیگر را جذب می کنند. بلی ، اگر روزی انسان کشف کرد که ریزترین ذرّات جهان فاقد هر خاصّیّتی هستند و می توانند به اشکال گوناگون ترکیب شوند ، آنروز برهان نظم با حساب احتمالات زیر سوال می رود. امّا تا کنون فیزیکدانها به چنین ذرّه ای نرسیده اند. ــــ برهان حدوث 1. جهان حادث(نوپدید) است ؛ چرا که جهان ، مرکّب از موجوداتی است که همگی سابقه ی عدم دارند. بنا بر این ، کلّ جهان نیز سابقه عدم داشته حادث است. 2. هر حادثی (پدیده ای) محتاج محدِثی(پدید آورنده ای) است. 3. پس این جهان محدِث و پدید آورنده ای دارد. ــــ برهان حرکت 1. جهان طبیعت سراسر حرکت است و سکون ، امری نسبی است.ــ این قضیّه هم در فلسفه ثابت شده هم در علم فیزیک نوین ـــ 2. هر حرکتی ، محتاج محرّک(حرکت دهنده) است. 3. خود آن محرّک نیز یا دارای حرکت است یا دارای حرکت نیست. 4. اگر دارای حرکت نیست مطلوب ما ثابت است ؛ امّا اگر حرکت دارد باز خود ، محتاج محرّک است. 5. باز محرّک او یا فاقد حرکت است یا واجد حرکت. اگر فاقد حرکت است مطلوب ثابت است و الّا باز روند قبلی تکرار می شود. 6. و چون تسلسل محال است لذا سلسله محرّکها باید منتهی به محرّکی بدون حرکت شود. 7. پس محرّک بدون حرکت یقیناً وجود دارد که همان خداست. ــــ برهان عشق و حبّ 1. انسان با علم حضوری و وجدانی می یابد که در ذات خود ، عاشق کمال محض ، بقاء ابدی ، قدرت مطلق ، آگاهی نامتناهی و رهایی از تمام قیدها و محدودیّتها است. 2. عاشق و معشوق ، مثل بالا و پایین ، علم و جهل و امثال اینها لازم یکدیگرند ؛ که یکی بدون دیگری معنی ندارد. لذا اگر کسی گفت: من عاشقم. از او پرسیده می شود: عاشق چی هستی؟ چون عاشق وقتی عاشق است که معشوقی باشد. 3. پس در دار هستی ، کمال محض ، بقاء ابدی ، قدرت مطلق ، آگاهی نامتناهی و وجود رها از تمام قیدها و محدودیّتها موجود است ؛ و الّا عشق بالفعل انسان به این امور ،معنایی نداشت. و چنین موجودی همان واجب الوجود است. درک این برهان برای برخی افراد آسان نیست ؛ لذا ممکن است برای برخی افراد شبهاتی درباره ی این برهان پدید آید ؛ که اگر به مقدّمه ی دوم و مثالهای ضمن آن توجّه کافی داشته باشند ، این اشکالات رفع خواهد شد. ــ برهان وجوب و امکان مقدّمات این برهان در عین این که بدیهی اند ولی تصوّر موضوع و محمول آنها ممکن است برای برخی افراد دشوار باشد. ــ تقریر برهان ،مبتنی بر استحاله تسلسل. 1. شکّی نیست که خارج از وجود ما موجودی هست. چون انکار این امر منجر به سفسطه می شود. 2. این موجود ، بنا به فرض عقلی از دو حال خارج نیست. یا واجب الوجود (عین وجود) است یا عین وجود نبوده ، ممکن الوجود است که نسبتش به وجود و عدم یکسان است. 3. اگر این موجود عین وجود بوده ، واجب الوجود است ، مطلوب ثابت است ؛ امّا اگر ممکن الوجود بوده نسبتش به وجود و عدم یکسان است ؛ برای موجود شدن محتاج علّت(وجود دهنده) است. 4. حال علّت آن نیز یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود باشد ، مطلوب ثابت است ؛ امّا اگر ممکن الوجود باشد ، خود آن علّت نیز محتاج علّت دیگری است. به این ترتیب بحث منتقل می شود به آن علّت سوم و فرضهای قبلی در مورد آن نیز جاری می شود. همینطور بحث منتقل می شود به علّت چهارم و پنجم و ... 5. و چون تسلسل علل عقلاً محال است بنا بر این ، این سلسله ی علل نمی تواند بی نهایت باشد ؛ بلکه باید در جایی به علّتی برسیم که فوق آن علّتی نباشد. که آن همان واجب الوجود است. ــ تقریر برهان بدون ابتناء به استحاله تسلسل. 1. شکّی نیست که ممکن الوجودهایی هستند. 2. اگر مجموعه ی همه ی ممکن الوجودها را یکجا فرض کنیم به نحوی که هیچ ممکن الوجودی خارج از این مجموعه باقی نماند ، باز عقل حکم به ممکن الوجود بودن کلّ این مجموعه خواهد نمود. چون از اجتماع تعداد زیادی ممکن الوجود که همگی محتاج به علّت هستند ، واجب الوجود ، درست نمی شود. حتّی اگر تعداد اعضای این مجموعه بی نهایت باشند باز کلّ مجموعه ، ممکن الوجود نخواهد بود. 3. پس کلّ مجموعه ی ممکن الوجودها ، محتاج علّت است. 4. حال، علّت این مجموعه یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود. 5. امّا ممکن الوجود نمی تواند علّت این مجموعه باشد ؛ چون طبق فرض ما ، همه ی ممکن الوجودها داخل این مجموعه هستند و خارج از این مجموعه ، ممکن الوجودی نیست که علّت این مجموعه باشد ؛ پس لاجرم ، علّت این مجموعه واجب الوجود است. ــــ برهان صدّقین برهان صدّقین که خالص ترین براهین است تقریرات فراوانی دارد که به برخی از آنها به اجمال و بدون توضیح اصطلاحات اشاره می شود. فهم عمیق و درست این براهین نیازمند تبحّر در حکمت متعالیه(مکتب فلسفی ملاصدرا) است. تقریر اوّل (تقریر علامه ی طباطبایی) 1. انکار واقع ، مساوی با سفسطه است ؛ لذا شکّی نیست که واقعیّتی هست. 2. واقع نقیض عدم است. 3. بنا بر این ، اصل واقعیّت عدم بردار نیست. 4. چیزی که عدم بردار نیست واجب الوجود است. 5. پس واجب الوجود موجود بوده حاقّ واقع است. تقریر دوم 1. وجود ، حقیقت واحد اصیل است. 2. حقیقت وجود ، نقیض عدم است ؛ لذا عدم بردار نیست. 3. پس حقیقت واحد وجود ، واجب الوجود است. تقریر سوم 1. وجود یا مستقلّ است یا رابط. 2. به علم حضوری شکّی نیست که وجودِ خود من ، وجود رابط است نه مستقلّ. 3. وجود رابط ، بدون وجود مستقل معنی ندارد. 4. پس وجود مستقلّ موجود است. برای مطالع بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایید: 1. http://porseman.org/shownevis.aspx?id=127 2. خداشناسی ، دفتر شماره ی 1 از مجموعه ی پرسشها و پاسخهای دانشجویی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها ، نوشته ی محمد رضا کاشفی 3. معارف قرآن (3 - 1، خداشناسي، کيهان شناسي، انسان شناسي)، مصباح يزدي، محمدتقي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني 4. دوره پنج جلدي مقدمه اي بر جهان بيني توحيدي، استاد شهيد مرتضي مطهري(ره) 5. تبیین براهین خداشناسی ، آیةالله جوادی آملی. ( این کتاب ، تخصّصی است.) 3. دلائل توحید(یگانگی) واجب الوجود. 1ــ وجود بیش از یک واجب الوجود محال است. چون واجب الوجود یعنی وجود بدون حدّ و بدون قید و بدون ماهیّت ؛ به عبارتی یعنی وجود صرف و محض. و برای چنین وجودی فرض دومی محال است. چون اساساً صرف هر چیزی ، چه در ذهن و چه در خارج ، دومی بردار نیست. برای مثال صرف انسان که از هر قیدی مثل مرد بودن و زن بودن ، بلند یا کوتاه بودن ، سفید وسیاه بودن و ... منزّه است ، دومی بردار نیست. چون دوگانگی فرع تمایز و تمایز فرع مقیّد بودن است و تقیّد در مقابل صرافت است. پس وجود محض و منزّه از قید و حدّ (واجب الوجود) نه تنها دومی بردار نیست که فرض دومی هم برای آن محال است. 2ــ اگر وجود محض و بدون قید دومی داشته باشد یا آن دو عین همند یا غیر هم. اگر عین هم باشند دوگانگی در کار نیست و اگر غیر هم باشند پس باید وجه اختلاف داشته باشند. یعنی حدّاقلّ یکی از آنها باید چیزی داشته باشد که دیگری فاقد آن باشد تا به این وسیله دو گانگی حاصل شود. و اگر چنین شد در آن صورت از وجود محض بودن خارج شده هر دو وجود مقیّد خواهند شد. یکی مقیّد به داشتن آن چیز و دیگر مقیّد به نداشتن آن. پس از فرض دو وجود محض لازم می آید که آن دو محض نباشند و این تناقض است. 3ــ برهان عدم برهان بر وجود بيش از يك خدا : اصل این سؤال که گاهی به صورت شبهه طرح میگردد، ناشی از تعریف نادرست از «اخلاص» و هم چنین ضعف شناخت از مقام «ولایت» است. بدون شک دادن انگشتری به سائل از چنان شدت درجهی اخلاصی برخوردار بوده که نه تنها خداوند کریم در کلام وحی بدان اشاره نموده است، بلکه این عمل را از نشانههای «ولی شناسی» قرار داده است. چنان چه میفرماید: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاه وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (المائده – 55) جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مىخوانند و هم چنان كه در ركوعاند انفاق مىكنند. از آیه صریح فوق چند نتیجهی اجمالی میتوان اخذ نمود: 1- [به رغم انکار برخی] چنین حادثهای اتفاق افتاده است که خداوند فاعل آن را به عنوان «ولی» معرفی مینماید. 2- شدت اخلاص لله در این امر به حدی بوده که خداوند آن را از نشانههای «ولیشناسی» قرار داده است. 3- اهدای انگشتری در حال رکوع امام (ع) منعی نداشته که خداوند آن را تأیید نموده است. برای درک و شناخت بیشتر، لازم است به چند نکتهی ذیل اشاره شود: الف - معنای اخلاص چنین نیست که مخلص (حضرت امیر علیهالسلام یا هر کس دیگری) از هر امری غافل شود، که اگر چنین بود، لازم میآمد تا پیامبراکرم (ص) و سایر معصومین (ع) حتی از ظواهر نماز مثل ارکان و اذکار نماز ـ که عملی دنیایی و جسمانی است – غافل شوند و به محض آن که نیت نموده و تکبیر گفتند، همهی امور و از جمله صورت نماز را فراموش کنند و فقط محو جمال و جلال الهی گردند. ب – فرض غفلت مقام ولایت «از کلیهی امور»، نه تنها اثبات «غفلت» آنان (حتی برای یک ثانیه) است، بلکه با عصمت آنان نیز منافات دارد. ج – اگر مقام «ولایت» و خلیفهی خدا در زمین لحظهای توجهاش از عالم خلقت منفک شود، فیض الهی منقطع و عالم معدوم میگردد. د – معنای شدت اخلاص این است که عبد مؤمن و مخلص (معصومین ع)، لحظهای [حتی به اندازهی یک چشم به هم زدن] از یاد خدا غافل نمیشوند. لذا توجه آنها به عالم و امورات آن نیز به امر خدا و برای خدا صورت میپذیرد که عین عبادت و بندگی مخلصانه است. و – متأسفانه ما برای درک و شناخت، معصومین (ع) را که انسانهای کامل و اشرف مخلوقات هستند با خودمان قیاس میکنیم! و این خطای بزرگی است، چرا که ما ناقص هستیم. به عنوان مثال اگر در نماز متوجه موضوع دیگری شویم، حتماً از یاد خدا غافل شدهایم. اما معصومین (ع) چنین نیستند و ما چارهای نداریم جز آن که آنان را با معرفی خودشان بشناسیم و نه با قیاس به خودمان. ائمه علیهمالسلام میفرمایند: قلوبنا اوعيه لمشية الله، فاذا شاء شئنا. (بحار الانوار،ج52، ص 51) قلبهای ما، ظرفهای مشیت الهی است، پس چون او خواست، ما خواهیم خواست. پس، همهی نیات و اعمال آنها الهی و در کمال اخلاص است و عمل یا سخنی از آنان به جز به امر الهی صادر نمیگردد و از جمله اهدای انگشتری است. نکتهی مهم دیگری که باید در مقام اخلاص به آن توجه توجه شود «اطاعت امر ولی» است. نماز یک امر الهی است و هم چنین نمازهای متسحبی یا نوافل (که ظاهراً حضرت در حال نماز مستحبی بودند) و زکات انگشتری به سائل نیز امر الهی بوده است. متأسفانه ما مقام و منزلت «ولایت» را – از ولایت خداوند متعال گرفته تا ولایت رسول و اولیالامر و ولیفقیه – نشناختهایم. برای روشنتر شدن موضوع و اهمیت اطاعت از امر «ولی» به نکتهی ذیل دقت فرمایید: - روزی حضرت رسول اکرم (ص) وارد مسجد شدند و شخصی را که در نماز بودند صدا کردند. وی پس از اتمام نماز خدمت رسید و عرض کرد، امر بفرمایید یا رسولالله (ص). ایشان فرمودند: چرا همان موقع که صدایت کردم پاسخ ندادی؟ او عرض کرد: در نماز بودم. حضرت به او فرمود: باید نمازت را میشکستی و دعوت مرا لبیک میگفتی. مگر در قرآن کریم نخواندهای که خداوند فرمود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون (الانفال – 24) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرا خوانند كه زندگيتان مىبخشد دعوتشان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و قلبش حايل است و همگی به پيشگاه او گرد آورده شويد. به طور قطع اگر ما هم به جای آن فرد بودیم – اگر چه امر نماز و امر اطاعت از رسول و سایر اوامر الهی را از طریق ایشان آموختهایم – اما گمان میکردیم که ادامهی نماز صحیحتر از پاسخ دعوت «ولیامر» است! اما اهل عصمت (ع) که دلهایشان ظرف مشیت الهی است و خواستشان بر اساس خواست خداوند متعال است و جز به خواست او سخنی نگفته و کاری نمیکنند، به آداب ولایتپذیری و اطاعت از «ولی» کاملاً علم دارند و عمل مینمایند. پس، اگر مشیت خدا بر آن بود که بندهاش در حال رکوع انگشتری به زکات دهد، میدهد و به خداوند عرض نمیکند: که فعلاً در حال نماز هستم و نمیتوانم کار دیگری انجام دهم. صبر بفرمایید تا نمازم تمام شود! اما حضرت علی علیهالسلام که با اخلاص تمام مطیع امر مولا است، هم نمازش به امر خدا و برای خداست و هم زکاتش به امر خدا و برای خداست. : اصل این سؤال که گاهی به صورت شبهه طرح میگردد، ناشی از تعریف نادرست از «اخلاص» و هم چنین ضعف شناخت از مقام «ولایت» است. بدون شک دادن انگشتری به سائل از چنان شدت درجهی اخلاصی برخوردار بوده که نه تنها خداوند کریم در کلام وحی بدان اشاره نموده است، بلکه این عمل را از نشانههای «ولی شناسی» قرار داده است. چنان چه میفرماید: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاه وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون (المائده – 55) جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مىخوانند و هم چنان كه در ركوعاند انفاق مىكنند. از آیه صریح فوق چند نتیجهی اجمالی میتوان اخذ نمود: 1- [به رغم انکار برخی] چنین حادثهای اتفاق افتاده است که خداوند فاعل آن را به عنوان «ولی» معرفی مینماید. 2- شدت اخلاص لله در این امر به حدی بوده که خداوند آن را از نشانههای «ولیشناسی» قرار داده است. 3- اهدای انگشتری در حال رکوع امام (ع) منعی نداشته که خداوند آن را تأیید نموده است. برای درک و شناخت بیشتر، لازم است به چند نکتهی ذیل اشاره شود: الف - معنای اخلاص چنین نیست که مخلص (حضرت امیر علیهالسلام یا هر کس دیگری) از هر امری غافل شود، که اگر چنین بود، لازم میآمد تا پیامبراکرم (ص) و سایر معصومین (ع) حتی از ظواهر نماز مثل ارکان و اذکار نماز ـ که عملی دنیایی و جسمانی است – غافل شوند و به محض آن که نیت نموده و تکبیر گفتند، همهی امور و از جمله صورت نماز را فراموش کنند و فقط محو جمال و جلال الهی گردند. ب – فرض غفلت مقام ولایت «از کلیهی امور»، نه تنها اثبات «غفلت» آنان (حتی برای یک ثانیه) است، بلکه با عصمت آنان نیز منافات دارد. ج – اگر مقام «ولایت» و خلیفهی خدا در زمین لحظهای توجهاش از عالم خلقت منفک شود، فیض الهی منقطع و عالم معدوم میگردد. د – معنای شدت اخلاص این است که عبد مؤمن و مخلص (معصومین ع)، لحظهای [حتی به اندازهی یک چشم به هم زدن] از یاد خدا غافل نمیشوند. لذا توجه آنها به عالم و امورات آن نیز به امر خدا و برای خدا صورت میپذیرد که عین عبادت و بندگی مخلصانه است. و – متأسفانه ما برای درک و شناخت، معصومین (ع) را که انسانهای کامل و اشرف مخلوقات هستند با خودمان قیاس میکنیم! و این خطای بزرگی است، چرا که ما ناقص هستیم. به عنوان مثال اگر در نماز متوجه موضوع دیگری شویم، حتماً از یاد خدا غافل شدهایم. اما معصومین (ع) چنین نیستند و ما چارهای نداریم جز آن که آنان را با معرفی خودشان بشناسیم و نه با قیاس به خودمان. ائمه علیهمالسلام میفرمایند: قلوبنا اوعيه لمشية الله، فاذا شاء شئنا. (بحار الانوار،ج52، ص 51) قلبهای ما، ظرفهای مشیت الهی است، پس چون او خواست، ما خواهیم خواست. پس، همهی نیات و اعمال آنها الهی و در کمال اخلاص است و عمل یا سخنی از آنان به جز به امر الهی صادر نمیگردد و از جمله اهدای انگشتری است. نکتهی مهم دیگری که باید در مقام اخلاص به آن توجه توجه شود «اطاعت امر ولی» است. نماز یک امر الهی است و هم چنین نمازهای متسحبی یا نوافل (که ظاهراً حضرت در حال نماز مستحبی بودند) و زکات انگشتری به سائل نیز امر الهی بوده است. متأسفانه ما مقام و منزلت «ولایت» را – از ولایت خداوند متعال گرفته تا ولایت رسول و اولیالامر و ولیفقیه – نشناختهایم. برای روشنتر شدن موضوع و اهمیت اطاعت از امر «ولی» به نکتهی ذیل دقت فرمایید: - روزی حضرت رسول اکرم (ص) وارد مسجد شدند و شخصی را که در نماز بودند صدا کردند. وی پس از اتمام نماز خدمت رسید و عرض کرد، امر بفرمایید یا رسولالله (ص). ایشان فرمودند: چرا همان موقع که صدایت کردم پاسخ ندادی؟ او عرض کرد: در نماز بودم. حضرت به او فرمود: باید نمازت را میشکستی و دعوت مرا لبیک میگفتی. مگر در قرآن کریم نخواندهای که خداوند فرمود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُون (الانفال – 24) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبرش شما را به چيزى فرا خوانند كه زندگيتان مىبخشد دعوتشان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و قلبش حايل است و همگی به پيشگاه او گرد آورده شويد. به طور قطع اگر ما هم به جای آن فرد بودیم – اگر چه امر نماز و امر اطاعت از رسول و سایر اوامر الهی را از طریق ایشان آموختهایم – اما گمان میکردیم که ادامهی نماز صحیحتر از پاسخ دعوت «ولیامر» است! اما اهل عصمت (ع) که دلهایشان ظرف مشیت الهی است و خواستشان بر اساس خواست خداوند متعال است و جز به خواست او سخنی نگفته و کاری نمیکنند، به آداب ولایتپذیری و اطاعت از «ولی» کاملاً علم دارند و عمل مینمایند. پس، اگر مشیت خدا بر آن بود که بندهاش در حال رکوع انگشتری به زکات دهد، میدهد و به خداوند عرض نمیکند: که فعلاً در حال نماز هستم و نمیتوانم کار دیگری انجام دهم. صبر بفرمایید تا نمازم تمام شود! اما حضرت علی علیهالسلام که با اخلاص تمام مطیع امر مولا است، هم نمازش به امر خدا و برای خداست و هم زکاتش به امر خدا و برای خداست. رنگ قرمز: جريان خون سريع ميكند و محرك است متابوليسم را بالا ميبرد. گرم كننده بدن ـ اشتها را بالا ميبرد ـ احساسات را شديد ميكند (عصبيها استفاده نكنند) فعاليت جنسي را افزايش ميدهد. رنگ آبي: آنهايي هميشه احساس كسالت دارد (آبي خوشرنگ، آبي آسماني فيروزهاي) دردشكن است ـ تسكين دهنده است ـ وسواسيها (پردههاي خانه را آبي را كم رنگ و پررنگ براي تنوع + شير بادام) ـ كنترل هيجانات زياد ـ آنهايي كه تب ميكنند. آنهايي كه دچار بيخوابي هستند ـ اگر نميتوانيد چراغ خواب را حذف كنيد لامپ آبي استفاده كنيد ـ كشش را كم ميكند (احتمال چشم زخم كم ميشود) ـ آنهايي كه فشار خون دارند ـ آنهايي كه تندتند تنفس ميكنند ـ دقت را بالا ميبرد در طبيعت آسمان و دريا آبي رنگ است. بيشترين فروش سيگار را وينستون كه پاكت آن قرمز است داشت. آنهايي كه بدنشان ترشحات چركي دارند ـ در معالجه سرطان ـ مكسها از رنگ آبي بدشان ميآيد ولي پشهها نه. رنگ زرد: گرم كننده است ـ باعث خوشرويي و نشاط است (تماشاي طلوع آفتاب) تحريك كنندة فكر است (مفيد براي سالن مطالعه) ـ بعضي از ناراحتي عصبي را كم ميكند. رنگ سبز: ارديبهشت ماه به صحرا برويد و... بهترين درمان براي اختلالات روحي رواني ـ دراتاق عمل استفاده ميشود كه خستگي اعصاب را از بين ميبرد ـ بهترين رنگ براي آقايان است (آقايان عصبي) ـ اوقات زود ميگذرد ـ تحملپذيري انسان را زياد ميكند ـ خنك كننده است ـ تعديل كننده نور خورشيد ـ در صحرا در ارديبهشت برويد بسيار نشاط آور است ـ براي ميگرنيها ـ رشد گياه را كم ميكند ولي نور زرد رشد گياه را زياد ميكند. رنگ بنفش: اثر ضعيفي در درمان بيماريهاي عصبي دارد ـ روي قلب و سيستم گردش خون اثر خوبي دارد ـ سيستم ايمني را تقويت ميكند ـ براي خانمهايي كه ميل جنسي آنها كم است (بنفش خوشرنگ نه بادمجاني) رنگ نارنجي: اثر حرارتي روي سيستم گوارشي دارد (آنهايي ترش ميكنند و بلغمي مزاج هستند سفره نارنجي بيندازند) رنگ پرتقال كه لذتآور است. حالت تحريكي دارد كه به مرور افزايش مييابد پس مداوم از اين رنگ استفاده نكنند كه نبض و قلب خسته ميشود ولي روي فشار خون تأثير ندارد (رنگ قرمز سريع تأثير ميگذارد ولي نارنجي تدريجي) زياد استفاده نكنيد كه خستگي ايجاد ميكند. رنگ ارغواني (بين آبي و نارنجي): براي كم خوني ـ آنهايي دوست دارند ظريف و لطيف باشند رنگ سلطنتي است ـ ابهت را زياد ميكند ـ وسواسيها استفاده نكنند ـ حساس و زودرنج ميشود اگر اين اثر رنگها را قبول نداريد امتحان كنيد. رنگ خرمايي: آرامش دهنده و محافظ است (در مقابل بعضي از تشعشعات حفظ ميكند) از اين رنگ استفاده نكنيد. رنگ خاكستري: آقايان بيشتر استفاده كنيد (ـ آرام ـ حساس و محافظ است) بجاي كت شلوار مشكي استفاده كنيد. رنگ مشكي: كراهت دارد ـ افسرده كننده است. رنگهاي گرم: قرمز ـ نارنجي زرد رنگهاي سرد: آبي و بنفش كاربرد: خانمها بهترين لباسها را قبل از آمدن شوهر بپوشند حنزل = هندوانه ابوجهل) درمانها: 1- خانمهايي كه دچار بيماري عفونت مجاري ادراري هستند يك هفته فرآورده حيواني نميخوريد روزي 2 يا 3 آب و عسل و ليمو ترش روزي 2 بار مجرا را شستشو دهيد به شرطي كه عسل خوب باشد (جالب اينكه اگر با آب نبات يا شكر شستشو دهيد بدتر خواهد شد). 2- خانمهايي كه دچار خونريزي شديد دارند يا بعد از يائسگي ميخواهند استركتومي كنند: آب هويج ميخوريد همراه عسل سير و پياز نميخوريد آب زياد نميخوريد و ترشيجات مصرف نميكنيد ليمو ترش ميتوانند استفاده كنند. 3- افتادگي رحم و مثانه: 1- يبوست (ابنسينا ميگويد يبوست امالامراض است) 2- بهترين درمان رژيم پاكسازي 15 روزه است. 4- بيماريهايي كه با رژيم پاكسازي 15 روزه ميتوان درمان كرد: الف) افتادگي رحم و مثانه ب) كوليت يا فلنج روده كه در پزشكي جديد درمان ندارد و 80% مردم اروپا وآمريكا اين بيماري را دارند ج) بيماريهاي هورموني مثل هيپوتيروئيدي و كم كاري و پركاري تيروئيد بعد از 15 روز آزمايش دهيد ميبينيد كه خوب شدهايد حتي اگر بيماري شديد باشد د) كاهش وزن كه درهر يك ماه 8 تا 10 كيلو وزنشان كم ميشود ريزش مو پيدا نميكنند. رژيم 15 روزه در جزوه (30صفحهاي) موجود است. آنهايي كه بيماري كبد دارند ميتوانند آن مقداري كه در جزوه نوشته شده مصرف كنند و يا يك مقدار كمترش كنند. بجاي گوشت در فسنجان ميتوانيد از هويج سيب بادام و گردو استفاده كنيد و مقداري ليموترش يا ليمو عماني و رب انار و روغن زيتون و يا ميتوانيد از عصاره گز علفي اگر ترش نباشد استفاده كنيد. در برنج هم ميتوانيد يك پيمانه سبوس برنج استفاده كنيد (سويا استفاده نكنيد) پس بيماريهاي: افتادگي رحم و مثانه، لك بيني، خونريزي، حتي كيست را با يك رژيم چهل روزه كاملاً قابل درمان است (از خود دكتر خدادادي رژيم چهل روزه پرسيده شود) طبايع انسان (متفاوت با مزاج است) طبع {سرد، گرم، معتدل} كه اين تغذيه دراز مدت و نوع اقليمي باعث ثباتي اسيدي يا بازي و يا معتدل تبديل خواهد شد مثل كسانيكه در جنوب زندگي مي كنند و كسانيكه در مناطق سرد زندگي مي كنند كه خصوصيات خاصي را دارند كه اين خصوصيات ثابت است (تقريباً) و بين افراد آن اقليمي يكسان مثل اروپايي ها كه همگي طبع سرد دارند كه عوارضش پوست سفيد گوشت بدن شل و دچار كك مك مي شوند و كسانيكه در جنوب زندگي مي كنند افراد كك مك نداريم. 6/11/1- 28/11/1 طرز تشخيص طبع افرديكه چه ماست و ترشي و عسل و خرما بخورند هيچ تأثيري در آنها نمي گذارد با خوردن ماست راحت از خواب بيدار مي شوند و با خوردن گرمي ها راحت از خواب بيدار مي شوند خطري كه اين نوع افراد (معتدل ها ) را تهديد مي كند اين است كه مي گويند چهل سال گذشته و من يك دارو هم نخورده ام و يك دفعه دچار بيماريهاي بدخيم مي شوند چونكه بدن آن ها نشان نمي دهد آنهايي كه طبع گرم دارد گرمي بخورند جوش مي زنند آنهايي كه طبع سرد دارند اگر دو تب پشت سر ماست بخورند صبح سخت از خواب بيدار مي شوند. - اكثريت مردم بعلت اينكه غذاهاي سرد زياد شد هم مزاج سرد دارند هم طبع سرد. - خصوصيات طبع گرم: افرادي هستند خوش مشرب زود با مردم مي جوشند زود عصب مي شوند تحريك زياد فعاليت زياد خوابشان نسبت به بقيه كمتر - خصوصيات طبع سرد: آدمهاي بي حال خوش گذران، خواب زياد استعداد زياد دارند آن هم مي خورند چاق مي شوند كه اين نوع افراد اگر رعايت نكنند دچار بيماريهاي زير مي شوند:M.S، صرع، پاركسيون A.L.S- رماتيسم- بيماريهاي ويتيليگو يا برص- ريزش مو- ريختن بيش از حد مو بيمارهايي كه سراغ افراد طبع گرم مي آيد(اگر رعايت نكنند): بيماريهاي پوستي بيماريهاي كبدي- بيماريهاي اعصاب و روان 26/14-5/12 افراد معتدل: بين اين دو گروه هستند مشكل اين است كه ناگهان دچار بيماريهاي بدي مي شوند(30/40 سال يك دانه قرص هم نخورده بوده) درد خودش نعمت بزرگ الهي است كه رنگ خطر است بدترين كار را در درمان بيماريهاي روماتيسمي افراد طب سوزني انجام مي دهند كه كرختي در فرد ايجاد مي كند تا درد را حس نكند شخص به زندگي خودش ادامه مي دهد و سائيدگي استخوان زيادتر خواهد شد بعد ها كه درد شديدتر طب سوزني ديگر هيچ كاري نمي تواند بكند. اگر مزاج افراد كار نكند ممكن است خصوصيات متناقض ديده شود. (ابن سينا: يبوست ام الامراض است) عسل حالتي دارد كه PH را تنظيم مي كند حتي ديابتي ها با خوردن عسل مشكل پيش نمي آيد و به تعادل مي رسند و مفيد است (عسل طبيعي: اگر از يك شيشه به شيشه ديگر ريخته شود داخل ظرف مقدار زياد حباب جمع خواهد شد.) بهترين درمان براي كسانيكه غذا در معدة آنها باقي نمي ماند حتي آب را هم بالا مي آورد شربت (اب يك ليوان، عسل: يك قاشق غذاخوري ليمو ترش + سه تكه يخ كوچك) فوق العاده خنك شود جرعه جرعه بخوريد (كه براي مسموميت هاي غذايي هم مناسب است) براحتي قبول مي كند و درمان مي شود روزي 2 و 3 ليوان مي خورند و چيزي نمي خورند تا اشتهاي كامل سراغشان بيايد. در قرآن 4 كلمه شِفا هست كه يكي به عسل بر مي گردد كه ما به همه مي دهيم از كودك زير يكسال دهيم كه پزشكان ممنوع مي دانند تا افراد پير كه نتايج فوق العاده اي ديده ايم و درمان معده هايي كه دچار كسل شده اند. طبع تغيير نمي كند تنها چيزي كه تغير مي كند مزاج است كه با توجه به غذاهايي كه خورده مي شود ممكن است هفته اي يكبار تغيير كند. چونكه هر غذايي يك PH خاص دارد شنيده ايد كه آب تهران گرم و آب اصفهان سرد است آب اصفهان 7 < PH و آب تهران PH نزديك به هفت است بدن انسان هم هر اندامش PH خاصي دارد و هر جزئي PH خاصي دارد مثلاً در آزمايش ادرار PH را مي نويسند. غذاي انسان : غذاي حيواني و گياهي(درمان سرطان: سرطان در واقع نوعي جهش است، كه در اثر غذاهاي فوق العاده به ايجاد مي گردد مثل غذاهاي تبليغي- سوسيس كالباس- كه جهش و بي نظمي را ايجاد مي كند. چاي همين طور- خانمهايي كه اكثراً دچار كنسل سينه مي شود اكثراً چاي(زياد) مي خورند اگر مي خواهيد آمار بگيرد شده است در مواقعي نبوده در يك هفته 7 سرطان ديده ام وقتي چاي را قطع كرديم بهبود پيدا كرده و شيمي درماني قطع شده است همين طور با قطع سوسيس كالباس هستند افراديكه قبر خود را هم خريده بودند ولي الحمد ا... با تغيير رژيم بهبود پيدا كردند و الان هم در آمريكا است يا كسانيكه الان بيش از دو سال است بدون دارو و ... سالم زندگي مي كنند)- براي تحقيق بنده از سورْ عبس (آيه 24-32) كه تماماً غذاهاي گياهي مصرفي شده است و غذاهاي گياهي ضد سرطان هستند گفتيم قبلاً كه در آزمايشگاه چه چيزيي را براي كشت ميكروب استفاده مي كنند: آب گوشت (خام)- خون- آگار- بلاونا- شكلات(سرطان يك بي نظمي و ناامني جهش در ساختمان DNA كه چاي و سرخ كردني و ...) حالا گفتيم در بخش غذاهاي آلوده كه شكلات به بچه هايتان ندهيد كه اگردختر باشد دچار كيست تخمدان مي شود و اگر پسر بچه باشند دچار كيست بيكر خواهند شد بلادنا همينططور و آگار هم گفته شد كه غذاي ميكروب است اين ژلاتينها كه روي شيريني دانماركي هست آگار نام دارد- آب گوشت (خام)گوشت كم مصرف كنيد و آنهم خوب (جوان) و حتي الامكان سفيد و اگر قرمز بود آنرا قبل از استفاده در ظرفي بياندازيد كه آب بريزيد كمي گرم كنيد تا خونها بصورت كف در بالا جمع گردد چند وقت پيش هم كه تب كنگو آمده بود كه اين باعث مي شد خون هموليز مي كرد و پلاكت خون را از بين مي برد و خونريزي مي شود و بند نمي آيد در واقع سلول هاي مغز استخوان را از بين مي برد. غذاي حيواني: 1- انواع گوشت 2- لبنيات3- تخم مرغ هر غذا اگر 4 مشخصه زير را داشت مي گوييم اين غذا به درد ما مي خورد اگر داراي 1 پروتئين 2 قندها 3 چربيها 4 ويتامين ها كه به ترتيب اولويت نوشته شده اند پروتئينها به دو قسمت حيواني و گياه تقسيم مي گردند كه پروتئينهاي حيواني همان غذاهاي حيواني است كه گفته شد و پروتئينهاي گياهي كه در خيلي گياهان موجود مي باشد و تنوع در فرآورده هاي گياهي خيلي بيشتر هست و مهمتر از همه بدن انسان به 20 نوع اسيد آمينه يا پروتئين نياز دارد كه از اين 20، 10 عدد را بدن مي سازد 10 تاي ديگر نياز دارد. 10 پروتئين كه بدن مي سازد 1 كرولين 2 گليسين 3 آلالين 4 سيستئين 5 آسپاراتيك اسيد 6 گلوناميك اسيد 7 آسپاراژين 8 گلوتامين 9 يتروزين 10 پرولين و 10 تاي ديگر را از طريق غذا بايد بدهيم 1 ليزين 2 آرژنين 3 فنيل آلانين 4 تريب توفون 5 ديس تيدين 6 ايزولوسين 7 گوالين 8 لوسين 9 ميتوسين 10 يترييوسين اگر گوشت زياد خورديد اين تريپ توفون در مغز انسان درست ترشح نمي گردد و روابط عصبي و فكر از بين مي رود نمي گوئيم گوشت نخوريد بخوريد هفته اي يكبار آن هم گوشت خوب متأسفانه الان اگر از خانمها گوشت و سرخ كردني را بگيريم ديگر نمي توانند غذا درست كنند. در بحث غذاها گفته خواهد شد كه چه چيزي بخوريد كه اين پروتئينها تأمين گردد. - وقتي ما گوشت استفاده مي كنيم تنها چيزي كه در بدن شما زياد مي گردد اسيد اوريك بود بدن انسان داراي دو نوع باكتري هست باكتريهاي هوازي و بي هوازي كه اسيد اوريك و اسيد لاكتيك، اسيد اوريك يك مقداري بدن نياز است براي كبد اگر زياد شد در مفاصل مشكل ايجاد مي كند و تريپ توفون از بين مي برد حضرت علي عليه السلام مي فرمايد معدة خود را گورستان حيوانات نكنيد ولي اسيد لاكتيك بر اثر ماست پنير، دوغ، سيب زمين آنهايي كه حالت اسيدي دارند به خصوص ماست كه خون را اسيدي مي كنند و ... قندهاي حيواني: گليكوژن كه قند حيواني است كه در داخل كبد هم اينگونه ذخيره مي شود در واقع اگر جگر خورديد داخلش قند هم هست. چربيهاي حيواني: كره- روغن حيواني- پي، دنبه- شهره، سر شير حسن چربيهاي حيواني: اينها كلسترول ندارند قديمها مي گفتند نخوريد ولي جديداً مي گويند بخوريد ولي عيب اينها اين است كه اشباع شده هست يعني سريع جذب مي شود بايد فعاليت فيزيكي داشته باشيد تا رسوب نكند در عروق ما ولي در چربي هاي گياهي (چربيهايي كه مي ماسند يخ مي زند اشباع شده است و اشكال دارد روغن نارگيل است چربيهاي حيواني كه دارند اشباع شده هستند براي كسانيكه فعاليت فيزيكي دارند خيلي خوب است و بهتر است از روغن هاي گياهي و انرژي زيادي توليد مي كنند كسانيكه كه فعاليت فيزيكي ندارند اگر استفاده كنند كبد از كار مي افتد. ويتامينها در غذاهاي حيواني به آن شكل موجود نيست و از طريق سبزيجات بايد تأمين شود ممكن است مقدار كمي در كره باشد (ويتامين D) چونكه وقتي پخته مي شود با حرارت زياد با زودپز و ماكروفر مي گذارند و از بين مي روند. - پس و آورده حيواني را به اندازة لازم استفاده شود و به طرز درستي طبخ گردد. - غذاهاي گياهي (به تنوع توجه كنيد!): غذاهاي گياهي: پروتئينها: بيشترين در قارچ- سويا نه اين تفاله سوياها، لوبياي سويا، حبوبات، غلات يعني در واقع حبوبات و غلات همه چيزها درونش هست ويتامين، قند و چربي، نخود و عدس و ماش و لپه و برنج و جو پس پروتئينهايي كه ما مي شناسيم خيلي جالب است گياهي به نام گوآنا هر 20 نو پروتئين داخلش است اينها بذرهاي كوچكتر از تخم گوجه فرنگي كه از كانادا آورده بود- ديگر پروتئينهاي مفيد (بادام- گردو- فندق- پسته) كه مخلوط آنها هر 20 نوع اسيد آمينه داخلش هست انرژي كه اين چهار مغز ايجاد مي كنند دقيقاً 4 برابر گوشت است هر 100 گرم گوشت 150 كالري دارد و هر صد گرم چهار مغز 600 گرم و عوارض گوشت را ندارد به خصوص كسانيكه ناراحتي بدخيم هستند اگر گوشت بخورند بلافاصله عود مي كند متأسفانه عدم پزشكي مي گويد بعد از شيمي درماني 200 گرم حداقل پروتئين حيواني استفاده كنيد يعني از اين طرف شيمي درماني از آنطرف هم گوشت و بر عكس هم هست - در رودة انسان باكتري هست به نام فلور ميكروبي كه به آن فلور مي گويند اين فلور سلولهاي زنده اي هستند كه تخمير ايجاد مي كنند در روده اين فلور در گياهخواران خيلي زودتر عمل مي كند و مي توانند از سلولوز خيلي مواد را بگيرند ولي بدن و روده ما اين حالت را ندارند چون ما آنقدر غذاي پخته و گوشت خورديم ضعيف شده اند. حالا اگر بخواهيم اين مخمرها تقويت بشوند و بتوانند از گياهان حتي B12 را بگيرند اولين كار اينكه غذاهاي ممنوعه (چاي، سرخ كرده، پيتزا، ...، سس، رب) به مرور بگذاريد كنار و به مرور غذاهاي خام و سبزيجات گياهان را جايگزين كنيد كه اين دو كار باعث تقويت اين مخمرها خواهد شد و جذب به سرعت صورت مي گيرد. قندهاي گياهي قندها: 1 منوساكاريد 2 دي ساكاريد 3 پلي ساكاريد (چند قندي) اولي قند ساده و دومي قندها دوتايي تنها چيزي كه براي بدن نياز است و جذب مي شود منوساكاريد است جالب است كه عطار هاي قديمي مي گفتند كه نبات بخوريد نبات از قند و شكر استفاده مي كنند كه قندهاي پلي ساكاريد است كه اگر آنها را تجزيه كنيم (منوساكاريد مي دهد و دي ساكاريد كه فقط منوساكاريد مفيد است گلوكز خودش منوساكاريد است اين كارها را در بدن كبد انجام مي دهد اگر شما شيريني زياد خورديد كبد به مقدار زيادي به زحمت مي افتد تا آنها را تبديل به منوساكاريد كند پس قندهاي گياهي تنوع زيادي دارد 1 عسل 2 كشمش 3 خرما 4 توت 5 انجير و ميوه جات شيرين و جالب اين است كه انگور قندي دارد به نام دكستروز (كه نام انگور در قرآن هم آمده است) در واقع دكستروز مي شود قند خون و قندي است كه در شير مادر است براي بچه ها- بچه هايي كه شير مادر نمي خورند بهترين غذا انگور است- مورد ديگر هم اينكه اين قند غذاي اسپرم است كه براي كسانيكه ضعف جنسي دارند بهترين غذا كشمش يا مويز است به شرطي كه تيز آبي نباشد بوعلي سينا مي گويد اگر مي خواهيد بهترين تأثير از انگور بگيريد آويزان كنيد تا پوستش پلاسيته شود در اين هنگام ترشي داخل انگور از بين مي رود و قند بسيار مفيدي براي استفاده بوجود مي آيد و زنده ماندن انسان بستگي به قند دكستروز دارد- شير خشت و ترنجبين بهترين نوع قند براي كبد است همچنين انگبين داراي قند مونوز هستند براي بيماران كبدي بهترين دارو است كه از خارهايي كه در بيابان كه شترها مي خورند صمقي دارند كه هماترنجبين است و قند ساده (مونوز) است بچه هايي كه يكسال كه يبوست مي گيرند بهترين دارو است (شيرخشت و ترنجبين- گزالفي- انگبين) قندهاي حيواني دو عدد بود يكي لاكتوز و يكي گليكوژن كه لاكتور در شير هست حالا بزرگترها بهتر است چيز نخورند چون آنزيم لاكتوز كه تبديل به لاكتاز مي شود در بدن بزرگترها نيست اگر بخورند يا يبوست مي گيرند يا اسهال آنزيم هضم لاكتوز شير در بدن بزرگترها نيست. قندها (بعد از پلاريزه كردن قندهاي چپ گرا: عسل را اگر جلوي نور بگيريم نور بايد به سمت چپ شكسته شود قندهاي راست گرا قندهاي چپ در ساختمان اسيدهاي آمينه بكار مي روند (20 نوع) ولي قندهاي راست گرا در ساختمان ديگر قندها بكار مي رود قندهاي چپ مفيد است چون اسيدهاي آمينه (كه كليه آنزيمها و هورمونها توسط اسيد آمينه درست مي گردد مثلاً هورمون پرولاكتين كه از 199 اسيد آمينه درست شده كه در خانمها براي توليد شير زياد است كه اگر كم باشد شير نخواهند داشت و اگر قبل از بارداري زياد باشد زن ديگر باردار نخواهد شد. چربيهاي گياهي: روغن (زيتون، آفتاب گردان، سويا، كنجد، بادام، گردو، فندق، پسته، پنبه دانه، روغن كافشه، روغن كرچك و روغن نارگيل- كه تنها روغن گياهي كه اشباع شده است- بذرك- مثل تخم كتون كه دو نوع قهوه اي و سياه است كه قديمها اينها را بو مي دادند و همراه گندم و شاهدانه مي دادند. بچه ها كه خوب هم بود) روغن زيتون: يك اسيد به نام لينولئيك كه چون خون ما 5/4 تا 5 درصد آهن دارد اگر اين مقدار آهن زياد شود اول در روده ها رسوب مي كند كه جلوگيري از حركات دودي روده كه مغز به مرگ خواهد شد روده شكننده خواهد شد روده ترشحاتي مي كند از پرزهاي روده كه اجازه نمي دهد آهن رسوب كند كه اين در روغنهاي گياهي (مخصوصاً زيتون- آفتاب گردان و ذرت- كنجد) وجود دارد و مهمتر از همه LDL را اجازه نمي دهد در عروق رسوب كند كه در گروه درمان رسوب LDL و كلسترول به خوبي موجود است و اگر كسي شبي دو عدد گردو بخورد مشكل كلسترون خونش حل خواهد شد- انجير زيتون باعث سالم ماندن معده خواهد شد. ويتامينها: به دو گروه محلول در چربي و محلول در آب تقسيم مي شوند كه محلول در چربي ويتامينهاي K,D,E,C,A كه هويج و گوجه ويتامين A ندارند مواد رنگي دارند به نام بتاكاروتن كه در هنگام خورده شدن در بدن تبديل به ويتامين A خواهد شد پس در گياهان رنگي هويج و گوجه فرنگي و كدو تنبل C در مركبات و سبزيجات و D در آفتاب كه خانمها استفاده نمي كنند و كرمهاي ضد آفتاب استفاده مي كنند دچار پوكي استخوان مي شوند و سيستم پاراتيروئيد از كار مي اندازيد و بيكار مي نشينند و چرت مي زنند كه كارشان جذب و دفع كلسيم و فسفر كه استخوان و مغز كارشان را اين 4 عده كنترل مي كند و جوانه گندم غني ترين دارندة ويتامين E است كه در استحكام استخوانها و ويتامين A در ناراحتي هاي چشمي و ويتامين C در متابوليسم بدن و ويتامين E براي فعال كردن غدد جنسي دارد و ويتامين K 2 و ويتامينهاي گروه B3 الكل- آلياژ»هايي كه مي گويند الكل مورد نياز بدن است و دكتر گفته بخور بدن انسان آن را مي سازند و ويتامينهاي گروه b براي شادابي پوست و مو است وقتي كه شيريني قنادي مي خوريد اولين چيزي كه در بدن زياد مي شود الكل است و دچار سردرد خواهيم شد. گروه ويتامينهاي B: بهترين راه استفاده از ويتامينهاي محلول در چربي اين است كه همراه اين ويتامينها مقداري روغن گياهي (بهترين روغن زيتون است) شما هر گاه هويج پختيد يا اب هويج خورديد همراه هش يا بعدش مقداري روغن زيتون استفاده كنيد. چون مي خواهيم جذب شود بهترين كرم روغن بادام يا روغن زيتون استفاده كنيد براي پوستتان. - همه اين كرم هلو، رازيانه و ... همه اش كلك است. - ويتامينهاي محلول در آب: (اكثر ويتامينها در پوست ميوه جات است چونكه در معرض نور آفتاب است ولي ما آنها و هسته ميوه را استفاده نمي كنيم و در نهايت دچار تب خال مي شويم و از اين عطاري به آن عطاري كه اگر علتش را بدانيد اصلاً سراغ عطارها نمي رويد و كرم بگيريد كه پزشكان مي گويند ويروسي است كه اگر اينطور بود اگر كسي در يك خانه تب خال داشت بقيه هم بايد مي گرفتند در صورتيكه علتش كمبود ويتامين در بدن + يك شوك عصبي كه به بدن وارد مي شود فشار زيادي به كبد مي آيد و تب خال مي زنيد اكثر بيماريهاي پوستي از كبد هستند دقت كرده ايد هنگامي كه از خواب مي پريد تب خال مي زنيد. ويتامينهاي محلول در آب گروه ويتامينهاي B هستند (B12, …, B2,B1) اينها ويتامينهايي هستند كه محلول در اب است پس ما نبايد سبزيها را به مقدار زياد خورد كنيم و داخل آب بريزيم چون ويتامينها داخل آب مي شود وخارج مي گردد دو غذاي بيماري زايكي قورمه سبزي است و ديگر جگر است چون اكثراً جگر خوب را نمي شناسند و سبزي را هم در قورمه سبزي سرخ مي كنند مي سوزانند و مواد بي فايده اي حاصل مي گردد. (غذاي جايگزين گفته خواهد شد). گروه ويتامينهاي B: سعي كنيد سبزيجات را زياد خورد نكنيد بعضي ها ريكا مي ريزند و ... اگر ما ضعيف نباشيم اصلاً ميكروبها نمي توانند روي ما اثر بگذارند. خود من هر سال يك تا دو بار بستري مي شدم بخاطر مسموميت غذايي ولي حالا 12 سال است كه ديگر دچار نمي شوم و انواع بيماريها... به خاطر تغيير رژيم نه اينكه تمام ميكروبهاي محيط را از بين ببرد چون اصلاً نمي توانيم ما بايد خود را قوي كنيم. ويتامينهاي محلول در آب: B12, B9, B7, B6, B5, B2, B1 بيشتر اين ويتامينها منشاء گياهي دارند مخصوصاً سبزيجات و همچنين اگر اينها را خورديم رودة بزرگ و ضد اين ويتامين شيريني جات قنادي كه اين ويتامينها در سلامت و نشاط پوست فوق العاده مؤثرند خانمهايي كه مشكل پوستي دارند قندهاي مصنوعي زياد استفاده مي كنند بعدها طرز شستن سبزي را خواهيم گفت آنهايي كه يبوست دارند بايد سبزيها را ضد عفوني هم بكنند ولي اگر مزاجتان روزي دو بار كار مي كنند نيازي به اين كار نيست. - آنهايي كه غذا بيش از 24 ساعت در بدنشان مي ماند يبوست دارند ولي آنهايي كه حدود 24-20 مي ماند سالم هستند و اگر تخم انگل را هم بخورند چون نمي تواند در اين مدت ارگ ديسي كند و دفع خواهد شد. - هر نوع سبزي را به اين گونه كه خورد نشود فقط برگه هاي خراب جدا شود و تره را هم نمي خواهد جدا كنيد فقط كمي زرد مي دارد مي ريزيم داخل آب كمي تكان مي دهيم دور مي ريزيم بعد تست پر از آب مي كنيم مي گذاريم يك ربع داخل آب بماند يك مقدار به اندازه شير سماور شير باز باشد كه تخم انگل كه سبك است جدا گردد و 7و8 بر اينطور بشوئيد وقتي كه شستيد مي ريزد داخل سبد و آبش را مي گيريد هر موقع اين آب زلال شد مي ريزيد داخل سبد آن وقت تازه پاكش مي كنيد چرا كه اگر اول اين كار را كرده بوديد ويتامينهاي محلول از بين مي رفتند و همچنين ميكروبها وارد سبزي مي شدند كه يا مي خورديد و يا ضد عفوني مي كرديد كه همراه ميكروب ويتامين هم از بين مي رفت، توجه كنيد كه ويتامينهاي B بيشتر پوست غلات است مثلاً گندم پوست كنده (بلغور) استفاده نكنيد سعي كنيد خود گندم را مصرف كنيد برنج قهوه اي (كه هر دو پوست را دارد) استفاده كنيد چونكه برنج سفيد آردي از ويتامين B هست ما مي توانيم كه پوست برنج كه قوه اي است يك قاشق بريزيم داخل برنج كه اثرات بد برنج سفيد خنثي گردد (الكل در روده ها ايجاد نمي شود) و گروه ويتامينهاي B را دارا است و تا مي توانيد ميوه ها را با پوست مصرف كنيد حتي خربزه و هندوانه را همي مي توانيد با پوست مصرف كنيد (پوست هندوانه ضرر نفخ حاصل از خوردن هندوانه است و آنهايي كه ديابت دارند پوست هندوانه را رنده كنيد داخل سالادتان و همچنين آنهايي كه مي خواهند لاغر شوند و پوست خربزه بهترين داروي كليه، مثانه و مجاري ادرار است پوستش را شستشو مي دهد گوشتش غذا پوشالش هم سنگ شكن است) طريقه مصرف خربزه، دانه ها را بگذاريد بيرون و پوست خربزه را هم دور نريزيد و قبل از برش بشوئيد پوست و دان را بگذاريد خشك شود آسياب كنيد براي كسانيكه بيماريهاي كليوي از جمله سنگ كليه است- پوست خربزه مدر است آنهايي كه ادرار بدنشان كم است گوشت خربزه بهترين غذا است مخصوصاً سرد مزاجها قبل و بعد از خوردن آن زبان را نگاه كنند زبان قشنگ مي شود و نشاط آور است حسني هم كه دارد اينكه بيماريها را مشخص مي كند و شنيده ايد كه اگ سرما خورديد خربزه نخوريد خربزه باعث مي شود هر نوع بيماري هست خودش را نشان دهد پس يكي از مزاياي خربزه اين است كه مريضي هاي مخفي را بعد از خوردنش مي فهميم بعد پوشال خرزه سنگ شكن است كسانيكه سنگ كليه بزرگ داشتند به اندازة يك لوبيا يك هفته رژيم غذائيش فقط خربزه بود (بدون دانه هايش و دانة خربزه براي خانمهايي كه طبع سردي دارند و رحم آنها يخ كرده و از شدت سرما رحم آنها درد بگيرد اگر دانه هاي خربزه را آسياب كرده بعد الك كنند داخل آب بريزند يك قاشق به همراه عسل ميل كنند ولي يك قاشق غذاخوري پودر دانه خربزه را براي در آوردن پوست مي توانيد بريزيد داخل مخلوط كن ميكس كنيد بعد پوستها مي آيد بالا (ب بعد از خشك شدن بريزيد داخل مخلوط كن) يك قاشق غذاخوري بريزيد داخل يك ليوان آب همراه كمي عسل شربت كنيد بخوريد دردها و سرماي رحم را از بين مي برد آنهايي هم كه در دوران پريود دردهاي زير شكم دارن خوب است و در آقايان هم اسپرم ساز است. - سيب: هر نوع بيماري داشته باشيم و مواد زائد داخل بدن باشد راحت دفع خواهد شد. - پوشال خربزه همان است كه تخم هاي خربزه را بهم چسبانده است. - اگر ويتامينها نباشد اندامها كار خودشان را انجام نمي دهند و رشته هاي عصبي مختل مي شوند، سوخت و ساز در بدن مختل آنزيم و هورمونها ساخته نخواهند شد. - گروه ويتامينهاي B در پوست ميوه جات و خود ميوه جات و پوست غلات و سبزيجات - آياتي كه در رابطه بادرس ما هست روي آنها با توجه به تفاسير و كمك گرفتن از متخصصين علوم قرآني تدبر كنيد و سعي در ابداع داشته باشيد همانطور كه آقاي خدادادي انجام داد: حلالها (1 زاريات 58) (2 بقره 22و60و126) و (57 3 مومنون 51) (4 ابراهيم 32) (5 مائده 88و 114) (انفال 26) (انعام 142) (بقره 172) (نخل 14 و فاطر12) (حج 30 و 28) (نخل 66و 69و 64) - ماهي وقتي پوست را بر مي داريم قسمتهايي گوشت تيره هست كه معمولاً دور مي ريزند اين قسمت سرشار از روي است كه مردم ايران دچار كمبود روي هستند كه اين عنصر باعث فعاليتهاي مغزي مي گردد و جالب اينجاست كه در همه هورمونها و آنزيمها روي هست و اگر نباشد اختلالات هورموني ايجاد مي گردد. - در هنگام خريدن گوشت گوسفند هر چه از فرث و دم دور تر باشد يعني سر دست و سر سينه بخريد. حرامها: (بقره 173) (مائده 1و3) (انعام 145) (حجرات 12) غذاهاي بهشتي (واقعه 24-20) (دهر 12و5) نخل(69) - غذاهايي كه دچار صرع مي شوند و ناراحتي مغز و اعصاب دارند فوق العاده به غذاهايي كه ضرر دارد علاقه مند مي شوند - مزاج اندامها: مغز: سر دو تر استخوان: سرد و خشك، قلب گرم وتر كبد: گرم وتر و كليه: گرم وتر و هر كدام مريض شد غذاي مخالفش را مي خوريم. - (طبع غذاها در جزوه آمده است) علت بيماري: 1 عدم تعادل در PH 2 بهم خوردن سيستم ايمني بهم ريختن سيستم ايمين: غذاهاي ممنوعه+ نمك زياد+ مرغ و تخم مرغ ماشيني+ آش رشته+ گوشت زياد+ ادويه جات زياد غذاهاي جايگزين: نوشابه ها: آب خنك (نه آب يخ كه باعث شوك به كبد هست) آبميوه ها آبميوه: 2 تا ليموترش تازه در يك ليوان بقيه آب سيب و مقداري يخ براي خنك شدن در عرض 5 دقيقه ميل شود بسيار نشاط آور است. براي فشار بالاها: انواع آب مركبات را مخلوط كنند (ليموترش و شيرين و گريفورمرت، نارنج (مقدار زياد براي فشار بالاها و پرتقال) - انواع شيرها: مثل شير بادام و فندق و پسته و بادام هندي و تخم آفتاب گردان ( 50 گرم مغز بادام خام+ 3 قاشق عسل+ 3 ليوان آب خنك) (4 نفر) كه بهترين دارو براي كسانيكه بيماري عصبي دارند (شير بادام) كه داروهاي شيميايي مي خروند - چربي كه جمع مي شود روي شير بادام مثل اين است كه چند آرام بخش تزريق شده است و آرامش زيادي سراغمان مي آيد. - تخم آفتاب گردان: 2 قاشق غذاخوري مغز، تخم آفتاب گردان+ 20 گرم بادام (مغز) + يك عدد موز+ 3 ليوان آب خنك
نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
زمان : 15:31
اخلاط اربعه در قديم معتقد بودند كه عالم از 4 عامل آتش خاك آب و هوا را عناصر سازنده عالم هست و طبق آن توجيه مي كردند حوادث وعوامل را حالات انسان را ولي الان علوم ديگري جايگزين آن شده است و با آنها توجيه مي شود. البته اين علوم هم يقيني نيستند و هم اكنون هم بارها شاهد نقض اصول و قوانين بوده ايم و تا علمي كه كاملاً مبتني بر وحي باشد توليد نشود اين تناقض گويي ها و اين تضادها ادامه خواهد داشت علمي مثل فقه بگذريم. آنها آتش را گرم خشك مي دانستند و خاك را سرد و خشك و هوا را گرم و تر و آب را سرد و تر و بدن را اينگونه توجيه مي كردند گرماي بدن را چون هم گرم بود و هم خشكم كنند (گرم و خشك مي گفتند) حالا به علم روز اگر بخواهيم توجيه كنيم گرمي و خشكي را اينگونه مي شود كه هرچيزي كه سديم در آن باشد مي گوييم تر است(به همين خاطر كسي فشار خون دارد مي گوييم نمك نخورد چون باعث مي شود مواد داخل نسوج جمع شوند جمع كه شدند فشار بالا مي رود با خوردن مواد سرد و تر باعث ورم كردن دو نوع پمپ سديم و پتاسيم است اگر ديديد كه ادرارتان خوب دفع نمي شود موادي خورده ايد كه سديم يا كلرور سديم داخلش زياد بوده است اين مطالب بسيار مهم است كه با دانستن مزاجها راحتتر درمان صورت گيرد. پس مواد پتاسيم دار مي خوريم تا ادرار راحت دفع گردد ديگر احتياجي نه لازيكس (داروي شيميايي نداريم) كه دكترها مي دهند. علت ورم هم اين است كه دو نوع پمپ مرتب كار مي كنند و كارشان تنظيم مايعات بدن است اگر غذاهاي ما متعادل باشد كه هيچ ولي اگر نامتعادل باشد مايعات بدن كلاً دفع مي شود (پتاسيم بالا) و يا هم اينكه زياد ذخيره مي گردد (سديم بالا) بعضي ها كه پاهايشان ورم مي كند و بدن ورم دارد مي گويند كليه از كار افتاده است كه اشتباه است چون اگر از كار افتاده بود مي مرديم پس آنهايي كه سديم دارند «تر» هستند و اگر پتاسيم داشته باشند مي گوييم (خشك است) گرم و خشك چگونه در علوم روز توجيه مي شود؟ PH خون بدن انسان بايد بين 4/7 – 2/7 باشد پس آنها را تقسيم بندي مي كنيم كه آنهايي كه اسيدي هستند مي گوييم سرد است و آنهايي كه قليايي هستند مي گوييم گرم هستند. توجه به اين نكته خالي از لطف نيست كه واقايعي يكسان از ديد حكماي قديم و دانشمندان كنوني به طور مختلف تفسير مي شوند اين به همان علت است كه گفتيم و آن اينكه اين علوم يقيني نيستند دراين بحث هم مي بينيم كه چهار حالت بدن با دو علم (علم قديم و علم جديد) به دو گونه متفاوت تفسير مي شود اين مشكل هم تا هنگامي كه علوم از منبع يقيني نجوشد باقي خواهد ماند البته منظورمان اين نيست كه همه علوم نقلي شوند. حالا غذاهايي كه پتاسيم دارند (درمواقعي كه نمك زياد خورديد كه سديم شما بالا رفت): خيار با ته بخوريد روزي 2 تا 3 عدد، كاهو، موز و مغز بادام (جودوسر تر است) مزاج غذاها در جزوه آمده است مواد بصورت خام خورده شود آب: در بدن انسان ( خاك: عناصري كه در خاك است در بدن انسان هم هست (خاك را مي گويند سرد و خشك است يعني اسيدي و پتاسيم دار) هوا: گرم و تر است اخلاط اربعه در بدن: صفرا، خون، بلغم، سودا، صفرا ترشحات كبداست چون زرد است مي گويند صفرا، سودا در علم پزشكي به آن مي گويند سليمان خون، بلغم: چيزي مثل سفيده تخم مرغ و الان به آن لنف گويند، خون هم كه خون است. ESK: آزمايش روماتيسم كه مي آيد سودا را بررسي مي كند و اگر داشتيد مي گويد كه كورتون بخور كه در روش ما با غذا علت از مي بريم. صفرا يعني زرد: يكي از كارهاي مغز استخوان ساختن گلبول قرمز كه 120 روز عمر مي كردند بعد از 120 روز مي رفتند داخل طحال و آنجا شكسته مي شد بعد هموگلوبين 95% پروتئين 5% آهن آهن ميرفت در كبد بصورت فيريتين ذخيره مي شد خانمهايي كه زياد چايي مي خورند دچار كمبود آهن و آنمي مي شود كبد از اين آهن مي ريزد داخل خون حالا اگر زياد چايي خوردند زياد پيتزا و ... خوردند كبد مداوم آهن مي ريزد داخل خون آنگاه فيريتين كبد مي رسد به 350 پزشك مي گويد برويد نمونه برداري از كبد كنيد و كبد درست كار نمي كند. قند هم در كبد ذخيره مي شود و پروتئين هم يك تغييراتي در آن ايجاد مي كند وتبديل به صفرا مي كند و مي ريزد داخل صفرا اين كيسه صفرا وقتي ما غذا خورديم و غذا وقتي داخل دريچه پيلور شد و داخل روده شد اين كيسه صفرا منقبض مي شود و صفرا را مي ريزد داخل روده كوچك يا اثني عشر و غذا را هضم مي كند پروتئين گلبولهاي قرمز تبديل به صفرا مي شود و 18 تا 20 بار باز جذب انجام ميدهدو صفرا: جزء گرم و خشك است چون PH حدود 5/8 است پس صفراويها اگر زير دندة راست آنها دست بگذاريم هميشه گرم تر است (پس غذاهايي بايد بخورند تا صفرا را كم كند) كه در طب قديم به آن (آتش مي گفتند) كساني كه اين صفراوي هستند هميشه لبهايشان خشك است و ترك مي خورد كه پزشكي روز ويتامين A.D مي دهند كه فايدهاي در آخر شايد نداشته باشد آثار جانبي هم دارد و باعث شوره سر دارند هميشه، پوستهاي نازك سريعتر مي سوزند مثل لب و سر و پلكها پوست پوست مي شوند سودا: (سرد و خشك است يعني اسيدي و پتاسيم كه در طب قديم خاك بود) كه بيشتر در طحال توليد مي شود چيزي شبيه جگر سياه است زير دندة چپ از لحاظ شرعي خوردنش حرام است، گورستان گلبولها آنجاست قديم مي دادند به بچه هايي ك شب ادراري داشتند همانطور كه گفتيم گلبولهاي قرمز در طحال جمعآوري مي شود كه عصبي و افسردگي خواهد شد ( PH<6) است. بلغم: امروزه اكثر بيماريها از طريق بلغم است كه همان سرد و تر است (اسيدي و سديمدار كه در طب قديم آب گفته ميشد) جالب اينجاست كه يك هماهنگي بين سيستم دفاعي يا بلغم و به قول امروزيها سيستم لنفاويك وجود دارد كه با اين غذاهايي كه مي خوريم اين سيستم به هم مي خورد متأسفانه امروزه بيماريهاي ايدزي زياد شده است كه با تخريب سيستم دفاعي بدن كار مي كند. بيماري هست به نام هوچكينز كه همان صرع است و اولين بار ابن سينا كشف كرد ولي الان شخص ديگري به نام هوچكينز ثبت شده است و درماني كه اين شخص مي دهد همان است كه ابن سينا ميدهد برويد داخل كتاب قانون ابن سينا هست. بغلم سرد و تر هست: كسانيكه سردي زياد بخورند بغلم فعال مي شود مثل ماست، چاي، .... هميشه دوست دارند يكجا بنشينند زير چشمها پف مي كند روز دير از خواب بيدار مي شود بي حال هستند بلغم يا سيستم دفاعي داراي 6 نوع گلبول سفيد هست مثل اريتروسيتها و لوپوسيتها و .. كه وقتي آزمايش مي دهيد مجموع اينها بايد بشود 100 اگر اينطور نشد اولين مواردي كه سراغ بدن ميآيد روماتيسم مفصلي، درد مفاصل حالا غذاهايي كه هر كدام را زياد يا كم مي كند مي گوييم: خون (گرم و تر است مثل بازي و سديم در قديم مي گفتند هوا) خون بايد PH آن بالاي هفت باشد و اگر نه به حالت اقما مي رود و اگر هم بالاتر از 4/7 رفت باز هم اگر قند پايين بيايد سرد مي شود و به اقما مي رويم و اگر بالا رود هم به اقما مي رويم در طب قديم به زير PH<7.2 جنون سرد مي گفتند و به PH>7.4 جنون گرم مي گفتند. از كجا بفهميم كدام در بدن غلبه كرده است: اگر صفرا غلبه كرد طعم دهان تلخ مي گردد يعني صفرا در بيان زياد شده است پس متوجه ميشويد كه اگر خون زياد شد در بدن ما دهان شيرين مي گردد اگر بلغم زياد شد ترش مي گردد و اگر سودا زياد شد شور مي گردد نيازي هم به دكتر نداريم حالا هر كدام از اين اخلاط اربعه چه كار مي كنند در بدن: صفرا براي هضم و خون هم براي رساندن مواد غذايي به همه سلولها ملغم سيستم دفاعي بدن سودا هم يا سليمان خون موادي است كه طحال را فعال مي كند اگر فعال نشود گلبول هاي قرمز شكسته نمي شود (به كبد به صورت آهن و پروتئين نمي ) ما با اينها مي توانيم بفهميم كه چه اشكالي در بدن ما است؟ مزاج: هر گاه انسان تعادل اسيدي و بازي و خشك و تري آن بهم خورد به چهار نوع عدم تعادل ممكن است برسد به هر يك از اين عدم تعادلها يك مزاج مي گفتند در طب قديم هم هر كدام از عناصر اربعه كه در بدن بيشتر مي شد يك عدم تعادل درست مي شد پس تعادل اخلاط اربعه براي سلامتي است نشانه هاي غلبه صفرا : 1- تشنگي و عطش 2- سوزش جگر 3- زبري پوست دست و وصورت 4- زد شدن سفيدي چشم 5- كدر شدن رنگ ادرار 6- عصبي شدن (به علت گرماي زياد در داخل بدن) 7- ناراحتي معده 8- تلخي دهان 9- كم اشتهايي 10- حالت تهوع 11- ترش كردن گلو 12- سردرد و شقيقه درد (نبض مي زند) 13- تاريكي و سياهي رفتن چشم 14- سرگيجه 15- خشكي پوست و ترك خوردن پوست 16- گرمي بدن 17- جوشش فمالمعده (محل اتصال مري به معده) 18- ديدن خوابهاي هولناك 19- پوسته سر يا شوره سر 20- وجود لكه هاي سفيد و قهوه اي در پوست 21- بيماري آلوسي (ريزش موضعي مو) كه از نظر پزشكي كورتون تجويز مي كنند 22- علاقه عجيبي به آب يخ و يخ دارند 23- دچار يبوست مزاج مي شود 24- بهانه گير و تندخو مي شوند (اكثر اين حالتها ايجاد مي گردد) نشانه هاي غلبه خون: مزة دهان شيرين مي شود 2- سنگيني سر 3- خميازه كشيدن 4- چرت زدن 5- كندي حواس 6- لزج بودن آب دهان (آب دهان كش ميآيد) 7- افراد پرخور هستند 8- زبانشان قرمز قرمز مي گردد 9- بدنشان دچار خارش مي گردد. 10- دچار دمل و جوش مي شوند (در پيشاني و پشت و گرده ) 11- كسالت و خمودگي عجيبي دارند 12- از لثه هايشان خون ميآيد (علتش هم يكياش پرخوري است) نشانههاي غلبه بلغم: 1- سفيد بدن پوستشان شل مي شود 2- موها زود سفيد مي شود (پنير و ماست و ترشي زياد مي خورند) 3- سردي دست و پا 4- دير هضم شدن غذا (پس عارق ترش مي زنند به خاطر توقف بيش از حد در معده) 5- زياد مي خوابند 6- جاري شدن آب از دهان هنگام خواب (اگر بيماري از دست و پايش شرشر عرق مي ريخت؟ 1- ماست 2- چاي حذف گردد) 7- رقيق شدن آب بيني پس ترشحات بيني زياد است مغز سرد و تر است به همين خاطر از بيني خارج مي شود 8- حالت منگ و گيج هستند و كارهاي دقيق نمي توانند انجام دهند 9- كم حواسي 10- دفع ادرار زياد است ارگ يك نارنگي بخورند خيلي زود دفع مي كنند كه نارنگي بدترين ميوه براي ديابت بي مزه است دو نوع ديابت داريم ديابت شيرين و ديابت بي مزه كه غده هيپوفيز درست كار نمي كند روزانه خيلي زياد آب مي خورند و همان قدر دفع دارند اين جور افراد بايد نارنگي نخورند (در ديابت شيرين قند خون بالاست) 11-سستي و بي حالي ادرار را با فشار زياددفع مي كنند چون ادرارشان زياد است 12- ريزش مو زودتر از موعد مقرر 13- اكثراً دچار درد معده مي شوند و تلخ مي كنند بعد از غذا دروست دارند يكي بدنشان را مالش دهد درد كمر و گرده (بين كتف) 14- دچار پادرد و زانو درد مي شوند 15- دچار بيماري لفوه يا پاركينسون مي شوند 16- دچار بيماري ويتيليگو يا لك و پيس برص يا سفيدي پوست كه حضرت مسيح با كشيدن دست درمان مي كرد و 17- دچار نفرس مي شوند 18- دچارتنگي نفس مي شوند (اگر دو لقمه زياد بخورند نفس بالان نميآيد) مراجعه مي كنند به پزشك آزمايش آسم مي گيرد لوله اي را كه خون مي كنند به حد نهايي نمي رسد مي گويد ريه ات مشكل دارد در حالي كه معده اشت مشكل دارد 18- دچار تپش قلب مي شوند بخصوص زمانيكهاز خواب بيدار مي شوند 19- يك داخل چشمشان (لكه سفيد) 20- دچار ضعف مثانه مي شوند. نشانه هاي غلبه سودا: كه در پزشكي جديد نهايت به روان پزشك و در نهايت به امين آباد مي روند (ديوانه خانه) 1- فوقالعاده حرص مي خورند 2- خستگي و كوفتگي بدن كه با كسالت فرق دارد (بيش از حد) 3- لاغري 4- پژمردگي 5- اصلاً نشاط ندارند به هيچ وجه عدس نخورند 6- دچار يبوست شديد هستند (هفتهاي يك بار دستشويي مي روند) شخصي كه در بيمارستان افتاده بود و فشارش را نمي توانستند كنترل كنند هي مي رفت بالا و پائين به او گفتم مزاحت چطور است گفت خيلي خوب است هفته اي يكبار دستشويي مي رفت و ديگر عادت كرده بود و مي گفت خوب است گفتم اينها را بخورد تا مزاجش كار كند آنوقت اعصاب درست مي شود و فشارش نرمال مي شود پزشكان كاري ندارند كه مزاج كار مي كند يا نه...7- افراد فوقالعاده خودخوري هستند با ديدن مناظري كه ممكن است اصلاً ربطي به او نداشته باشد شروع به خودخوري مي كند 18- سوزش هنگام دفع ادرار 19- ادرار آنها به سياهي و خاكستري مي زند 20- اكثراً دچار تهوع مي شوند 21- هنگام اجابت مزاج قيري است چون يك هفته مانده است (وقتي از امام صادق عليهالسلام مي پرسند علت انگل چيست مي فرمايند توقف غذا بيش از حد در در روده) آنوقت سم در روده ايجاد مي شود سم پتومائين ايجاد مي گردد و دفع نمي شود جذب و وارد خون مي گردد 22- دهانشان بوي بد و عفونت مي دهد به همان علت جذب عفونت روده شان است 23- كليه شان هم از كار مي افتد چونكه خون آلوده ا ست به گازهاي سولفورو.... 24- تاريكي چشم هميشگي (در صفراوي موقع بلند شدن است) وقتي به پزشك مراجعه مي كنند دو سه تا عينك به آنها مي دهد كه اگر مزاج خوب كار كرد ديگر نيازي به عينك نيست. 25- تيرگي رنگ صورت و پوست 26- خوابهاي آشفته و هولناك مي بينند . (صفراوي مزاجها جنگ و ستيز و پرت شدن از بلندي مي ديدند) ولي اينها خوابهايشان اندام غير متناسب است 27- شب كوري 28- فكر زياد 29- سوزش معده 30- لكه هاي سياه در بدن مي شوند (صفراويهاي لكههاي قهوهاي و سفيد بود) 31- آماده براي گرفتن جزام هستند 32- فوقالعاده بدنشان خارش دارد قديم سودا مي گفتند خارش و ترك و خون آمدن 33- رودههايشان قولنج مي كنند كه همان كوليت است كه در غرب شايعي است درممكت ما هم به علت خوردن نوشابه و مايعات همراه غذا سات 34- فراموشي و حرص خوردن زياد. افراد مي توانند خودشان را با اين نشانه ها چك كنند: غذاهايي كه براي هر مزاج مفيد ومضر است: كلاً غذاهاي چرب و شيرين صفرا را زياد مي كند. و سرخ كردني همينطور غذاهاي مانده و شور و نمك سرد و بيات سودا را زياد مي كند و جالب است كه هر گاه مريض شديد اتوماتيك وار به غذاهايي علاقه مند مي شويد كه برايتان ضرر دارد پس هر گاه به سمت يكي از عدم تعادلها رفتيد اتوماتيك وار به غذاهاي تشديد كننده عدم تعادل علاقه مند مي شويد مثلاً مي گوييم ماست نخوريد مي گويد كه من نمي توانم من مي توانم تمام غذاها را ترك كنم ولي اين يكي را بي خيال پس هرگاه كسالت داشتيد هر غذايي علاقه داشتيد نخوريد. غذاهاي مفيد براي صفراوي مزاجها: بهترين ميوهها و درمان : انار و شاهتوت ( كه شاهتوت بهترين داروي هپاتيت است) ـ زرشك، تمشك، زردآلو، هلو كه جايگزين آستومينوفون در پايين آوردن تب است) اگر در فصلي نبود برگه هلو خيس كنيد و بدهيد و اگر نبود از كنسرو هلو استفاده كنيد، خيار، كاهو، هويج، روغن زيتون، روغن كنجد، سييب (يكي از بهترين داروها براي همه بيماريها) گلابي، سوپ جو، كدو خورشتي، خوراك قارچ. اگر كسي دچار بيماري كبدي مثل هپاتيت شد اولين اقدامي كه بايد بكند فرآورده حيواني و غذاي سرخ كردني را به هيچ وجه به مدت 40 روز لب نزند . ان شاءالله بعد از تست آنتي ژن منفي ميشود (اسفناج ـ گشنيز ـ كدو حلوايي ـ نخود فرنگي، عدس، ماش، عدس براي موداوليها اصلاً خوب نيست، جودوسر، ليمو عماني ،اگر پوست عدس گرفته شود يك مقدار از سردياش كم ميشود و بذرهاي متين، بهترين غذا سوپ جو است (هپاتيت و يرقاني و بيماريهاي كبدي سوپ جو خيلي خوب است) غذاهايي كه براي بلغمي مزاجها مضر است كه از لحاظ پزشكي مي گويند بدن عليه خودش انقلاب كرده متوجه باشيد كه بلغم 6 نوع گلبول سفيد داخلش هست كه نفش سيستم دفاعي را ايفا ميكند كه اگر اين غذاها مضر را خورديد ارتيروسيت توليد مي شود و سيستم دفاعي ضعيف و گورستان آنتي در مفاصل انسان است و دچار روماتيسم مفصلي مي شويم و كساني كه دچار روماتيسم مفصلي هستند آزمايش ESR خيلي بالاست كه ميزان رسوب گلبولهاي سفيد در مفاصل را نشان مي دهد كه پزشكان كورتون مي دهند كه خودش آثار جانبي زيادي دارد. پس غذاهايي كه براي بلغمي مزاجها مضر است: 1- لبنيات (اينكه مي گويند ماست خوب است اين اشكالهاي ايجاد ميكند در افراد بلغمي و سوداوي مزاج) 2- انواع و اقسام ترشي ليته و شور( كه سودا را هم زياد مي كند) [جلوتر غذاهاي جايگزين را خواهيم گفت در بخش غذاها] 3- سيب زميني 4- عدس 5- قارچ 6- گوشت گاو و گوساله 7- گوشت سفيد (دقت كنيد كه گوشت سفيد بجز مرغ ماشيني خوب است البته آنهم نه براي اين مزاج عليالخصوص روماتيسي ها) 8- چاي بدترين سم است براي اينجور افراد و قهوه و مسكافه 9- ميوهجات ترش و كال 10- نارنجي و كيوي و گرمك و خيار پوست كنده چرا؟ چون سيستم بلغم را فعال مي كند آنگاه اريتروليتها توليد و مرگ و ميرها بالا مي رود و آنها هم رسوب مي كند در مفاصل انها هم ديگر نمي توانند مفاصلشان را تكان بدهند و مفاصل از بين مي رود و... گرمك بر خلاف اسمش سرد است و طالبي گرم است (در جزوه آمده است) 11- ليموشيرين 12- ساندويچي 13- زودپزشده و فريز شده 14- اگر خواستند سوپ جو بخوردند حتماً بايد زنجبيل داخلش بريزند. غذاهاي مفيد براي بلغمي مزاجها (مخصوصاً روماتيسي ها و...: 1- گوشت هاي مفيد: شتر، گوسفند، كبوتر، سار، گنجشك 2- از ادويهحات: هل، دارچين و زنجبيل (بهترين است) ، زيره، زيناين، سورنجان، خولنجان (اين دو تا ريشه است) اينها را اگر تركيب كنيم و بدهيم به بيماريهاي روماتيسي ديگر دردش آنها را اذيت نمي كند 3- سير و موسير و خردل 4- سبزيجات: كلم، مارچوبه (ترد و خوشمزه ) هويج، كدو حلوايي 5- ترشيجات: ليمو ترش تازه كه فوقالعاده است براي روماتيسي ها 6- حبوبات: گندم، نخود و همچنين جز هندي (گردوي هندي) مثل نارگيلي كوچك است سبزيجات: كرفس، نعنا، ريحان، جعفري، مرزه كلاً غذاهاي گرم خوب است (جزوه تكميلي) از بذرهاي ملين (روان كننده) بيشتر از قدموه شيرازي استفاده كنند و خانمهايي كه مشكل زنان دارند از اسفرزه استفاده كنند. كشك را به اين صورت استفاده كنيد براي افراد روماتيسي و خانمهايي كه در حال يائسگي و يا آنهايي كه براثر استفاده از داروها و دوش نگرفتن و آفتاب نگرفتن (كشك يكي از لبنياتهاست مي توان استفاده كرد با اين تركيب كه ميآيد) دچار پوكي استخوان شده اند : بادام + گردو + فندق + پسته + كنجد (با پوست چون كلسيم زيادي دارد)، پونه كوهي، زنيان زيره سياه + زيره سبز+ رازيانه + سياه دانه + كشك : هر كدام 100 گرم غير از زنيان 50 گرم (زيره سياه و سبز ) هم 50 گرم (سياه دانه و رازيانه) 25 گرم و كشك هم (750-500 گرم) همه را آسياب مي كنيد خوب مخلوط مي كنيد + براي خوشمزگي جز هندي 50 گرم + زعفران هم يك مثقال (براي پوكي استخوانيها خيلي خوب است) براي روماتيسم و ناراحتي مفاصل: زعفران (يك مثقال)، سورنجان 50 گرم، خولنجان 50 گرم زنجبيل 50 گرم دارچين 50 گرم هل (5 مثقال) بصورت كپسول شود و روزي 2 قاشق چايخوري يا 2 و 3 كپسول كه اين دوا بجاي كورتون است و مسكن درد اينها را آسياب كنند كه 2 قاشق چايخوري بعد از غذا بخورند و با معده خالي نخورند (بيماران آرتريدورماتوئيد) غذاهايي كه ايجاد سودا مي كند و براي سوداوي مزاجها مضر است: ماهي دودي، غذاهاي مانده و بيات و نمك سود و شور، گوشت پير، پنير (مداوم صبحانه پنير مي خورند) (گوشت پير: رنگ خيلي قرمز تيره است و گوشت حيوان: حدوداً صورتي خوشرنگ و اگر به سفيدي بزند خيلي كوچك است و خوب نيست) گوشت گاو غذاهاي مفيد براي سوداوي مزاجها: خوردني غذاهاي گرم و تر چون سودا سرد و خشك است، چون اين افراد دچار يبوست مي شوند بهترين غذا، غذاهاي ملين (سوپ جو، پاچه گوسفند+ زنجبيل، زعفران) بعد وقتي كه مزاجشان راه افتاد غذاهاي گرم بخورند مثل عسل (مداوم)، قدومه شيرازي (بذرهاي ملين)، بهترين: توت انجير، خرما، كشمش عالي است از ادويهجات: هل، دارچين، زيره و زعفران با آب گرم هم طهارت بگيرند آب يخ و ماست و چاي كه خيلي دوست دارند نخورند شيريني (بلغمي ها و سوداوي برايشان فوقالعاده است ولي صفراوي و اموي نخورند) چهار مغز (بادام، گردو، فندق، پسته) (عزيزان دقت كنند قديميها مزاجها را مي شناختند به همين علت كشك را با پونه و گردو مي خوردند و كشك بادمجان مي خوردند و كشك و كدو نمي خوردند چون سرد و گرم مخلوط شود به حالت تعادل برسد هيچگاه ماست و ترشي را كنار ماهي نمي ديديد ولي امروزه اينها را به افراد سرد مزاج ميدهند و صرع ميگيرند و تا چند سال داروي شيميايي مجبورند استفاده كنند. خدا خودش ترشي و شور طبعي آفريده است شور طبيعي در صفري است كه اعراب استفاده مي كنند در بيابان فراوان است مثل شويد مي ماند بجاي خيار شور استفاده كنيد به نام علف شور ترشي : ليمو ترش، زرشك، انار، ريواس شيريني: عسل، خرما ) چهار مغز، كنجد با پوست، بادام هندي هر كدام 100 گرم آرد جوانه گندم 200 گرم، 250 گرم عسل، يك جعبه رطب بدون هسته 800 گرم، زعفران يك مثقال پودر نارگيل 100گرم، دارچين 50 گرم، زنجبيل 2 مثقال، هل 5 مثقال همه را آسياب مي كنيم با خرما و عسل مخلوط مي كنيم بصورت حلوا در ميآيد چند قاشق روغن زيتون اضافه مي كنيم روي يك ديس پهن مي كنيد و روي آن پودر پسته و نارگيل مي پاشيد و بعد برش مي دهيم (بعد از گذاشتن در يخچال) و جدا مي كنيم از سيني (سرشار از انرژي است اگر صفراوي مزاجها استفاده كردند بعدش چند خيار استفاده كنند تا مشكل پيش نيايد تا يك هفته مي تواند بماند به شرطي كه رويش سلفون بكشيد و داخل يخچال باشد. جوانه گندم هم به اندازة بند انگشت شد پهن مي كنيد و وري يك سيني خشك شد آسياب مي كنيد از الك عبور مي دهيد عبور كرده مي شود آرد جوانه گند م و باقي مانده را داخل سوپ مي ريزيم. براي اينكه جوانه ها بو نگيرد هر روز آب را عوض كنيد و داخل يخچال باشد ريشه و گندم همه را با هم خشك كنيد و آسياب كنيد. مزاجها مي تواند در طول يك هفته تغيير كند. اگر جزء هيچكدام نبود مي شود مزاج متعادل اگر كف دست خيلي عرق كرد (چاي و مسات زياد مي خورند يا اگر ايندو نبود يبوست دارند) بلغمي ها زودتر سرما مي خورند و بدنشان هميشه خسته است و دوست دارند كسي آنها را ماساژ دهد. قارچ: پروتئين و اسيد اوريك (هرد و به مقدار زياد) اسيداوريك براي آنهايي كه كبدشان خوب كار نمي كند بهترين فاكتور براي فعال كردن كبد صفراوي مزاجها و آنهايي كه ناراحتي كبد دارند غذاي خوبي است. آنهايي كه واريس شديد دارند موقع بيرون آمدن از حمام دوش آب سرد وگرم روي پاهايتان بگيريد. ديابت شيرين: با آزمايش خون مشخص مي شود كه قند بالا رفته است. ديابت بي مزه علائم خاصي در آزمايشها نيست و بعضي هورمونها بالا و پايين ميشود بعضي علائم ظاهري، فوقالعاده شخص عطش دارد تا 40 ليتر در روز ممكن است بخورد و بيشتر از 20 ليتر حتماً مي خورد. دفع زياد دارد و همراه اين دفع ها املاح بدن خارج مي گردد و بدن فوقالعاده ضعف شديد دچار ميشود و به حالت اقماء درميآيد سرماخوردگي تارهاي صوتي: بهترين چيز استفاده از بذرهاي ملين است همراه علت است حدود 24 ساعت غذاي پخته و شور و چرب نخورند توجه: ناراحتي پوستي دو علت عمده دارد 1- از گرم 2- از سردي
نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
زمان : 15:26
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
آرشيو ماهانه نويسندگان لوگو ما ديگر موارد |